به مناسبت مرگ سيدنى شلدون، نويسنده كتاب هاى پر فروش آمريكايى كه رمان هاى جذابش، فيلمنامه هاى همه پسندش و نمايش هاى پربيننده اش او را به شخصيتى ماندگار در برادوى و هاليوود تبديل كرد.
هدف نهايى و آرمانى بسيارى از نويسندگان، پرفروش شدن آثارشان است، اما براى عده معدودى ديگر موفقيت در برادوى، هاليوود و تلويزيون مى تواند همانقدر شيرين و لذت بخش باشد كه نوشتن رمان هاى پر خواننده. در مورد سيدنى شلدون كه در ۸۹ سالگى و پس از فتح قله هاى هر چهار عرصه درگذشت، نيز همين حقيقت مصداق داشت. در ۵۰ سالگى يعنى پس از گذشت ۲۰ سال از دريافت نخستين اسكارش براى نوشتن بهترين فيلمنامه اوريژينال«The Bachelor and The Bobby-Soxer» بود كه او نخستين رمان موفقش را به رشته تحرير درآورد.
در آن زمان ۶ نمايش از او در برادوى بر روى صحنه رفته بود و در سال ،۱۹۷۰ وقتى كه نخستين كتابش را به بازار داد يكى از ۳ مجموعه فيلم هاى تلويزيونى اش هر هفته از تلويزيون آمريكا پخش مى شدند. اگر چه چيپ واژه اى است كه نخبگان دنياى ادبيات در انتقاد از آثار او به كار گرفته اند اما او خود زمانى گفته بود: من براى منتقدان نمى نويسم، براى خواننده ها مى نويسم. آثار شلدون در شمارگان ميليونى در كشورهاى مختلف به فروش رسيده اند و همين محبوب بودن او را نزد عوام و خواننده هايى كه به او ارادت خاصى دارند، ثابت مى كند.
نام شلدون به كتاب ركوردجهانى گينس راه يافته است و اين نه فقط به دليل ترجمه آثارش به بيشترين تعداد زبان ها در دنياست بلكه همچنين براى شمارگان بالاى آنهاست كه به ۳۰۰ ميليون نسخه مى رسند. او همچنين تنها نويسنده اى است كه ۳ جايزه معتبر يعنى يك اسكار براى فيلم «...The Bachelor» در سال ۱۹۴۷ و با بازى كرى گرانت، سرلى تمپل، يك جايزه تونى براى نمايش موفق «كله سرخ» در برادوى و يك جايزه ادگارآلن پو براى نوشتن رمان هاى معمايى- پليسى را در كارنامه حرفه اى اش دارد. شلدون پس از موفقيت نخستين رمانش با نام «صورت عريان» ۱۷ رمان ديگر نوشت كه همگى آنها به فهرست پرفروش ترين آثار داستانى نيويورك تايمز راه يافتند و حتى برخى از آنها بر صدر جدول نشستند.
نخستين اثر پرفروش شلدون در فهرست نيويورك تايمز دومين رمان او با نام «روى ديگر نيمه شب» (۱۹۷۴) بود و به دنبال آنها رمان هاى پر خواننده ديگرى همچون ردخون (۱۹۷۷)، «اگر فردا بيايد» (۱۹۸۶)، شن هاى زمان (۱۹۸۸)، هيچ چيز تا ابد نمى ماند (۱۹۹۴)، «آسمان در حال فروپاشى است» (۲۰۰۰) و «آيا از تاريكى مى ترسى» است كه در سال ۲۰۰۴ به بازار آمد و شلدون آن را در ۸۸ سالگى خود نوشت. بيشتر رمان هاى او فضاسازى هاى خارق العاده، روايت هاى پويا و پلات هاى در هم پيچيده اى داشتند كه در اغلب آنها زنان پر صلابت و با اراده در دنياى خشن و مردانه سربلند بيرون مى آمدند و همين بر جذابيت آثارش نزد زنان كه بيشترين خوانندگان آثارش را تشكيل مى دادند، مى افزود.
شلدون در مصاحبه اى گفته بود: «در دنياى واقعى نه زنان و نه مردان، هيچ كدام كليشه اى نيستند. در نتيجه درباره زنانى مى نويسم كه سر سخت اند، قاطع اند، حكمفرمانى مى كنند، سلطه جوهستند و درباره مردانى كه در نقطه مقابل ضعيف اند، بى رحم اند و اسير اميال نفسانى خوداند، اين دنيا بيشتر از آنچه كه ما فكر مى كنيم پيچيده است و آكنده از شخصيت هاى پيچيده است و اين سورى است براى نويسندگان!» او درباره حضور زنان در آثارش افزوده بود «دوست دارم درباره زنانى بنويسم كه با استعداد و توانا هستند، اما مهم تر از همه براى لطافت روح زنانه خود اهميت قائل اند.»
موفقيت شلدون ثروت و رفاه بى شائبه اى براى او به ارمغان آورد. او به بيش از ۹۰ كشور دنيا سفر كرد، خانه اند رولويد وبر، آهنگساز معروف، را در لندن خريد و سپس فروخت و آثارپرفروش خود را در يك خانه ويلايى بسيار زيبا و مجلل برفراز يك تپه كه مشرف به «بلوار سانست» بود به رشته تحرير در آورد و براى خود يك آشپز مخصوص فرانسوى داشت. او تنيس يا گلف بازى نمى كرد، اما در عوض روزانه ۹ ساعت از وقت خود را صرف خواندن كتاب هايش براى يك حروفچين مى كرد وسپس بارها نسخه حروفچينى شده را مى خواند و ويراستارى مى كرد. عشق و علاقه او به كارش آنچنان بود كه سال ها پيش وقتى حريقى در نزديكى محل سكونت او و همسرش رخ داده بود و پليس از آنها و همسايگان خواست تا خانه هاى خود را ترك كنند و اقلام مورد نياز خود را بر دارند او به برداشتن چندين بسته كاغذ و تعدادى خودكار بسنده كرد و درباره انگيزه خود از اين كار گفت: «مى دانستم كه ممكن است ما را در يك متل سكنى دهند و من بايد به نوشتن ادامه مى دادم.
در نتيجه همه آن چيزهاى باارزش را در خانه گذاشتم و فقط كاغذ و خودكارم را برداشتم. نويسندگى اين چنين با من عجين شده است.» اگر چه سن و سالش بالاست ولى همواره از فناورى و ابزارهاى مدرن در حرفه نويسندگى استقبال مى كرد، اگر چه تنها به هنگام نوشتن هجدهمين رمانش «آيا از تاريكى مى ترسى» (۲۰۰۴) بود كه او به مزاياى بى شمار استفاده از كامپيوتر پى برد. او همان موقع گفته بود: «پيش تر از كامپيوتر براى كارهاى تحقيقاتى استفاده نكرده بودم، اما اين بار از كار با نرم افزارى كه يك دايرة المعارف حجيم را اين چنين در دسترس مى ساخت حيرت زده شدم. او در اين رمان به برخى از اكتشافات شخصى اش از دنياى روبه رشد فناورى اشاره كرده است.
|