جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

سرگذشت حشاشين
گروه: گزارشات
نویسنده: سهراب برازش

در قرون ۱۲ و ۱۳ ميلادى در اروپا توصيف هاى گوناگون، وحشت انگيز و آميخته با افسانه اى از يك فرقه بومى مذهبى در ايران و سوريه دهان به دهان مى گشت كه صليبيون آنها را «اساسين» مى ناميدند- اين واژه مشتق شده از واژه عربى حشيشيون (به معنى: معتاد به حشيش) است.

پيش زمينه مذهبى اين فرقه از نظر اروپاييان پوشيده ماند؛ براى آنها اساسين قاتل هايى اجير شده بودند كه پليدانه، بى هدف و به خاطر پول دست به قتل مى زدند، معنايى كه اكنون در زبان هاى اروپايى از واژه اساسين وجود دارد نيز اين را نشان مى دهد. روحانى كاتوليك آلمانى بروكاردوس (Brocardus) در سال ۱۳۳۲ (ميلادى) درباره آنها نوشت: «آنها تشنه خون بشر هستند و بيگناهان را در قبال گرفتن پول مى كشتند.»فرقه حشاشين در واقع گروهى منشعب از مذهب اسماعيلى بودند. آنها قتل هايى را با انگيزه سياسى مرتكب مى شدند كه بخشى از مبارزه آنها عليه حاكمان سنى بود. پيروان مذهب اسماعيلى يا «شيعه هفت امامى» بعد از وفات ششمين امام در سال ۷۶۵ (ميلادى) از بقيه جريان شيعه جدا شدند و به جاى به رسميت شناختن پسر جوان تر (امام ششم) پسر بزرگ تر را به عنوان جانشين قانونى امامت پذيرفتند.هنگامى كه سلسله اسماعيلى فاطميه در سال ۹۶۹ (ميلادى) موفق به فتح مصر شد، اين فرقه كه مدتى طولانى به تاثيرگذارى در خفا مى پرداخت به قدرت سياسى فراگيرى دست يافت. آنها در قاهره جديدالتاسيس مدارس عالى مذهبى بسيارى تاسيس كردند كه دانشگاه معروف الازهر كه در آن مبلغين اسماعيلى تربيت شدند از آن جمله است.

اين افراد در مقام تبليغ گر به ايران و آسياى مركزى نيز مسافرت كردند و بسيارى از مسلمانان را به تعاليم جديدشان سوق دادند كه بينشان شاعر و فيلسوف معروف ناصرخسرو و حسن صباح كه بعدها اين فرقه را پايه گذارى كرد شاخص اند. صباح ابتدا در محل تولدش رى- كه از قرن نهم (ميلادى) مركز مبلغين اسماعيلى بود- توانست با اصول اسماعيلى آشنا شود؛ مدتى بعد به مصر رفت و سه سال در آنجا دوره ديد.

بعد از بازگشت از مصر فرقه حشاشين را به وجود آورد كه در واقع انشعابى بود از انشعابى ديگر.هدف از مبارزه مذهبى- انقلابى صباح از طرفى تجديد حيات اسماعيليه بود كه بر اثر تضعيف فزاينده حكومت فاطميه در حال اضمحلال بود. از طرف ديگر اين مبارزه عكس العملى بود عليه حاكمان «ستمگر» سنى در ايران و سوريه. در حشاشين اين احساس وجود داشت كه عليه سلطه حكومتى غير مشروع مبارزه مى كنند.

