جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  06/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

مترجم ادبيات ؛ ماشين ترجمه نيست
گروه: گزارشات
نویسنده: يزدان سلحشور

نگاهى به روند ترجمه ادبى در ايران در گفت وگو با مجيد عميق

سابقه ترجمه در ايران به پيش از اسلام مى رسد و گرچه از آن ترجمه ها - در حوزه هاى مختلف - مستندات قابل توجهى در دست نيست اما گزارش هاى تاريخى به ما مى گويد كه يكى از عوامل پيشرفت هاى پزشكى، اقتصادى و شهرسازى در آن دوران، تبادل فرهنگى حاصل از ترجمه بوده است. در دوران اسلامى، ترجمه در دنياى عرب و ايران، نقش بسيار سازنده اى را ايفا كرد و گرچه شكوفايى تمدن اسلامى با غروب تمدن غرب در قرون وسطى همراه بود اما تمدن شكوفا با ترجمه آثارى كه در دوران شكوفايى تمدن غرب نوشته شده بود در حوزه هايى همچون فلسفه، رياضيات، هندسه و... در واقع از دستاوردهاى بشرى بسيار آموخت و به كار بست. در ايران هنوز مى توان به بعضى از مظاهر معمارى بيزانس در دوران مغول اشاره كرد كه اتفاقاً به طور مستقيم از طريق مترجمان، فكر اصلى اش به معماران ايرانى منتقل شده است.اما آنچه كه اكنون به عنوان ترجمه و رويكرد مترجمان ايرانى مى شناسيم محصول «نهضت ترجمه» در دوران قاجار است كه «ترجمه» را از موقعيت واقعى اش درجهان آن روز، چنان در ايران بالاتر برد كه توقع مردم از مترجمان در حد فيلسوفان و آرمانخواهان اجتماعى و مهندسان آينده ايران شد؛ توقعى كه بر شانه هاى مترجمان بسيار سنگين بود اما توان انكار انتظار مردم را نيز نداشتند. در مملكتى كه يكى از افتخارات شاه قجرش تسلط بر زبان فرانسه بود و گهگاه - چون شعر سرودنش - ترجمه اى هم از قلمش صادر مى شد كه شاعر دربار شعرى در مدح اش مى سرود، نبايد انتظار داشت كه مردم از توقع خود از مترجمان دست بردارند. اين توقع در مشروطه نيز تداوم يافت و بيشتر شد.

در دوران پهلوى نخست، بيشتر معطوف حوزه هاى علوم تجربى و رياضيات و كلاً علوم كاربردى در چارچوب مدرنيسم بود و در دوران بعد، حوزه اختياراتش با حوزه تمايلاتش تطابق بيشترى يافت.

پس از انقلاب اسلامى ۵۷ ، هم گستره موضوعات و حوزه هايى كه مترجمان به سراغ شان رفتند گسترش يافت و هم با توسعه دانشگاه ها و مراكز آموزش عالى، نياز به مترجمان بيشتر احساس شد. ترجمه هاى ادبى كه محور اصلى پرونده «روند ترجمه ادبى در ايران» هستند در نيم قرن اخير، تحولات بسيارى را پشت سر گذاشته اند و اكنون مترجمانى در ايران قلم مى زنند كه آثار درخشان را با ترجمه اى در حد «بازآفرينى» در زبان فارسى ارائه مى دهند. در ارائه اين پرونده سعى شده كه تا حد مقدورات، هم به سؤالات احتمالى و هم به شناخت مخاطبان از حوزه ترجمه پاسخى شايسته داده شود.

مجيد عميق متولد ۱۳۳۲ تبريز است. او گرچه در حوزه ادبيات بزرگسال نيز داراى ترجمه است اما ادبيات و كتاب هاى علمى كودك و نوجوان حوزه تخصصى وى است. از «عميق »تاكنون بيش از ۱۵۰ عنوان كتاب به چاپ رسيده كه نخستين آنها جغد و داركوب (برايان ويلد اسميت، ۱۳۶۳) است. «جنگ پترس» (رمان جنگ؛ آلكى زى، ،۱۳۶۸ ويراستار)، «روباه نيمه شب» (بتسى بايارز، ۱۳۷۲)، «درخت بيد آبى رنگ» (دوريس گيتس، ۱۳۸۱)، شمشير نقره اى (سرايلير، ۱۳۸۱ ) نقش اندام حيوانات در طراحى ابزارها (برنده كتاب سال جمهورى اسلامى ۷۹) و... از آثارى است كه «عميق» را به عنوان يك مترجم حرفه اى حوزه كودك و نوجوان به جامعه كتابخوانان كشور شناسانده است.

