اسكندر در سفر بازگشت، قتل و كشتار عجيبي به راه انداخت. چندين شهر را بكلي ويران كرد، عده كثيري را كشت و سرانجام با پازارگاد در تخت جمشيد رسيد و از آنجا به شوش و همدان و سپس به بابل رفت. ولي در اين شهر بيمار شد و در سال 323 قبل از ميلاد در سن سي و سه سالگي در حاليكه فقط سيزده سال پادشاهي كرده بود درگذشت. بعضي ها هم ميگويند علت مرگ او مسموميت بود. اين داستاني است كه مورخين يوناني درباره اسكندر گفته اند. در حالي كه به عقيده بسياري از دانشمندان قسمت زيادي از اين داستان ها، مسافرت ها و لشكركشي ها افسانه هايست كه راجع به اسكندر بهم بافته شده وگرنه چگونه ممكن است اسكندر ظرف چند سال با وسايل و امكانات آن زمان و با آن تعداد سپاهي كه نوشته شده، چنين مسيري را بپيمايد و در هر نقطه نيز در جنگي بزرگ شركت جويد. مخصوصاً كه در هيچ يك از تواريخ هند نيز نشاني يا دليلي از مسافرت اسكندر به آنجا وجود ندارد. اما نام اسكندر در متون باستاني ايران، مثلاً اوستا وجود ندارد ولي در متون پهلوي نام او آمده و همه جا با صفت گجستك (ملعون) همراه است و پيك اهريمن و آسيب دوزخي ايران خوانده شده. در اكثر آنها گفته شده كه اسكندر ملعون، كتاب اوستا را كه بر دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود سوزانيد. بدون ترديد در خداينامك پهلوي هم كه اساس سيرالملوك و شاهنام ها بوده، از اسكندر بسيار كم و بدنام برده شده.
|