آى آدم هاى خودشيفته!
تأملى بر كتاب «فرهنگ خودشيفتگى: زندگى آمريكايى در عصر كاهش انتظارات» اثر كريستوفر لاش
با انتشار كتاب معروف كريستوفرلاش به نام «فرهنگ خودشيفتگى: زندگى آمريكايى در عصر كاهش انتظارات» كه به سرعت به يكى از پرفروش ترين كتاب هاى آمريكا تبديل شد، بحث درباره پديده خودشيفتگى به عنوان شاخص زندگى انسان غربى ازنيمه دوم قرن بيستم به اين سو، عمق و ابعادى ويژه يافت. كتاب ديگر او نيز به نام «خود كمينه: بقاى روانى در زمانه پرآشوب» كه پنج سال بعد منتشر شد، فرهنگ خودشيفتگى را در ابعاد ديگرى (اقتصادى؛ روانى، ايدئولوژيكى) بررسى مى كند و مى كوشد نشان دهد كه در جهانى كه شاهد اوج گيرى انواع فجايع از قبيل جنايت، تسليحات، تروريسم، صدمات زيست محيطى و غيره است و آينده اى تيره پيش چشم داريم، مردم چاره اى ندارند جز اين كه منفعت خود را جست وجو كنند و با بى اعتمادى به تعهداتى كه نويد جامعه اى سامان مند را مى دهند، به خود و منافع خود بينديشند (وجه چشمگير و غالب فرهنگ معاصر آمريكايى به اين گونه است) و بقاى روحى و روانى خود را جست وجو كنند. در اين مقاله مى كوشيم نخست نظرهاى لاش درباره پديده خودشيفتگى را به طور موجز معرفى و تحليل كنيم. لاش در كتابش نخست بعضى نشانه ها و گرايش هاى اين شخصيت جديد را توصيف مى كند سپس مجموعه اين گرايش ها را با عنوان نارسيسم مشخص مى كند وبه تبيين بالينى آن مى پردازد و اين نارسى سيسم جديد را با مضامين مشابه قبلى مقايسه مى كند؛ و آنگاه ريشه هاى اجتماعى آن را بررسى مى كند. نشانه ها به نظر لاش با نزديك شدن به دهه هاى پايانى قرن بيستم (نوعى حس پايان) كه ادبيات قرن بيستم را تسخير كرده بود، اندك اندك تخيل توده ها را نيز اشباع كرد. در وضعيت مخاطره آميز زيست محيطى، هسته اى و غيره، مردم درصدد يافتن «استراتژى هاى بقا»، يعنى برنامه هايى براى تداوم زندگى شان و تضمين سلامت جسمى و آرامش روانى شان برآمده اند (فروش كتاب هاى گوناگون با عنوان «بقا»). «اقليم معاصر حال و هوايى درمانى دارد نه مذهبى. امروزه مردمان ديگر در عطش رستگارى شخصى، يا احياى عصر طلايى سپرى شده نيستند؛ بلكه مشتاق احساس كردن و توهم لحظه اى خوشبختى و سلامت شخصى و امنيت روانى اند» (لاش ۱۹۷۹: ۴-۵). اما اين شخصيت نارسيست جديد با اشكال قديمى تر فردگرايى آمريكايى كه در قوالبى نظير «آدم آمريكايى» (American Adam) و «خود امپريال» (imperial self) بيان شده و توكويل و ديگران آن را توصيف يا ستايش كرده اند تفاوت دارد. «آدم آمريكايى» نيز البته همانند اخلاف امروزى اش مى كوشيد خود را از گذشته رها سازد و رابطه اى بكر و بى سابقه با جهان برقرار كند (گسست با اروپا و سنت هاى آن، الغاء ارشديت، سست كردن پيوندهاى خانوادگى).
|