او به ادبيات واقعگرا دلبستگى خاصى دارد و شايد اين دلبستگى حاصل علاقه اش به علوم تجربى باشد كه در ترجمه كتاب هاى علمى اش شاهد آن هستيم. او همچنين به دليل حضور در كانون پرورش فكرى و مجلات رشد و كيهان بچه ها، عميقاً دلبسته آموزه هاى اخلاقى است كه در ترجمه هايش هم اين آموزه ها از محورهاى اصلى متن اند.

چكيده اى از نظرات مجيد عميق:

* همان موقع كه «فرانكلين» جك غول كش را منتشر مى كرد و بازار كتاب ايران مملو شده بود از افسانه پريان غربى، من نظرم اين بود كه ما با كشورهاى خاورميانه و خاوردور نسبت هاى فرهنگى بيشترى داريم و بايد بيشتر به شرق بپردازيم.

* شما پيش از انقلاب در افسانه هاى روسى چاپ «پروگرسى» به شعار مى رسيديد و در افسانه هاى غربى به شاهزاده بازى! اين وضع بازار كتاب كودك و نوجوان آن موقع بود در حوزه ترجمه افسانه هاى ملل!

* فانتزى بايد رگه اى از واقعيت در آن ديده شود. من تخيل دوست دارم، كودك هم به تخيل نياز دارد، اما بعضى موقع ها، تخيل زيادى توى خاكى مى زند!

* انتخاب مترجم است كه بخش عمده استقبال از يك نوع «متن» يا نويسنده اى واقعگرا يا فانتزى نويسى را شكل مى دهد نه اشراف كامل خوانندگان! بازار فروش كتاب با مجموع اين انتخاب ها شكل مى گيرد.

* آنهايى كه مى گويند مشكل منبع دارند، غير حرفه اى ها هستند. مى آيند پهلوى من، مى گويند منبع از كجا تهيه كنيم ! مى گويم تا به حال كارى در كيهان بچه ها چاپ كرده ايد مى گويند: نه! بعد دفعه بعد با ترجمه كتابى مى آيند سراغم كه عمه شان از آمريكا فرستاده با عنوان «ميكى ماوس قايق سوارى مى كند»!

* در دوره اى كه شما وارد حوزه ترجمه شديد، كمتر كسى شهامت آن را داشت كه با دانستن «زبان دوم» وارد اين حوزه شود به دو دليل، اول اين كه ترجمه هم محتاج دانستن و احاطه كامل بر زبان مبدأ و زبان مقصد بود و دوم اين كه مترجم بايد بر ادبيات هر دو زبان مسلط مى بود. كارى به وضعيت سال هاى اخير ترجمه ندارم كه تقريباً هر دانشجوى ترم اول زبان انگليسى اين شهامت را پيدا كرده كه دست به ترجمه كارهاى «اليوت» بزند. در آن دوره شما علاوه بر اين دو شرط، بايد بر زبان و ادبيات كودك و نوجوان هم در هر دو زبان تسلط مى داشتيد. چطور شد كه وارد كار ترجمه و اين حوزه تخصصى -كودك و نوجوان- شديد

