اما مردمان بيگانه را هر روز مهمان مكن كه هر روز بسزا بحق مهمان نتواني رسيد. بنگر تا بيك ماه چند بار ميزباني خواهي كردن: آنكه سه بار خواهي كردن يك بار كن و نفقاتي كه در آن سه مهماني خواهي كردن درين يك مهماني كن تا خوان تو از همه عيبي بري بود و زبان عيب جويان بر تو بسته بود. و چون ميهمانان در خانه تو آيند هر كسي را پيش باز همي رو و تقربي همي كن اندر خور ايشان و تيمار هر كسي بسزا همي دار چنانكه بوشكور بلخي گويد: كرا دوست مهمان بود ورنه دوست شب و روز تيمار مهمان بروست اگر وقت ميوه بود پيش از آنان خوردن ميوهاي تر و خشك پيش ايشان نه تا بخورند. و يك زمان توقف كن آنگاه مردمان را بنان بر و تو منشين تا آنگاه كه مهمانانت بگويند، چون يكبار بگويند: بنشين و با ما مساعد كن، تو گوي: شايد بنشينم؟ بگذاريت تا خدمت كنم. و چون يكبار ديگر تكرار كنند بنشين و با ايشان نان خور. اما فرود همه كس نشين مگر مهماني سخت بزرگ بود كه نشستن ممكن نباشد. و عذر مخواه از مهمان كه عذر خواستن طبع بازاريان بود.
|