جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

پيرى زودرس روشنفكر سركش
گروه: گزارشات
نویسنده: محمد حكيم پور

آنچه در پى مى آيد بخشى از كتاب انتشار نيافته اى است با عنوان «تاملى در گفتمان آل احمد» كه به مناسبت ايام درگذشت جلال آل احمد تقديم خوانندگان عزيز مى شود.

جلال آل احمد _ برجسته ترين روشنفكر صاحب گفتمان ايران در دهه ۱۳۴۰/۱۹۶۰ كه هنوز سايه اش بر سپهر ادبيات و فرهنگ سياسى ايرانيان سنگينى مى كند - در دوم آذر ماه ۱۳۰۲ (بيست و سوم نوامبر) ۱۹۲۳ در تهران و در يك خانواده مذهبى - روحانى اهل «اورزان» طالقان (واقع در شمال ايران) به دنيا آمد.

دوران كودكى را تحت تعليم و تربيت پدر - كه به شدت به سنن و مواريث راست كيشانه وفادار مانده و خود را موظف به انتقال آن به فرزندانش مى ديد - سپرى كرد. اين آموزش هاى كلاسيك البته با هدف استمرار بخشى به راه پدر و برادر مهتر جلال كه روحانى بودند (پدر؛ امام جماعت محل و برادر، رئيس جامعه محلى شيعه در مدينه و نيز مدفون در همان جا) انجام گرفت، اما گويا پدر چون علاقه مندى لازم را براى كسب آموزش هاى سنتى متعارف در فرزند مشاهده نمى كند، از پيگيرى آن صرف نظر مى نمايد و جلال را پس از اتمام دوره دبستان، به كار در بازار وادار مى كند.

آل احمد روزها به كارهايى چون ساعت سازى، سيم كشى برق، چرم فروشى و... مى پرداخت اما شب ها نيز پنهان از چشم پدر در كلاس هاى شبانه مدرسه «دارالفنون» به تحصيل خود ادامه مى داد. اين روند حتى تا زمانى كه او دانشجو بود تداوم داشت. آل احمد اين چنين بود كه دوران دبيرستان را مصادف با جنگ بين الملل دوم به پايان رساند. (۱۳۲۲/۱۹۴۳) اما در اين هنگام دوباره اصرار پدر به سراغش آمد و او را راهى نجف كرد تا به تحصيل علوم حوزوى بپردازد. اين اصرار در آن هنگام هيچ بعيد نيست كه با هدف پايان دادن به برخى گريز پايى ها و بى عنايتى هاى جلال نسبت به پاره اى احكام و مناسك فقهى صورت گرفته باشد. به ويژه آنكه برخى گزارش ها نيز در اين باره مبين اين نكته است كه پدر آل احمد از اين جهت به شدت نگران فرزندش بوده است، او اكنون به چشم سر مى ديد كه فرزندش جلال بر خلاف گذشته كه نماز شب مى خواند، بدون مهر و احياناً با دست بسته نماز مى خواند.

برخى اعتقادات عاميانه مذهبى را به سخره مى گيرد، وعاظ و روحانيون را مورد انتقاد قرار مى دهد و ايمانش را نسبت به رسائل عمليه مراجع از دست داده است. اما در نجف هدف پدر به هيچ روى عملى نشد زيرا فضاى راست كيشانه و به شدت محافظه كار اين شهر، آل احمد را در تجديد نظرطلبى مذهبى اش را سخ تر كرد و او را پس از دو ماه به بازگشت به ايران وادار كرد .

۱ او در اين هنگام، در واقع از بسيارى ديگر از مناسك دينى دست شسته بود و حتى نماز را نيز تا بيست سال بعد كه به سفر حج رفت ترك كرد.

۲ اما سفر او به مكه كه نخستين بار آن در فروردين ۱۳۴۳ صورت پذيرفت، به اين بى مبالاتى ها پايان داد و لحن گزنده او را نيز در باره مذهب و روحانيت تا حدود زيادى به گويشى همدلانه و مسئولانه تبديل كرد، به گونه اى كه آل احمد از آن زمان تاكنون برخلاف ديگر روشنفكران ايران و حتى مذهبى ترين آنها: على شريعتى هيچ گاه از سوى روحانيون عالى مقام طرد و تكفير نشد و حتى مورد برخى تجليل ها نيز از سوى رهبران مذهبى ايران _ به ويژه پس از پيروزى انقلاب اسلامى ۱۳۵۷/۱۹۷۹ قرار گرفت.