اين برمى گردد به خيلى قبل؛ يعنى اشتياقى كه داشتم به خواندن كتاب. كلاس پنجم كه بودم شبى ده شاهى مى دادم و كتاب هاى قطور ترجمه شده را از كتابفروشى محله اجاره مى كردم. آن موقع كتاب كودك و نوجوان نبود اما غير از اين نوع كتاب ها، همه نوع كتابى در اين كتابفروشى بود. بعضى شان ترسناك بود كه شب از ترس خوابم نمى برد! بعضى شان پليسى بود. كلاس هشتم كه بودم سعى مى كردم داستان بنويسم با الهام از همان كتاب ها وكارها را مى دادم همكلاسى هايم بخوانند. بعد از دبيرستان، در دانشگاه رشته زبان و ادبيات انگليسى را انتخاب كردم.
در حين تحصيل سعى مى كردم مطالعات خارج از حوزه درس هاى دانشگاهى هم داشته باشم. از همان اول هم علاقه چندانى به تدريس زبان نداشتم گرچه جسته، گريخته در مقاطعى تدريس هم كردم. علاقه داشتم در همه حوزه ها، از زبان انگليسى بهره ببرم و در بعضى از حوزه هاى علمى، مجبور مى شدم كه منابع فارسى موجود را بخوانم تا در انگليسى بهتر بتوانم متن را بفهمم. در نتيجه گستره دانشم را مرتب اضافه كردم با پشتكار. به همين دليل هم خودم را دوست دارم! در فارسى «خودخواه» به دو معنى است اول «مغرور» دوم «كسى كه خودش را دوست دارد» كسى كه خودش را دوست نداشته باشد يعنى براى خودش احترام قائل نباشد براى ديگران هم احترام قائل نيست. من به سختى اين مسير را طى كردم و زمانى كه خواستم اين حرفه را شروع كنم مثل جوان هاى امروز نمى خواستم بلندپروازى كنم. نمى خواستم تا سياه مشق نكرده ام سريع چند برگ متن ترجمه شده را زير بغل بزنم و بروم اين انتشاراتى يا آن انتشاراتى.

كار اصلى ام را در واقع در مجلات رشد شروع كردم از همان آغاز انتشار اين مجلات. در واقع يكى از كسانى بودم كه باعث شدند اين مجلات شكل بگيرند. اول قرار بود مجله اى به نام «شكوفه توحيد» منتشر شود كه بعد نام «رشد» انتخاب شد. توى كيهان بچه ها هم كار كردم. كيهان بچه ها مثل بچه ام مى ماند...

* از چه زمانى

همان زمانى كه آقاى امير فردى سردبيرى اش را شروع كرد با شروع سردبيرى ايشان، من به كيهان بچه ها مطلب دادم...

* قبلش همكارى نداشتيد

نه! نداشتم. كسانى كه در تهران هستند برايشان به نشريات مطلب دادن راحت تر است. وقتى كه در اروميه بودم خب! با آن مسافت و آن امكانات همان زمان ارتباط با نشريات برايم مشكل بود.

* قبل از اين كه وارد حوزه كودك و نوجوان شويد با آثارى كه پيش از انقلاب در كانون ترجمه شده بود آشنايى داشتيد

بله خوانده بودم. منتها كتاب هايى كه كانون تا سال ۵۰ منتشر كرد خيلى كم بود و عملكرد كانون در آن سال ها بيشتر جنبه فستيوالى داشت. از سال ۵۰ تا ۵۶ است كه رمان هايى مثل رمان هاى جان كريستوفر منتشر شدند...

* از آن «زبان» تأثير نگرفتيد

زمانى آدم مى تواند از تأثير «زبان» و «لحن» كتابى -چه ترجمه چه تأليف- بر كارش حرف بزند كه خودش انواع زبان ها را شناخته باشد. آن موقع برايم تنها كتاب خواندن مهم بود و حالا بعد از گذشت اين همه سال، نمى توانم بگويم كه تأثير گرفته ام يا نه. اصلاً قبل از اين كه وارد ادبيات كودك و نوجوان شوم اول با ادبيات بزرگسال آشنا شدم...

* چقدر با فاكنر آشنايى داشتيد

مى شود گفت ۵۰ درصد.

* در زبان «مبدأ» آشنايى داشتيد

وقتى كه اورژينال كتاب هاى فاكنر را خواندم برايم خيلى سخت بود چون ادبياتش خيلى مشكل بود و راحت جلو نمى رفتم. حالا كه به ادبيات جدى انگليسى اشاره كرديد بايد بگويم كه از همان آغاز، به داستان هاى كوتاه خيلى علاقه داشتم و شايد به همين دليل در كارنامه كارى ام حدود۸۰ -۷۰ داستان كوتاه ترجمه شده را مى توانيد ببينيد، از تولستوى، كالاگاى، كالدول، اُ. هنرى و مجموعه داستان «اسير» از لوئيجى ....

