جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  04/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

مرگ كثيف
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: پيير- ژان رمي / ترجمه: مرتضي كلانتريان
منبع: مفتون اميني

انتشارات آگاه

دو مرد: يكي چيني و ديگري فرانسوي. مرض و شكست در تمام وجودشان رخنه كرده است. هر دو براي مردن به «هنگ كنگ» آمده اند و در يكي از «هتل- عشرتسرا»هاي آن اقامت گزيده اند... «از مقدمه كتاب»
آن وقت، «ژان شرالف» بي مقدمه: - چرا پذيرفتيد كه به اينجا بياييد؟ آقاي «ليو» به آرامي جواب مي دهد: - من حق انتخاب كردن نداشتم. آنها مرا اخراج كردند. - علي رغم همه آنچه... - بله. آن چيزها ديگر بحساب نمي آمدند. - حق با آنها بود. من چي شده بودم؟ من حالا چي هستم (خنده اي كوتاه) يكي تقريباً مثل شما!
بلي، ژان شرال فرانسوي و ليوي چيني هر دو مثل هم شده بودند ولي در دو زمينه متفاوت و بدو گونه رويارو. ژان شرال، در مبارزه سياسي (جنگ بين المللي اسپانيا و نهضت مقاومت فرانسه) شكست خورد. نااميدي از «مردان مبارز» او را بسوي «زنان متفنن» كشاند. اين دو دنيا با هم فاصه زيادي داشتند- هنر نويسندگي در اين فضاي بحراني مه آلود، پيوندي شد. بين يك پرتگاه و يك كوره راه پلي از طناب بسته شد و اين پل در فاصله بسيار كوتاهي از كوره راه، گسست. ژان شرال خود را به كوره راه پرت كرد و ديگر، كوره راه براي او پناهگاه بود...
بدينسان، «ژان شرال» در دنيائي غوطه خورد كه اهليت آنرا نداشت. «ناتواني جسمي» لاجرم او را به ناتواني مهلكتري سوق داد و توانائي نوشتن را از وي گرفت. او در منتهاي اين ناتواني شوم به زمره نويسندگاني پيوست كه دو راه بيشتر ندارند؛ يا بايد با سايه خود حكايت كنند و يا در جلد قهرمانان اثرهايشان درآيند...
و لاجرم، او و «ليوي چيني» كه از انتخاب چيزهاي مثبت (بنظر خودشان) وامانده بودند، براي نجات روح محروم از انتخاب، گزيري جز گزينش چيزهاي منفي نداشتند.- آنها مهاجر دنيائي شدند پر از پوسيدگي، تخدير، تحميق، فحشا. و سرانجام قويترين منفي ها و لذيذترين انتخابها يعني مرگ.
دو شخصيت در زير يك پوشش مشترك- اما در زير اين سقف، تابشها و جريانها متفاوت است. مرد چيني كه هياهوي بسيار گريخته، نيازي بحرف زدن ندارد، و مرد فرانسوي كه فراري فضاهاي بسته و آرام كافه هاي تنگ و سواحل بظاهر گسترده و در نهان بسي محدود است، ميخواهد پهنه جولاني بجويد. اين پهنه براي حرف زدن است و او در طلب گوشي شنوا و پرحوصله است. «شرال» بجاي قلم خشكش، زبان خيس خود را بكار گرفته است و پي در پي مجال مي آفريند كه به گذشته اش برگردد و صحنه هاي آنرا باز گويد، و «ليو» علي رغم پختگي و خونسردي موذيانه اش، در اين كار او را ياوري ميكند.- هر بار كه مجال حرف براي آقاي «شرال» دست ميدهد، پرده ها را پشت هم پاره ميكند و پيش ميرود. در اينجا لازم است برگرديم بمقدمه كتاب. آنجا كه «پياتيه» ميگويد:
«بازي «گو» بازي بسيار زيركانه ايست و دام گستردن و غافلگير كردن از خصايص بارز آنست. رمان نيز پابپاي اين بازي پيش ميرود.»