۳ به هر روى آل احمد پس از بازگشت از نجف (۱۳۲۲) وارد دانشسراى عالى شد و در سال ۱۳۳۵ در رشته ادبيات از اين دانشسرا فارغ التحصيل شد. در سال ۱۳۲۶ در حالى كه به دلايل مذهبى از خانواده بريده بود، به عنوان آموزگار در اداره فرهنگ مشغول به كار شد. در اين هنگام تحصيلات خود را در رشته ادبيات دنبال كرد، اما در سال ۱۳۳۰/ ۱۹۵۱ پيش از آنكه از تز دكتراى خود زير عنوان: «قصه هزارويك شب» دفاع كند، دانشگاه را ترك كرد. از پاره اى اشارات آل احمد چنين بر مى آيد كه بى علاقگى او به دريافت درجه «دكترا» تا حدود زيادى به نارضايتى وى از برخى از استادان كم سواد دانشگاه ها كه ضمناً مدرك دكترى را يدك مى كشيدند و به تعبير او «اوستا» و نه «استاد» بوده اند، مربوط بوده است. او حتى بعدها در پاره اى ملاقات هاى خصوصى از جمله با على شريعتى از نيمه كاره رها كردن تحصيلات تكميلى خود به عنوان «موهبت» ياد كرده است.

۴ جلال اما به همان آسانى كه تحصيلات دانشگاهى خود را رها مى كند به سختى درگير مطالعات فلسفى، مذهبى، ادبى و سياسى مى شود. او به ويژه به مطالعه آثار تجديدنظرطلبانه مذهبى «احمد كسروى» و صادق هدايت- نويسنده نهيليست - و نيما يوشيج - پدر شعر نو ايران - مى پردازد. در كنار اين مطالعات- كه در اين هنگام با هدف يافتن يك تكيه گاه فلسفى دنبال مى شد - تا او بتواند با اتكا به آن به حل تعارضات دنياى مذهبى و واقعيت هاى زندگى سياسى بپردازد، به زودى از طريق پاره اى از كتب و نشريات، جذب «حزب توده ايران» شد (۱۳۲۳) و نيز در همين سال ها به كمك برخى از دوستان خود نظير «امير جهانبگلو»، «انجمن اصلاح» را تاسيس كرد.در اين دوره بود كه نخستين اثر آل احمد زير عنوان «عزادارى هاى نامشروع» - كه احتمالاً آن را در نجف از زبان عربى به فارسى برگردانده بود (۱۳۲۲)- منتشر مى شود كه كاملا ً نمايانگر افق فكرى تجديد نظرطلبانه مذهبى آل احمد در دوره مزبور است. او افزون بر اين رساله -كه ظاهراً واكنش تند جامعه مذهبى را نيز بر انگيخته بود - مقالات ديگرى را نيز در حوزه تجديدنظرهاى مذهبى نوشته بود كه البته هيچ گاه اجازه چاپ و انتشار نيافتند.

آل احمد در مدت چهار سال عضويت در حزب توده، به سرعت مدارج تشكيلاتى اين حزب را طى كرد و به نمايندگى كنگره اين حزب و تصدى واحد تبليغات كميته ايالتى تهران برگزيده شد. بعدها سردبيرى مجله ماهنامه «مردم» - ارگان حزب توده - را نيز زير نظر تئوريسين اين حزب «احسان طبرى» به دست آورد. آل احمد در كنار سردبيرى ارگان حزب توده، مديريت چاپخانه آن «چاپخانه شعله ور» را هم بر عهده گرفت كه البته اين امر موجب شد تا آل احمد بتواند نخستين مقالات و قصه هاى خود را بدون هر گونه مشكل مالى، به سرعت چاپ كرده و در اختيار خوانندگانش قرار دهد. چنان كه كتاب هايى چون «نون والقلم» «در سال ۱۹۶۱» - كه عنوان آن اشاره به سوره شصت و هشت قرآن داشت و موضوعش بررسى علل شكست چپ در سياست در قالب يك طرح تمثيلى تاريخى بود - در همين چاپخانه به طبع رسيد.در اين هنگام تجديدنظرطلبى جلال درباره سنت مذهبى، ديگر جاى خود را تا حدود زيادى به تجديد نظر طلبى در سنت ماركسيستى داده بود. او در واقع ذهنيتى حاكى از كين و مهر، هم نسبت به مذهب و هم ماركسيسم پيدا كرده بود:

كين و مهرى كه بيشتر از رفتار رهبران مذهبى و پيشوايان ماركسيسم در برابر استبداد، استعمار و استثمار ناشى مى شد.به ويژه آن كه بايد اين نكته را نيز در نظر گرفت كه آل احمد از حيث روانشناختى، روحى به شدت برونگرا، سركش و چون و چراكننده داشت و نمى توانست نسبت به كنش هاى عينى صاحبان قدرت بى تفاوت بماند .شايد از اين رو بود كه جلال بارها به انتقاد از روش هاى سياسى جبارانه استالين - پيشواى چپگراى اردوگاه شرق - پرداخت، موضوعى كه به تدريج اعضاى سرشناس حزب توده را عليه او بر انگيخت.آل احمد اما پيش از آنكه اين اختلافات فكرى به اوج خود برسد، از آنجا كه به نظر مى رسد در آن موقع هنوز ايمان اوليه خود را نسبت به سوسياليسم - و نه ماركسيست هاى توده اى - حفظ كرده بود، دست به يك كار زير زمينى در داخل حزب زد. او يك باند مخفى را از اعضاى اصلاح طلب حزب به رهبرى «خليل ملكى» در درون حزب تشكيل داد كه هدفش متقاعد و همسو كردن ديگر اعضاى حزب در ترجيح دادن منافع ملى ايران بر منافع بين المللى اردوگاه چپ بود.

اما اين باند به زودى لو رفت و افراد مزبور پيش از آنكه از سوى حزب اخراج شوند، ترجيح دادند به زودى از آن انشعاب كرده و حزب چپگراى جديدى را با اولويت هاى ملى گرايانه تاسيس كنند. نام حزب جديد «حزب سوسياليست توده ايران» بود كه بعدها جاى خود را به «جامعه سوسياليست هاى نهضت ملى ايران» داد كه عنوان آن موارد احتمالى اختلاف اعضاى آن را با حزب توده تا حدودى منعكس مى كند. متعاقب تاسيس حزب جديد و انتشار بيانيه اعلام موجوديت آن، اتحاد شوروى در قضيه دخالت كرد و انشعاب كنندگان را «خائن» خواند.

راديو مسكو با لحنى آكنده از سرزنش آل احمد، خليل ملكى و ده تن ديگر از موسسين حزب سوسياليست توده ايران را به شدت سرزنش و محكوم كرد.

۴ آل احمد در كتابش زير عنوان: «در خدمت و خيانت روشنفكران» اعتراف مى كند كه در نيمه شب يك روز آذر ماه ۱۳۲۶ كه با ملكى و ده يار ديگر خود بيانيه تاسيس حزب را نوشتند و همان نيمه شب نيز به چاپ و انتشار فورى آن در چاپخانه حزب توده كه زير نظر خود آل احمد بود پرداختند، هرگز نمى توانستند پيش بينى كنند كه اين كار چه خطر بزرگى مى تواند برايشان به همراه داشته باشند. آنها شايد به هيچ روى احتمال نمى دادند كه اتحاد شوروى خود را وارد معركه كرده و نسبت به اين موضوع واكنش نشان دهد.آل احمد در كتاب روشنفكران اشارات تقريباً متعددى درباره واقعه انشعاب به دست داده است. يكى از اين اشارات حتى نشان مى دهد كه فكر برائت از حزب توده بسيار زودتر از واقعه انشعاب در ذهن جلال ايجادشده بود.

۵ او در اين باره به خاطره اى اشاره مى كند كه گويا در بيزارى اش از حزب مزبور نقشى اساسى داشته است. آل احمد مى نويسد: «روزگارى بود و حزب توده اى و حرف و سخنى داشت و انقلابى مى نمود و ضداستعمار حرف مى زد و مدافع كارگران و دهقانان بود و دعواهايى ديگر و چه شورى انگيخته بود و ما جوان بوديم و عضو آن حزب بوديم و نمى دانستيم سر نخ دست كيست و جوانيمان را مى فرسوديم و تجربه مى اندوختيم. براى خود من و اما روزى شروع شد كه مامور انتظامات يكى از تظاهرات حزبى بودم كه به نفع ماموريت «كافتاراذره» براى گرفتن نفت شمال راه انداخته بوديم. «سال ۲۳ يا ۲۴؟» از در حزب (خيابان فردوسى) تا چهار راه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخر ها كه به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به كاميون هاى روسى پر از سرباز كه ناظر و حامى تظاهر ما كنار خيابان صف كشيده بودند كه يك مرتبه جا خوردم و چنان خجالت كشيدم كه تپيدم توى كوچه سيد هاشم و بازوبند را شوت كردم...»