* از انگليسى ترجمه كرديد

بله! گرچه فرانسه زبان دومم است و در حد كتاب كودك مى توانم با متن مواجه شوم اما در حد كتاب بزرگسال نمى توانم از فرانسه ترجمه كنم.

* آثار همينگوى جزو واحدهاى درسى تان بود

تقريباً درهر مسيرى كه مى رفتيم به يكى از اين كتاب ها مى رسيديم كه بايد در دانشگاه، سر كلاس درباره شان صحبت مى كرديم. همينگوى فقط نبود خيلى ها بودند. جورج ارول هم بود. مثلاً با قلعه حيوانات يا مزرعه حيوانات اش. اينها تكليف درسى بودند تا واحد درسى. البته از همان آغاز، من مخصوصاً در حوزه ادبيات كودك علاقه ام بيشتر به شرق بود يعنى همان موقع كه «فرانكلين» جك غول كش منتشر مى كرد و بازار كتاب ايران مملو شده بود از افسانه پريان غربى. همان موقع فكر مى كردم كه ما با كشورهاى خاورميانه و خاور دور، نسبت هاى فرهنگى بيشترى داريم تا با آثارى كه به آنها اشاره كردم.

* در دهه پنجاه، حدود ۴۰ جلد افسانه هاى ملل براى مخاطبان كودك و نوجوان منتشر شد كه استقبال خوبى هم از آنها شد...

۹۰ درصد آنها غربى بودند. افسانه هاى ملل اسم اش ملل است اما بستگى دارد كه ما اين ملل را با چه ترازويى بسنجيم...

* افسانه هاى اكراينى بوده روسى بوده هندى بوده ايرانى بوده...

افسانه هاى روسى هم متأسفانه مصيبت داشتند! معمولاً اين افسانه ها كه توسط انتشارات پروگرس منتشر مى شدند و جلوى دانشگاه به ۱۰ ريال مى فروختند.

* اتفاقاً مواردى را كه عرض كردم متعلق به پروگرس نبوده از افسانه هايى بوده كه محققان غربى تحقيق و پژوهش اش را انجام داده بودند...

اما بخش اعظم ترجمه افسانه هاى روسى مال همان انتشارات پروگرس بود كه آخرش شما به يك «شعار» مى رسيديد؛ يعنى شما از يك طرف به «شعار» مى رسيديد و در جهت عكس اش، به همان شاهزاده بازى! ببينيد! من تخيل دوست دارم كودك هم به تخيل نياز دارد اما بعضى موقع ها، تخيل زيادى تو خاكى مى زند...

* سؤال من اين است: مگر افسانه هاى ايرانى غير از همان قصه پريانى است كه شما تخيل اش را مى خواهيد در يك چارچوب خاص محدود كنيد

در تعريف فانتزى كه من هفت هشت سال پيش ترجمه كردم، آمده: «فانتزى مثل «ريسه»هاى قارچ در خاك يا بر درخت يا... بايد ارتباطى با واقعيت داشته باشد.» يعنى رگه اى از واقعيت در آن ديده شود. بعضى مواقع، اين «واقعيت» را شما نمى توانيد در آن افسانه هاى غربى پيدا كنيد يعنى درست كه افسانه باورنكردنى است اما آن هم مرزى دارد. دماسنجى كه با آن دماى بدن انسان را مى گيرند درجه بندى اش تا ۶۰ نيست چون اگر دماى بدن انسان به آن حد برسد يعنى وجود ندارد! تب در ،۳۹ ۴۰ مرز مشخصى دارد. درجه باورنكردنى بودن هم، يك مرز حياتى دارد!