اين دلالت، اندكي مجمل و نارساست و شايد مفسر كه در پاراگراف پيش گفته است «تكه پاره كردن داستان بهيچ وجه، ناخودآگاه و ناخواسته نيست.» و البته منظورش گريزهاي بي مقدمه به گذشته است كه متناوباً و بطور غير عادي د ركتاب از آغاز تا پايان ادامه دارد- متوجه ارتباط و شباهت انشاء متن داستان با خانه هاي متقاطع صفحه بازي «گو» شده است و معلوم نيست كه متوجه اين نكته هم شده است يا نه كه در بازي «گو» معمولاً وقتي كه فرصت گرفتن مهره به يكي دست ميدهد، با پرشهاي پي در پي از روي خانه هاي مختلف، چند مهره حريف را پشت سرهم ميگيرد. نحوه حرف زدن «ژان شرال» چنين است. او يك فرصت را به چند فرصت بدل ميكند تا عقده هاي روح گنك اش را پياپي بازگشايد. ظاهراً در هيچ رمان ديگري، پيوند گذشته و حال بدين صورت نيامده است و اين مناسبتي با نثر ندارد و نويسنده كه دستي در شعر نيز داشته سات از پاره اي امكان ها و امتيازهاي آن از جمله گره خوردگي زمان و مكان، در اين اثر، سود جسته است.
البته در ادبيات جديد فارسي و در بعضي آثار هدايت و گلشيري و مدرسي و صادقي و يكي دو تن ديگر اين تفنن يا ضرورت به گونه اي رخ نموده است ولي روال كتاب مورد نقد، بطور كلي ديگر گونه و اعجاب انگيز است كه چگونگي آن با خواندن و بازخواندن كتاب، براي خواننده نكته ياب روشن خواهد شد.
موضوع سكس در كتاب، هر چند كه همه جا صحنه هاي بسياري را فرا پوشانيده است، بدان صورت نيست كه در اثرهاي پورنو گرافيك آمده باشد، شاعرانه هم نيست. در حقيقت، سكس، غرغره و تف شده است و بسياري از چهره هاي مبتذل آن نمايان گشته است. در پس اين كرانه بلكه پشت بسياري از نمودها و نهادهاي زندگي روزانه عصر ما، روي بيهودگي و پوسيدگي ضريب گذاري شده كه از نظر انديشگي براي نگارنده اين نقد، تا اين حد پذيرفته نيست ولي منكر مهارت و ابداعي كه در بيان و حتي تحميل اين ايده بكار رفته نميتوان بود و اميد كه اين مثنوي براي نوسوادان، مضل نباشد!...
- تمثيل ها جابجا زيركانه و ظريفانه جلوه كرده است.- در پايان معاشقه ها بوي رطوبت، جاي پا بر كف راهرو و صداي شير آب دستشوئي كه بازمانده و فرجام همه ماجراها كه مرگ به دو گونه پاك و پليد- از نظر نويسنده- دو نقطه ختم بر دو نامه بي بدرود دو سرنوشت مي نهد:
«صداي برخورد پاها به كف راهرو. راديوها. آب از شيرآبي درجائي از خانه [زرنگي در كاربرد خاص دو ياء نكرده كه خوشبختانه مترجم آنرا متوجهاً و عيناً نقل كرده] روان است. باران. صداي يك سيفون توالت. و آن بو...»
جز صداي آب از شير دستشوئي كه بازمانده و در كف خانه ها و مهمانخانه ها جاريست، نم نم هرزه و موذيانه باران، روي باراندازها، تالابها، كانالها و پايگاه تفنگداران و ديگر جاها از اين گونه، در مفصل هاي داستان مداومت دارد.- در دنيائي كه از ديدگاه نويسنده، چه در «ونيز» باختر زمين و چه در «هنگ كنگ» خاور دور، همه چيز نم گرفته و زنگ زده و پوسيده است، زندگي مردم آگاه و آزاده پشت پنجره هاي بخارآلود و فضاهاي پوشيده از مه- و گاهي ديواره هاي رگبار- در گرو تجاهل ها، يا قناعتهاي سنتي، يا شستشوهاي مغزي قرار گرفته است.
اشاره گذران به آسمان آبي و آفتاب درخشان «پرووانس» كه مسلماً جنبه تمثيلي دارد، به هيچ شخصيتي تعلق نميگيرد و به ضمير خنثاي سوم شخص جمع مي پيوندد، و آنجا كه از فضاي روشن ساحل، سخن ميرود، تبرك يافتگان اين روشنائي، اصحاب عينك هاي دودي و مايوهاي توري و مصرف كنندگان حرفه اي كرم نيوه آ و آدامس هاي وارداتي هستند.
غير از ويژگيهاي شعر امروز كه پيشتر بدان اشاره شد، در متن رمان شكل خاصي از مكالمه- كه در حدود مطالعه من ابتكاري بنظر ميرسيد و تنها تا حدي در پاره اي از غزلهاي حافظ ديده ام- ارائه شده است، بدين شرح كه پرسنده و پاسخ گوينده گاهي در غبار ابهام در همديگر مستحيل ميشوند و حرف متكلم و حرف مستمع، بدل به حرف مطلق يا مطلق حرف ميگردد.
خصيصه ديگر رمان، شباهت آن به نمايشنامه است كه آگاهانه و يكدست در سراسر متن جريان مي يابد، جز اينكه در قسمتي از بخش دوم (صفحه 56 كتاب) ظاهراً اين نظم بهم ميخورد و بعبارت ديگر منشي صحنه عوض ميشود يا همان منشي، خارج خواني ميكند:
«به هنگام مسافرت ژان شرال به هنگ كنگ، هواپيما توقف كوتاهي در بانكوك كرده بود. شب بود. نورافكنهاي عظيمي فرودگاه را روشن كرده بود... [تا آخر قطعه و حدود سي سطر ديگر چنين است].» در اين بريدگي از كتاب، بين نويسنده آن و ژان شرال و منشي صحنه، ديگر آن تثليث توحيدوار، وجود ندارد و خشونت يا لااقل انحراف ناخوشي حتي در طرز نگارش بچشم ميخورد.
براي رفع اين اشكال و آگاهي كافي از كيفيت ترجمه، به نسخه اصلي مراجعه و معل وم شد كه مترجم نه تنها اين قسمت بلكه ساير قسمتها و قطعات كتاب را با منتهاي احاطه و صداقت و دقت از زبان فرانسوي بزبان فارسي برگردانيده و خلاصه در اين ماجرا گناه ندارد...