۶ آل احمد پس از آن كه گروه جديد «حزب سوسياليست توده ايران» نيز بعد از دو ماه با فشار و تهديد عوامل اتحاد شوروى ناچار به انحلال شد- در حالى كه او با اين انحلال مخالف بود۷ - از فعاليت هاى حزبى كناره گرفت و به كار نگارش و ترجمه روى آورد. او تا سال ۱۳۲۹ كه مجدداً به صحنه سياست بازگشت تا دكتر محمد مصدق و هم رزمان او را در مبارزه عليه انگليس و صيانت از منافع ملى ايران يارى كند چند اثر مهم از «آندره ژيد»، «آلبر كامو»، «سارتر» و «داستايوفسكى» را به فارسى ترجمه كرد تا جامعه ايرانى را با سر چشمه هاى اصيل ذهنيت غربى آشنا سازد، به ويژه آنكه مى توان تصور كرد كه او از طريق اين ترجمه ها احياناً درصدد حمله به پاره اى عوارض ماشينيسم و سرمايه دارى از زبان خود غربيان بوده است. جلال همچنين مجموعه قصه هاى «سه تار» را در اين دوره به نگارش درآورد.

در همين دوره با دكتر سيمين دانشور - نويسنده، مترجم و دانشيار رشته «زيبايى شناسى» دانشگاه- ازدواج كرد كه البته چنان كه حكايتش در آخرين اثر جلال: «سنگى بر گورى» آمده است، از او صاحب فرزند نشده است. آل احمد پس از آغاز مبارزات دكتر مصدق براى ملى كردن نفت، با معرفى مظفر بقايى كرمانى به خليل ملكى، آن دو را براى تاسيس «حزب زحمتكشان ملت ايران» تشويق كرد و خود نيز به آنان پيوست اما در سال ۱۳۳۱ هنگامى كه بقايى از در مخالفت با دكتر مصدق نخست وزير و رهبر نهضت ملى ايران در آمد، او را ترك كرده و در معيت ملكى، حزب جديدى را با رويكرد جهان سومى و در راستاى حمايت از مصدق و نهضت ملى زير عنوان: «نيروى سوم» تاسيس كرد.

اما همكارى جلال با حزب اخير نيز به خاطر كوشش خزنده برخى از اعضا براى كسب قدرت و ظاهراً به علت دفاع وى از يكى از اعضاى غايب كنگره حزب - ناصر وثوقى - نتوانست تداوم يابد. او در ارديبهشت ۱۳۳۲ به عنوان اعتراض از حزب استعفا داد اما همكارى خود را با خليل ملكى - رهبر حزب - قطع نكرد.

۸ آل احمد در «يك چاه و دو چاله» درباره دوران همكارى خود با حزب «نيروى سوم» به خاطره اى اشاره مى كند كه به نوعى مى تواند علت قطع همكارى او را با ديگر اعضاى حزب كه مى كوشيدند از طريق نزديك شدن به مصدق خود را به قدرت نزديك كنند, توضيح دهد. وى مى نويسد: «آن روزها من داشتم زمين سياست را زير پاى خودم لق مى كردم. براى اينكه بدانيد چه مى گويم يك تجربه اش را نقل مى كنم. در بحبوحه قدرت جبهه ملى و دكتر مصدق بود. و قرار بود اعضاى كميته مركزى ما «حزب نيروى سوم» خدمت نخست وزير برسند: يعنى دكتر مصدق. به نوعى ناز شست كه در تنها گذاشتن بقايى كرده بوديم و پشتيبانى ها از دولت وقت. همه را صدا كرده بودند و اتوبوس گرفته بودند و اعضاى كميته ها هول مى زدند و سيد قزوينى (اصغر سيد جوادى) و من مانديم نفرهاى آخر كه ته اتوبوس جا گرفتيم. توى خيابان كاخ در خانه دكتر مصدق كه اتوبوس ايستاد و حضرات همچنان هول زنان پياده شدند، رو كردم به سيد كه حالش را دارى كه به جاى اين مراسم برويم [...] بخوريم؟ حاضر بود و رفتيم، او سپس با لحنى قلندرانه اضافه مى كند: «براى من نزديك شدن به قدرت هرگز لطفى نداشته است. گر چه قدرتى كه تو در ساختنش شركت كرده باشى و به خاطرش روز نهم اسفند ۱۳۳۱ را ديده باشى با آن خاطره ها... كه بماند. من اين جورى بود كه در حزب مى پلكيدم و هميشه ملاقات با خودم را پاى يك فنجان قهوه يا [...]ترجيح داده ام به ملاقات بزرگان.»