* چيزى كه شما مى گوييد بر مى گردد به عنصر جذابيت در قصه پريان يعنى تصويرى از دنيايى شگفت و رنگين و فراواقعى. در دهه پنجاه همراه با «افسانه هاى ملل»، داستان هاى هانس كريستين اندرسن هم ترجمه شد اما چه در بازار فروش چه در استقبال كودكان در كتابخانه هاى كانون، برابر «افسانه ها» شكست خورد چون وجه اجتماعى و واقع گرايانه اش بر وجه فانتزى اش مى چربيد. آن شاهزاده بازى مورد بحث شما حالا هم دارد در هرى پاتر فروش مى كند. در «سرزمين اشباح» دارد مخاطبان را جذب مى كند اصلاً در همه دنيا «فانتزى» در حوزه كتاب هاى كودك و نوجوان بيشتر مورد استقبال قرار مى گيرد. دليل مخالفت شما با فانتزى چيست

فروش خوب و استقبال از نظر من تعريف ديگرى دارد. در ايران، همه همينگوى و اشتاين بك را مى شناسند؛ ولى بسيارى نمى دانند كه در كوبا، بوليوى يا آرژانتين يا شيلى يا چين يا يك سرى از كشورها، نويسندگانى آثار واقعاً خوبى خلق كرده اند. اين وظيفه مترجمان است و آنها هستند كه يكسرى از آثار را وارد كشور مى كنند و بعضى از اسامى را حك مى كنند در ذهن خواننده. پس انتخاب مترجم است كه بخش عمده اين استقبال را شكل مى دهد نه اشراف كامل خوانندگان!

* در اين قضاوتى كه كرديد گروه سنى مخاطبان را هم در نظر گرفته ايد

وقتى شما مى گوييد در سراسر دنيا فانتزى مورد استقبال قرار مى گيرد شايد منظورتان لندن و نيويورك و واشنگتن و پايتخت ها و كشورهاى غربى است !

* در آمريكاى لاتين مورد نظر شما هم، فانتزى مورد علاقه حتى بزرگسالان است...

فانتزى مثل فيلم هاى كارتون مى ماند. همانطور كه كارتون را بزرگسالان هم نگاه مى كنند از فانتزى هم خوش شان مى آيد. نمى خواهم فانتزى را نفى كنم اما چيز ديگرى را منظور دارم. شما زمانى براى خانه ات يك وسيله تزئينى مى خرى كه نيازهاى اوليه را در خانه داشته باشى. توى غرب به دليل تنوع كتاب، در همه عرصه ها كتاب موجود است. فانتزى، رئال و... طرف گمشده اش را از توى اين كتاب ها پيدا مى كند. وقتى در ايران ناشرى ۲۰ عنوان كتاب منتشر مى كند آن هم با تيراژ ۲۰۰۰ يا ۳۰۰۰ نسخه، آيا ما نيازهاى اوليه خود را تأمين كرده ايم كه حالا بگوييم برويم سراغ فانتزى

* ما درباره ادبيات خلاقه داخل ايران صحبت نمى كنيم. درباره ترجمه صحبت مى كنيم. در حوزه ترجمه آثار خوب شما تيستو سبزانگشتى را داريد. فانتزى دارد يا ندارد جيم دگمه را داريد. چارلى و كارخانه شكلات سازى را داريد. كتاب هايى كه هم من، هم شما روى آنها توافق داريم كه فانتزى هستند خوب نوشته شده اند براى كودكان ايرانى مفيد هستند و بر اصول اخلاقى مورد نياز جامعه ما هم در چارچوب هنرى تأكيد دارند، به نظرم كم نباشند. در ادبيات جدى بزرگسال دنيا - نمى خواهم درباره رئاليسم جادويى صحبت كنم و همينطور هم از آثار كالوينو - شما يك اثر روسى داريد به نام «مرشد و مارگريتا» كه در ميان آثار فانتزى جهان يك شاهكار مسلم است. پس به خودى خود فانتزى بد نيست...

پس بگذاريد من جمله ام را تصحيح كنم. بستگى دارد كه ما كدام اثر فاخر فانتزى را ترجمه كنيم. بعضى از آثار فانتزى نه بار ادبى دارند نه بار محتوايى نه پايان درست و حسابى و منطقى؛ پس اگر آنها را بگذاريم كنار، من هم با شما هم عقيده ام. در ضمن بايد بگويم كه بحث از افسانه پريان شروع شد كه تعريفش محدودتر از تعريف فانتزى است و فانتزى جهان گسترده اى است كه مى تواند شامل بخشى از افسانه پريان هم باشد. در افسانه پريان بار ادبى - هنرى نسبت به فانتزى بسيار كمتر است. در هر افسانه اى شما مى توانيد بهره اى از فانتزى را ببينيد اما اين به آن معنى نيست كه به تمامى در آن چارچوب است...