نويسنده در سراسر رمان خواسته است كه از زبان مكالمه- البته زبان مكالمه خواص نكته سنج- بدور نيفتد و در موارد لزوم از استعاره و كنايه و تمثيل بهره گرفته و از تشبيه كناره گرفته است و هر گاه كه تشبيهي يا تعبيري معادل آن در مقام اظهار وضعي يا حالي آورده، زيبائي آن توجيه كننده است:
«ماشين تحرير، بي حركت، چون حشره اي غول پيكر و وحشتناك كه در وسط ميزش به چهار ميخ كشيده باشند، او را هم به طرف خود جذب ميكند و هم از خود مي راند.»
وسواس مترجم در رعايت امانت، گاهي ترجمه را تحت اللفظي و دور از قاعده و سياق زبان فارسي نشان ميدهد:
«خيلي از شما معذرت ميخواهم، همه اينها به من ارتباطي ندارد.» كه بهتر است نوشته شود: هيچيك يا هيچكدام از اينها بمن ارتباطي ندارد. و يا: «كلود، سرش را تكان ميدهد»
كه جمله اشتباه دستوري ندارد ولي بايد عبارتي بآن اضافه شود تا براي ايراني مفهوم باشد:
«كلود سرش را بعلامت منفي تكان ميدهد» و همچنين:
«هرچه بيشتر دستم را دراز ميكنم، بيشتر آنچه مورد علاقه من است از من دور ميشود»
چاپ كتاب خوب و كاغذ و جلد ن مرغوب است، مثل همه كتابهائي كه اخيراً «آگاه» منتشر كرده است- غلط هاي چاپ اندك و بي اهميت است، جز اينكه در مقدمه كتاب عبارت «شهوت بصور مختلف» اشتباهاً «شهوت بصورت مختلف» چاپ شده كه در اوايل فروش كتاب، به راحتي و دستي قابل اصلاح است.
كتاب «مرگ كثيف» از آن نوع كتابها نيست كه در فاصله كمي پس از انتشار، گروه زيادي از خوانندگان را بخود جلب كند، بايد بمرور زماني نه چندان دراز جاي خود را بگشايد. بايد بارها خوانده شود، تا هر بار نكته اي از آن دانسته آيد.
خلاصه اينكه كتاب، خواندني، شناختني و شناساندني است، خصوصاً براي شاعران و نويسندگان آموزنده است. تأكيد من روي تكنيك شگرف و تجربه هاي تازه است و بيشتر روي تقطيع طول زمان و طول تقرير و پاره اي جريانهاي عمقي. انتخاب اين كتاب و نظاير آن براي ترجمه، نمايانگر اين است كه مترجم بمدد ذوق مدني و احاطه زباني و همت پيگير خود، به منابع بركتمندي از ادبيات دو قرن اخير فرانسه دست يافته است.
توفيق هرچه بيشتر او را در انتقال و عرضه ارزشهاي فرهنگي جديد خواستار باشيم....

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837