۹ آل احمد پس از كناره گيرى از نيروى سوم تا مرگ مشكوكش ديگر در هيچ حزب ديگرى عضويت نيافت و صرفاً به صورت يك فعال سياسى مستقل، نقش خود را به عنوان يك معلم، اديب، مترجم و روزنامه نگار دنبال كرد. او در «جبهه ملى اول» به سمت سردبيرى روزنامه شاهد - كه ارگان جبهه ملى ايران بود- و همچنين سردبيرى ارگان نيروى سوم به همين عنوان انتخاب شد. اما در كنار اين مسئوليت ها به همكارى مطبوعاتى خود با ملكى در مجله «علم و زندگى» در دوره هاى بعد نيز ادامه داد. آل احمد پس از كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲- كه ظاهراً به علت انزوا صبح روز ۳۰ مرداد از آن با خبر مى شود

۱۰ - همچنان به دفاع انفرادى خود از نهضت ملى ايران و شخص دكتر مصدق ادامه داد و حتى هنگامى كه وى در ۱۴ اسفند ۱۳۴۶ در تبعيدگاه خويش - روستاى احمد آباد - فوت كرد، زير كنترل شديد ساواك، جزء معدود روشنفكرانى بود كه به رغم خطرات احتمالى براى مشايعت پيكر مصدق به احمدآباد رفت.آل احمد پس از روى كار آمدن دولت كودتا ( دولت زاهدى ) در فضاى سياسى خفقان آميز ايران، دوباره به كار نگارش و ترجمه روى آورد و در اين مدت چندين داستان، قصه و تك نگارى خود را منتشر ساخت. او تقريباً در تمامى اين داستان ها و قصه ها به گونه اى سربسته مى كوشيد فضاى سياسى بسته ايران را منعكس كند و به نقد آن بپردازد. چنان كه در «سرگذشت كندوها» به كنايه به قضيه نفت و شكست جبهه ملى پرداخته بود و يا در «از رنجى كه مى بريم» تلويحاً از تجارب شكست خورده خود در حزب توده، سخن به ميان آورده بود، در «مدير مدرسه» با اشاراتى صريح به اوضاع كلى زمانه و مسائل استقلال شكن پرداخته بود. در قصه «نون القلم» (۱۳۴۰/۱۹۶۱) - كه به سنت قصه گويى شرقى است - به كنايه علل شكست و ناكامى نهضت هاى چپ معاصر را در لفافه يك دوره تاريخى مورد ارزيابى و نقد قرار داده بود و دست آخر در «نفرين زمين» كه سرگذشت معلم يك روستا را بيان مى كند، موضوع «اصلاحات ارضى» حكومت وقت و وابستگى اقتصادى كشور به كمپانى هاى غربى و همچنين مكانيزه كردن كشاورزى و صنعت و خدمت اجبارى نظام وظيفه را به گونه اى غيرمستقيم به باد انتقاد گرفته بود. آل احمد همچنين جزء معدود روشنفكرانى بود كه در قضيه ۱۵ خرداد ۱۳۴۱ جانب «امام خمينى» را گرفت و از نهضت او به عنوان يك نهضت مترقى - كه راست و چپ در كوبيدنش با هم رقابت مى كردند ياد كرد.

۱۱ او شخصاً پس از اين واقعه به قم رفت و با آيت الله ديدار كرد. امام خمينى در اين باره مى گويد: «آقاى جلال آل احمد را جز يك ربع ساعت بيشتر نديده ام. در اوايل نهضت، يك روز ديدم آقايى در اتاقى نشسته اند و كتاب ايشان «غرب زدگى» در جلوى من بود، ايشان به من گفتند: چه طور اين چرت و پرت ها پيش شما آمده است! يك همچون تعبيرى و فهميدم كه ايشان هستند. مع الوصف ديگر او را نديدم. خداوند ايشان را رحمت كند.»

