جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

انسان در نگاه ساراماگو
گروه: گزارشات
نویسنده: مريم خاكيان

«انسان» تنها دايره اى بسته براى عملكردهاى روزمره نيست و ژوزه ساراماگو مدلول اتفاق هاى نادر جهان خويش است. او ابعاد هرم موضوعى وقايع را در بطن اثر خود تشريح كرده است.

گرچه ساراماگو نويسنده اى نيست كه شيوه هاى حل مسأله را بر خود آن مقدم بدارد، اما در مواجهه با مسأله شيوع بسيار برترنگر و حساس است.

به طور مسلم، پنداشت نويسندگى در آثار او نه جهانى صيقل خورده و نه انسانى دست نخورده است. تنها رخداد محض در اعتبار انسان است كه توانسته جايگاهى كمال يافته بيابد و منظره اى چشمگير ايجاد كند. در عين حال، هيچ تضاد روانى شبهه دارى در محوريت آثارش نيست كه بتوان آن را ناشى از دخالت امور متعارفه دانست. چه مى خواهد؟ سرنوشتى لاجرم و پرهيزناپذير؟ آنچه به نظر مى رسد اين است كه انسان در نگاه ساراماگو، موجوديتى چندكانونى نيست كه قابليت انعطاف و دگرگونى دارد و البته گونه اى از روايت زندگانى است كه او را از تجربه صرفاً زيستن، جدا كرده است.

در اثر او انسان بر سه قسم است:

انسان مرتبه اول، آنى كه انگاشت او از ماهيت زندگى تنها حقيقتى روزمره و ساده است كه هيچش اثرى از انطباق كارگاه جهان شناسى و رابطه ها نيست. آمده است تا بسيار تصنعى و به الزام در چينش ساختمان نوشته ساراماگو، زيست كند.


انسان مرتبه دوم، فردى است كه به دونيم در دو سوى پنجره اى نيمه باز است. نه قادر است خود را از ورطه ساختار حادثه در سوى ديگر پس بكشد و نه رهيافتى براى بازگشت به جهان پيشين خود دارد. او ايستاده است تا صرفاً ايستاده باشد، چندان كه آدمى در تقلايى دائمى با گستره اى غير قابل پيش بينى است.

ساراماگو در اين بخش، به رفتارشناسى افراد پرداخته است، همراه با پيش فرض هايى مبنى بر گزينش كاراكترها از اجتماعى حادث، در رويدادهاى روانى به موازات همگانى شدن وقايع. آنچه هست، تنازع آهنگين فضاست كه بسيار بكر و انديشمندانه ارائه شده است.


و در انسان مرتبه سوم، از فرآيند توانمندى عاطفى او بهره گرفته است تا رنج و بغض را در واكنشى اعتراض آلود قرار دهد. در اثرى چون «كورى» تكوين محدوديت آدمى را در الفاظ نهاده و رويانده است و از آنجا كه واقعيتى درونى شده نيست حدفاصلى تند ميان سمبل هاى ذهنى و رفتارى كاراكترها وجود دارد، تا آنجا كه گمان مى رود همه نشانه ها در داستان هاى او به وديعتى بازنگرفته، مبدل گشته اند. اين مرتبه به شناسايى و سنجش پيرامون خويش رسيده و قادر است تجسم تفسير پديده هاى اجتماعى باشد.


دوگانه سازى در جهت آفرينش معنا



Pastiche يا تقليد نوعى، گونه اى از فراگرفتگى محيطى است كه در طرح ابتدايى داستان از نوعى بلاغت انتزاعى در فضاى اجتماعى حاصل مى شود و گرچه در آثار ساراماگو انگيزه هاى درونى نسبتاً منشعب از اصل، در حد فاصل كاركرد ذهن و تكنيك قرار گرفته اند، اما معنا در پستوى الفاظ و بدون كاربرد نشانه هاى سجاوندى بسيار هنرمندانه قرار گرفته است و بدعتى همگن ايجاد كرده است. به نوعى يكان فضايى است كه مصروف به حقيقت آثار اوست، اما دوگانه گزينش شده است.


بحث ديگر قياس چالش ها در فضاست كه اگر همه متن ها را بشكافيم، به مقدماتى از پيش تعيين شده و نتايجى روشن خواهيم رسيد. يعنى مدلول هايى مضاعف بر علت حقيقيه در نوع و منظر پرداخت داستانى ساراماگوست كه ميان همه ضوابط و عناصر، سنخيت طولى ايجاد كرده است و عوامل گوناگونى در آن دخيل هستند. با آن كه استراتژى خاص ساراماگو در جداره سازى مفهوم است، اما گاه نيز حقايق را تند و محرز ارائه كرده است و در همه آن، كانون هايى براى ارزيابى فضاى داستانى خويش بنياد نهاده است و در نهايت اثر ساراماگو، گزارشى سخت داستانى است كه با اشخاصى چندگانه و بى نام در تعليق زمان و مكان روى داده است.

او حتى در «كورى» بارها بعد روايت زمان را در ذهنيت مشترك ميان مخاطب و كاراكترهاى نابينا شكسته است و ما در اينجا به نتيجه اى مشابه خواهيم رسيد و آن كه دوگانگى معنا در عالم داستان هاى ساراماگو يك رخداد توأمان با تأويل هاى انسان پندار است كه كشاكش امور معطوف به سكون و حركت به حالت چرخه اى مساوى درآمده است.