هدفشان سرنگونى نظام حاكم و جايگزين نمودن نظامى بهتر بود. برخلاف ادعاى منابع اروپاييان قرون وسطى مبارزه صباح در وهله اول عليه صليبيون نبود.در سال ۱۰۹۰ (ميلادى) طرفداران صباح موفق شدند با حيله اى قلعه متروك الموت را تصرف كنند. مى گويند صباح تا زمان مرگش به سال ۱۱۲۴ در اين قلعه سكنا گزيد و آنجا را ترك نكرد. رشيدالدين تاريخ نگار عرب در قرون وسطى درباره او نوشته است: «او مشغول خواندن كتب مختلفى بود و متون دينى فرقه اش را به نگارش در مى آورد و امور مملكتش را از آنجا اداره مى كرد. زندگى اش توام با رياضت، معتدل و پرهيزگارانه بود.» صباح از قلعه اش اقدامات نظامى طرفدارانش را رهبرى مى كرد. در سال هاى بعد حشاشين قلعه هاى بى شمار ديگرى را نيز به تصرف خودشان درآوردند.هنگامى كه ملك شاه پادشاه سلجوقى در سال ۱۰۹۲ با لشكرى عظيم قلعه هايى در الموت و كوهستان را مورد حمله قرار داد، شكست سختى خورد. كمى بعد صباح به روشى مخوف دست يازيد: حملات انتحارى برنامه ريزى شده به شخصيت هاى مهم. يك سلسله حملات انتحارى به درباريان، وزرا، سرداران ارتش يا روحانيون معتبر آغاز شد. اولين قربانى اين ترورها وزير قدرتمند سلجوقى، نظام الملك بود.در حالى كه ديگران اين مبارزان را با واژه تحقيرآميز حشيشيون مى ناميدند _ زيرا مشهور شده بودند كه قبل از عمليات انتحارى حشيش استعمال مى كنند _ آنها نام فداييون را بر خود گذاشته بودند.

با تمرين هاى سخت ايدئولوژيك و نظامى به اين منظور تعليم ديده بودند كه با نثار جانشان هرگونه وظيفه محوله را به انجام برسانند و ايمانى راسخ داشتند كه با اين عملشان به بهشت راه پيدا خواهند كرد.برنارد لويس (Bernhard Lewis) مولف كتابى درباره اين فرقه نوشته است: «آنها همواره از سلاح واحدى استفاده مى كردند: دشنه اى كه شخصاً آن را حمل مى كردند. آنها دشوارترين هدف ها و خطرناك ترين روش هاى ترور را انتخاب مى كردند.

مثلاً آنها از تيروكمان، زنبورك يا زهر كه مطمئن تر بود استفاده نمى كردند. فردى كه قتل به او محول شده بود پس از اينكه با دشنه اش ضربه اى به قربانى مى زد هيچ تلاشى براى فرار نمى كرد. يارانش نيز براى نجات جانش تلاشى نمى كردند. برعكس اگر آن فرد بعد از انجام قتل جان سالم به در مى برد برايش ننگى تلقى مى شد.»بى باكى جسورانه «حشاشين» در اروپا _ با وجود شيطانى بودن اين فرقه از نظر آنها _ زبانزد خاص و عام شد. بدين ترتيب در نامه هاى عاشقانه ايتاليايى قرن دوازدهم ميلادى عباراتى مانند اين باب شد: «من اساسين توام و در حالى كه به فرامينت گردن مى نهم اميدوارانه به بهشت چشم دوخته ام.» يا «همچون اساسين ها كه در ثابت قدم در خدم استادشان بوده اند من نيز با وفايى خدشه ناپذير در خدمت عشق بوده ام.»در دوره مغول ها بود كه هولاگو به فعاليت هاى خونبار آنها پايان داد. آخرين حاكم الموت، ركن الدين متوجه برترى سپاه مغول ها شد و در نوامبر ۱۲۵۶ ميلادى براى اينكه از ادامه ويرانى ها جلوگيرى كرده باشد، با طرفدارانش از بالاى قلعه پائين آمد و تسليم مغول ها شد.

با اين وجود فرمانده مغول ها قلعه را به آتش كشيد و در اين آتش سوزى كل كتابخانه فرقه اسماعيليه كه زندگينامه خودنوشت صباح نيز بين كتاب هايش وجود داشت سوخت.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837