۱۱ آل احمد حتى بعدها كه كتاب مهم ديگرش: «در خدمت و خيانت روشنفكران» را انتشار داد، در مقدمه آن نوشت: «طرح اول اين دفتر در دى ماه ۱۳۴۲ ريخته شد به انگيزه خونى كه در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از مردم تهران ريخته شد و روشنفكران در مقابلش دست هاى خود را به بى اعتنايى شستند.»۱۲ رخداد ۱۵ خرداد ۴۲ اثر عميقى در ذهن و زبان آل احمد نهاد. مى توان گفت اين واقعه بيش از اندازه او را نسبت به بخشى از روحانيت دلگرم و خوش بين ساخت و متقابلاً وى را درباره بخش صامت و ساكت روحانيت و روشنفكران به انديشه و البته پرخاشگرى واداشت.

پى نوشت ها: ۱ _ درباره زندگى جلال آل احمد، «يك چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات»، انتشارات فردوس، تهران ۱۳۷۶. صص ۸۰-۶۹ ۲ - «خسى در ميقات» انتشارات رواق، تهران ،۲۵۳۶ ص ۴۰ ۳- در اين باره نك: در جست وجوى راه از كلام امام، دفتر پنجم «شخصيت ها»: ۵ _ ،۵۴ ايضاً «سفر به ولايت عزرائيل»: مقدمه ۶ _ ۳۵. ۴ _ اسامى ده تن ديگر از انشعابيون حزب توده كه بيانيه اعلام موجوديت گروه جديد «حزب سوسياليست توده ايران» را امضا كرده بودند، از اين قرار بود: انور خامه اى، اسماعيل زنجانى، مهندس زاوش، دكتر رحيم عابدى. فريدون توللى، محمدعلى جواهرى، مهندس ناصحى، محمد سالك، محمد امين رياحى، حسين ملك. در اعلاميه دوم، افراد زير نيز به حزب جديد پيوستند: مهندس محمود نوائى، احمد آرام، عباس ديوشلى، حسن گوشه، اسماعيل زاهد، مجتبى ميرحسينى، مهندس منصور بلالى، عبدالرسول پرويزى، مهندس ابوالقاسم قندهاريان، محمد قلى محمدى، جليل مقدم، مهندس مسعود درويش، ميرحسين سرشار، على شاهنده، محمد مهدى عظيمى، مهندس مهرابى، مهندس جمشيد دارايى، ملكه محمدى، احمد ساعتچى، مهندس يوسف قريب، على اصغر خبره زاده. (به نقل از «در خدمت و خيانت روشنفكران»: ۴۱۹) همچنين درباره انشعاب نك: يرواند آبراهاميان: «ايران بين دو انقلاب» ترجمه احد گل محمدى و محمد ابراهيم فتاحى: ۳ _ ،۳۸۱ نشر نى، چاپ چهارم، تهران ۱۳۷۸. ۵ - «در خدمت و خيانت روشنفكران»: انتشارات فردوس، چاپ چهارم، تهران ۱۳۷۹. ص ۴۲۹. ۶ _ همان: ۴۱۶. ۷ _ آل احمد در اين باره مى نويسد: «من معتقدم كه به همان اندازه كه انشعاب بجا بود، انصراف دو ماه پس از آن نابجا بود و غلط. خود من از مجلسى كه طرح انصراف در آن به تصويب مى رسيد، گريختم به گريستن در خلوت، اما شنيدم كه فقط «احمد آرام» در آن مجلس با انصراف مخالفت كرده بود. اشتباه ما در اين بود كه پيش از آنكه آمادگى كامل براى عمل داشته باشيم انشعاب كرده بوديم.» (روشنفكران: ۲ _ ۴۲۱). ۸ - «يك چاه و دو چاله» ص ۷۵. ۹ _ همان ص ۵۱ _ ۵۰. ۱۰ - «روشنفكران» ص ۴۶۷. ۱۱ - «در جست وجوى راه از كلام امام»، دفتر پنجم («شخصيت ها») ص ۵۵ _ ۵۴. ۱۲ - «روشنفكران» ص ۱۵.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837