جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  06/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مقالات عمومي

اختراعاتي كه دنيا را متحول كرد - جان لاجي برد ۱
گروه: مقالات عمومي

مرديكه آينه سحر آميز را ساخت

جان لاجي برد بسال 1888 در شهر هلنسبورگ از نواحي اسكاتلند واقع در دهانه رودخانه زيباي گارلاك متولد شد. اين محل كه سابقاً دهكده ماهيگيري بيش نبود اكنون بصورت شهر بارونقي درآمده و يكي از مراكز مهم آبهاي معدني بشمار ميرفت ولي در ميان كليه تغييرات حاصله يك خانه سنگي كهنه ساز كه در ميان باغ قشنگي قرارداشت و منزلگاه كشيش بزرگ آن ناحيه آقاي جان برد بود همانطور دست نخورده برجاي مانده بود.

جان لاجي برد در اين خانه بدنيا آمد و از اول مزاجي نحيف داشت بطوريكه حتي مدرسه رفتن و كار تحصيل نيز براي سلامتيش مضر بود. معذالك جان در اثر هوش و زرنگي فطري مورد توجه و علاقه رفقايش قرار گرفت و كم كم در كارهاي فني و مهندسي سردسته بچه هاي ديگر شد.
در سن 12 سالگي جان بكمك چند نفر از رفقايش يك خط تلفني بين اطاق زيرشيرواني خود و منزل چهار نفر از همكلاسيهايش برقرار ساخت. پس از چندي علاقه جان به كارهاي فني و برقي بيشتر شد و شروع بساختن ديناموي كوچكي كرد كه با چرخ آبي بكار ميافتاد و مصرف برق خانه شان را فراهم مينمود بطوريكه منزلگاه قديمي فاميل لاج در شهر هلنسبورگ بعنوان اولين خانه ايكه بنيروي برق روشن ميشد معروف گرديد.

نزديكترين رفيق جان جك بوشانان بود كه بعدها در عالم تئاتر معروفيت يافت اين دو رفيق از بعضي جهات درست نقطه مقابل يكديگر بودند. جك هميشه مرتب و تميز و خوش لباس بود و جان برعكس دائماً با موي ژوليده و لباسهاي نامرتب ديده ميشد و افكارش در عالمهاي دور و دراز سير ميكرد. اما از طرف ديگر هر دو عاشق عكاسي بودند و بكمك هم يك باشگاه عكاسي براي جوانان هلنسبورگ تأسيس كردند. در اين وقت جان 16 سال داشت ولي بر موز فن عكاسي آشنا بود و با استعمال چراغ شب و اطاق تاريك خانه و دستگاه بزرگ كردن عكسها همه نوع كارهاي عكاسي را شخصاً انجام ميداد.

در 17 سالگي جان براي تحصيل رشته مهندسي برق وارد رويال تكنيكال كالج گلاسكو شد. اگرچه پدرش از اين كار فرزند راضي نبود و ميل داشت او را وارد در خدمت كليسيا سازد ولي جان با موفقيت تمام امتحانات خود را گذراند و ديپلم آن كالج را بدست آورد. اقدام بعدي جان اين بود كه در دانشگاه گلاسكو نام نويسي كند و در آزمايشگاه آنجا روي مسائل الكتريكي تحقيق و آزمايش نمايد. يكبار يك نوع زنگ برقي ساخت كه در اثر تابش اشعه خورشيد خودبخود زنگ ميزد و رويهم رفته در اين ايام بيشتر مطالعات جان درباره مسائل مربوط باختراع فيلم ناطق و انتقال عكسها بتوسط نيروي برق بود.

وقوع جنگ جهاني اول رشته تحقيقات جان لاجي برد را منقطع ساخت. جان داوطلبانه خود را بآرتش معرفي نمود ولي هنگام معاينه، دكتر هاويرا براي خدمات نظامي شايسته نيافتند. در نتيجه جان بشغل سرمهندس ايستگاه برق « كلايدولي» كه مصرف برق كارخانه كشتي سازي بزرگي را تهيه ميكرد انتخاب و شروع بكار كرد.