استعانت از پوسيدگى روابط حاكم مانند رابطه اشيا و نور و جمادات و انسان مانند به كارگيرى منطق خاصى در چينش ابزارى سمبل ها و استعاره هاست كه ساراماگو حتى در ديالوگ ها و منولوگ هاى كوتاه از آن استفاده كرده است.


صورت هاى زايشى دوران جديد



در آثار ساراماگو عموميتى چون مسأله استيصال آدمى وجود دارد كه نقطه حساس و موقعيت مدار داستان هاى اوست و از يك خودانسجامى نسبى برخوردار است.


وى دوران جديد را در تنگنا و درماندگى شرايط نهاده است و از شيوه حل معادله به طريقه خود فاصله گرفته است. او در واقع رفتار داستانى خود را بنا بر پيش آمده ها و در خلال لايه هايى كه شايد يكى از آنها استيصال آدمى است، سازماندهى كرده است و در پى قانونمندسازى سبك نگارشى خود به فرآيند و صورت هاى زايشى رسيده است كه بى گمان در ساخت و محتوا كاملاً نمود پيدا كرده اند. در اينجا تنها كاربرد تمثيل ها مدنظر نيست، بلكه در يك روايت ساده خطى از بحران ها، تعارض ها و ناكامى ها است و آن كه كوشش شده است تا همه ابعاد، در نظر مخاطب بديهى و دور از ابهام باشد كه البته ساراماگو در اين ساخت گاه پيروزمند است و گاه منفعل است.

او در اين فرآيند در مقابل برخى گونه هاى رفتارى كه بخصوص از جانب صدر اجتماع و منظر نظام سياسى پديدار گشته است از نقل جايگزين و برابر نهاد عناصر سود جسته است و عظمت انسانى را در شعاع دوران جديد كاملاً رو به افول و متنزل جلوه گر شده است.در تعريف مطلب فوق كافى است واقعيت را در جايگاه ارتكاب و پذيرش نهاده و در آن صورت هايى از اصل و عكس قضيه را به دست آوريم. اين جريان همان سيكل تضادهاست. بدين معنا كه اگر سير علل را از اركان اثر حذف كنيم و نيز خود معنا را در بازى كلمات به چالش بكشانيم، پديده نظام گريزى پيشامد خواهد كرد. در اين حالت هستى قطعات پراكنده اى از كليتى لازم الاجراست كه در اثرى چون «كورى» نشانه هاى اصلاح شرايط بغرنج است.در ديگر آثار او نيز چون «انجيل به روايت عيسى مسيح(ع)» و «بالتازار و بليموندا» همچنان دخالت تفكر در موقعيت حاد و بحران شناسى موج مى زند.


تكنيك ساراماگو براى متجددنويسى و انسان جديد، فراتر از كنايه هاى كوچك و تلخى است كه گاهى بر فضاى داستانش چيره شده است.
در اين حالت ساراماگو، روح تجدد را نفى نكرده است، بلكه آن را روح بخش نيز دانسته است.


نگاهى اجمالى به زندگى و آثار ژوزه ساراماگو


ژوزه دوسوسا ساراماگو در سال ۱۹۲۲ ميلادى در كشور پرتغال متولد شد.در نوجوانى به دبيرستان رفت و به فراگيرى زبان مشغول شد. پس مدتى به دليل مشكلات مالى ساراماگو وارد مدرسه فنى شد. در سال ۱۹۴۷ نخستين رمان خود را با عنوان «سرزمين گناه» منتشر كرد. او پس از آن تا چندى به نقد ادبى اشتغال داشت. در ۱۹۶۶ كتاب «اشعار محتمل» را به چاپ رسانيد. پس از انقلاب و ادامه فعاليت هايش دو اثر «از اين جهان و آن ديگرى» و «چمدان مسافر» را كه هر دو بدون فاصله انتشار يافته بودند، به عامل ادبى آن روز ارائه داد.

در سال ۱۹۸۰ رمان «برخاستن از زمين» را نوشت.۲ سال بعد رمان «بالتازار و بليموندا» را به چاپ رسانيد. سپس با تغييراتى چند در ديدگاه هايش به سال ۱۹۸۶ «بلم سنگى» و «سال مرگ ريكاردو ريش» را نوشت. به همراه تحولات مذهبى - اجتماعى در ۱۹۹۳ «انجيل به روايت عيسى مسيح»(ع) را ارائه كرد.

قلم تند او در اين اثر به واكنش جامعه حاكم منجر شد. با انتشار اين رمان او را ضدمذهب خواندند. در سال ۱۹۹۵ رمان اعجاب انگيز «كورى» را نوشت و پس از نگارش اين رمان بود كه سه اثر ديگر او «همه نام ها»، «غار» و «مرگ مكرر» از او زاده شد. ساراماگو جايزه ادبى نوبل را در سال ۱۹۹۸ به خود اختصاص داد.ساراماگو، آثار ديگران را به خوبى مطالعه و تحليل كرده بود و به خاطر علاقه مفرط به نوشتن، ذهنى پويا و قلمى پركار داشت. با آن كه تأثير پاره اى رمان هاى بزرگ در برخى آثار و عقايدش باقى است اما توانست براى خويشتن حكايتى نو و نويسنده اى دوباره باشد.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837