* جيم دگمه زيرمجموعه قصه پريان است و در آخر رمان مى بينيد كه شاهزاده است...

در همه فانتزى ها ما يك عنصر شاهزاده داريم

* تيستويى كه به آسمان مى رود ما به ازاى چه شخصيتى ست

اگر اين طور باشد مى شود از هر چيزى يك ما به ازا ارائه داد!

* ما پيش الگو ها را داريم كه از گذشته فرهنگى بشر آمده اند. اينها يا در اسطوره ها معنى مى شدند يا در قصه ها و افسانه ها و آداب مذهبى اقوامى كه در امپراتورى هاى بزرگ به زندگى ادامه مى دادند و از اين نظر هم، مشتركات زيادى داشتند. امتزاج آنها با هم وارد ادبيات مكتوب مى شود كه حاصل اش اثر معروف دانته است يا دكامرون يا داستان هاى كانتربرى تا مى رسيم به آثار قرن نوزدهم كه اين پيش الگوها هم توليد معنا مى كنند هم توليد «شكل» براى رمان ها. در قرن بيستم با شاخه شاخه شدن ادبيات، اين پيش الگوها هستند كه ادبيات كودك و نوجوان را به شكل فعلى ارائه مى دهند حتى موقعى كه غربى ها مى خواهند اين پيش الگوها را در هم بشكنند آنها را از نو بازآفرينى مى كنند. «شرك» بازآفرينى پيش الگوى شاهزاده است منتها جاى شاهزاده با غول عوض شده است!

من در بعضى از قسمت ها با شما موافقم اما يك مطلب را مى خواهم بگويم در همين افسانه هاى پريان در همين فانتزى ها، ما مى توانيم انتخاب هاى بهترى را انجام بدهيم. اگر به دليل اين كه صنعت نشر در ايران با كاسبى اشتباه گرفته شده، مى آئيم موضوعاتى را انتخاب مى كنيم كه بازار پسند نيستند. بازارى هستند حتى با دخل و تصرفاتى كه گاه در آنها انجام مى دهيم نمى شود به نتيجه دلخواه رسيد. مترجم ادبى با مترجمى كه در دارالترجمه كار مى كند يا نامه نگارى مى كند فرق مى كند. مترجم ادبيات ماشين ترجمه نيست. متعهد است در قبال چيزى كه ترجمه مى كند و براى مخاطبان كودك و نوجوانش عرضه مى كند.

* بسيار خوب! تعهد در گرو انتخاب است. انتخاب هم در گرو دسترسى به كتاب هاى متنوع است. در ايران، كتابخانه ها كه كتاب هاى جديد را اكثر و اغلب ندارند، خانه ترجمه هم كه فعلاً وضعيت نامشخصى دارد. چطور يك مترجم بايد به منبع دسترسى داشته باشد

از طريق اينترنت! به راحتى مى شود به اينترنت مراجعه كرد و كتاب هاى جديد حوزه كودك و نوجوان را پيدا كرد با مشخصات كامل كتاب و سابقه نويسنده و خلاصه كتاب...

* خريد از اينترنت كارت اعتبارى مى خواهد كه گمان نكنم اين نوع كارت اگر هم در ايران باشد در دسترس همه باشد تازه با تفاوت ارزش دلار و پوند نسبت به ارزش ريال، مترجم چند عنوان بايد بخرد تا از ميانشان يك كتاب خوب انتخاب كند

