معلوم نيست كه اهميت و حرمت محاسن از چه تاريخ مورد توجه قرار گرفته است ولي اين نكته روشن است كه حرمتش به پايه اي رسيده بود كه «يك تار مو از آن بيشتر از صد قباله و بنچاق و هزاران ضامن و متعهد كار مي كرد و مثل ريش گرو گذاشتن از آن ايام به خاطر مانده كه يك تار موي ريش گرو مي گذاشتند و در مقابل، هر قدر پول و جنس كه مي خواستند به قرض يا به نسيه مي بردند و عجيب آنكه سفته و برات و چك در عهد ما واخواست مي گردد، نكول مي شود و برمي گردد ولي براي تارمويي از ريش نه واخواستي در كار بود، نه نكولي و نه برگشتي.»
ريش در ايران باستان رواج و رونقي نداشت دليلش آنكه فرستادگان خسرو پرويز شاهنشاه ساساني چون به خدمت حضرت رسول (ص) رسيدند سبيلهاي بلند داشته اند ولي ريش را به كلي تراشيده بودند. پيغمبر اكرم (ص) به مسلمين دستور فرمودند: برخلاف ايرانيان ريشها را بلند و سبيلها را كوتاه كنند. به همين جهت بعضيها گمان بردند كه ريش گذاشتن سنت پيغمبر است و بايد به آن حرمت گذاشت و در نظافت و نگهداشت آن كوتاهي نورزيد در حالي كه بيش از يك حديث نبوي- كه همان مصاحبل پيغمبر با فرستادگان خسرو پرويز است- در دست نيست و هر حكم و فرماني كه راجع به تراشيدن ريش نقل شود قطعاً از ائمه و رجال بعد از پيغمبر است كه به صور و اشكال مختلفه اظهارنظر كرده اند.
غرض از تمهيد مقدمه بالا اين است كه ريش بعد از اسلام به جهات عديده حرمت و اعتبار يافت و صاحبان ريش با رنگ و حنا و هر چه كه صفادهنده و جلابخش بود محاسن خويش را صفا و جلا مي دادند.
|