مترجم خوب مثل فرش فروشى خبره است به محض اين كه روى فرشى دست بكشد مى گويد كه فرش خوبى ست يا نه ! سال ها ترجمه به من آموخته كه نام نويسنده خودش ۷۰% قضيه است يعنى به طور معمول اگر نويسنده اى چند كار خوب داشته باشد ۳۰% ممكن است اشتباه كند. بقيه اين روند را هم از طريق خلاصه متن و دو، سه صفحه نخست كه معمولاً پيوست اطلاعات است مى توان فهميد و من تا به حال، اشتباه نكرده ام. در ضمن نيازى به كارت اعتبارى هم نيست مترجمان حرفه اى يا يك آشنا يا فاميل خارج از كشور دارند كه كار سفارش مى دهند يا مثل من با شخصى، جايى، مؤسسه اى در ارتباط اند كه در داخل كشور سفارش مى گيرند و ظرف حداكثر ۴۰ روز و بااضافه هزينه ۱۰% روى جلد، كتاب مورد نظر را دريافت مى كنند. آنهايى كه مى گويند مشكل منبع دارند غيرحرفه اى ها هستند. مى آيند پهلوى من، مى گويند منبع از كجا تهيه كنيم ! مى گويم تا به حال كارى در كيهان بچه ها چاپ كرده ايد مى گويند نه! بعد دفعه بعد با ترجمه كتابى مى آيند سراغم كه عمه شان از آمريكا فرستاده با عنوان «ميكى ماوس قايق سوارى مى كند»و متوقع اند كه كارشان در انتشارات كانون چاپ شود.
اصلاً با ذهن و زبان كودكان بيگانه اند. نه ادبيات انگليسى را مى شناسند نه ادبيات فارسى را. تازه متوقع اند كه فورى هم صاحب كتاب شوند. من يادم مى آيد سال ها در انتشاراتى هاى مختلف رفت و آمد كردم و هر بار كه كارم رد مى شد، فوراً مى آمدم خانه ترجمه جديدى را شروع مى كردم.
تصور بعضى ها اين است اگر فلان انتشاراتى معتبر، يك كتاب شاخص چاپ كرد كه تعداد سطر ها در آن كم بود هر متنى با سطرهاى كم مى تواند ادبيات كودك باشد. آن موقع ما ترجمه را با رمان شروع كرديم و تازه متوقع نبوديم كه به ما بگويند مترجم و حالا با شش برگ كاغذ، مى خواهند مترجم شوند!

* اگر بخواهيد اين سابقه بيش از ربع قرن مترجمى براى كودكان و نوجوانان را در يك دستاورد فكرى خلاصه كنيد، اين دستاورد چيست

در اين مدت بيش از ۲۰۰۰ عنوان متن اصلى رمان خوانده ام. وقتى به رمان هاى نوجوانان دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مى رسم فضاى داستان ها را خيلى گرم و صميمى مى بينم. و توى اين رمان ها خواهر، برادر، مادر، پدر، مادربزرگ مى بينم؛ يعنى خانواده مى بينم اما در اين ۲۰ سال اخير، يا ۱۰ سال اخير رمان هاى نوجوانان را كه مى خوانم شخصيت نوجوان تويش هست ماجرا هست ولى نه پدر مى بينم نه خواهر مى بينم نه مادر نه مادربزرگ؛ فضا خيلى يخ است. اين نوجوان ها در يك كوه، در يك جنگل، در يك فضاى ترسناك با «حادثه» مواجه مى شوند و ممكن است آخرش هم خانواده شان را ببينند اما فضاى اصلى رمان خالى از حضور خانواده است. همانطورى كه اين روزها بيشتر خانه ها تبديل به خوابگاه شده، پدر مى آيد خانه خسته مادر مى آيد خانه خسته پسر از كلاس تقويتى مى آيد خسته، خانه فقط جاى خوابيدن شده. سى سال پيش همه مى آمديم دور يك سفره مى نشستيم. غذاى گرم مى خورديم و فضاى خانه ها چيز ديگرى بود.
فضاى رمان هاى قديمى خيلى صميمى تر بود؛ براى همين است كه اگر من ۲۰ تا رمان ترجمه كرده ام همه اش مال ۲۰ ، ۳۰ سال پيش است.

آن رمان ها به خواسته ها و علايق من پاسخ مى دهند؛ رمان هايى مثل «جنگ پترس»، مثل «آن سوى جنگل خيزران». ببينيد! من هنوز دوست دارم پسر پايش را جلوى پدرش دراز نكند. اگر هم پايش درد مى كند بگويد: «پدر! ببخشيد كه مى خواهم پايم را دراز كنم.» من هنوز «خانواده» را دوست دارم.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837