حالت مزاجي جان هيچوقت بهبود نيافت و هميشه سرمازده و نحيف باقيماند. كف پاهايش بيش از اعضاء ديگر سرد ميشد و او را ناراحت ميكرد و جان براي علاج آن با كاغذ دست پاك كني دورپاهايش را مي پيچيد تا آنها را گرم نگاهدارد حتي هنگامي رسيد كه حالت ضعف وي شدت گرفت و از فشار رنج و ناراحتي، جان بفكر افتاد كارهاي فني و علمي خود را ترك كند زيرا سلامتش بكلي بخطر افتاده بود و جان برد خود را لايق براي ادامه كار و كوشش نميديد.

در اينمدت جان برد در نتيجه تجربيات با كاغذيكه بدور پاهاي خود مي بست نوعي جوراب كاغذي اختراع كرد و بدوا فروشيها داد كه براي « گرم نگاهداشتن پا در زمستان و خنك داشتن آن در تابستان» بفروش برسد. اين جورابهاي كاغذي مورد توجه مردم قرار گرفت و مقدار زيادي از آن بفروش رسيد. بعد از آن جان برد نوعي واكس كفش بنام « اُسموُ» اختراع كرد و بمعرض فروش گذارد. در نتيجه جان برد صاحب تجارتخانه اي شد كه عده كارمندان آن چهار نفر و محل فروش دفترش اطاق گرم و پر آتش مسكوني وي بود. جان برد دائماً در حال سرفه و سرماخوردگي با لباسهاي گرم و پانتوفل كركي در كنار آتش بخاري ميماند و كم كم حس كرد كه واقعاً نميتواند با آن حال مزاجي بحرفه و معاملات روزانه ادامه دهد، چندي بعد جان مريض بستري و بكلي خسته و نحيف و مأيوس گرديد پس بساط حجره خود را بفروش رساند و تصميم گرفت بمملكتي آفتابي و گرم مسافرت كند.


كارخانه مرباسازي در ترينيداد

يكي از رفقاي جان برد بنام هريس كه بجزاير هند غربي رفته بود براي وي از آب و هواي خوب و مناظر زيباي جزيره ترينيداد ( يكي از جزاير مجمع الجزاير هند غربي) چيزها نوشته بود. جان برد بار سفر بست و با چمدان بزرگي پر از خرده ريز و زيور آلات قيمت براي فروش به اهالي آن نواحي سوار كشتي شد.

در كشتي جان برد حال بهتري داشت و ساعاتي از بهترين اوقات زندگيش را گذراند. يكي از بزرگترين خوشحالي هاي وي اين بود كه باطاق بيسيم كشتي برود و با رئيس بخش بيسيم صحبت هاي فني كند. مسئله جالبي كه مدتها وقت آندو را به بحث و مذاكره ميگذارند موضوع انتقال تصاوير بوسيله برق بود.

در تراينيداد جان برد متوجه شد كه رقباي زيادي در تجارت كالاهاي ارزان قيمت خود دارد. رفيق وي هريس پيشنهاد كرد كه باهم يك كارخانه مرباسازي داير سازند. محل كار ايشان در كلبه اي از چوب خيز ران در قصبه بورگ مولاتريس تعيين شد.
جان برد و هريس تنها سفيد پوستاني بودند كه در اين ناحيه زندگي ميكردند. حالا ديگر جان برد در آن هواي گرم فقط يك پيراهن و يك شلوار كوتاه بتن داشت و با نيروي تازه اي از صبح تا شام بكمك هريس در كارخانه مرباپزي كار ميكرد، اما بعلت بي تجربگي در اين فن انواع مزاحمت ها و مصائب بسر آندو نفر آمد كه حمله پشه ها و مگسها به طشت هاي مربا و ترشيده شدن مقداري از محصولاتشان كه براي فروش حاضر شده بود نمونه اي از آنهاست.

پس از چندي حمله مالارياي سختي جان برد را بستري كرد و فرضيه آب و هواي سلامت بخش جزاير هند غربي اشتباه از آب درآمد. دكتر معالج جان برد را وادار كرد كه هرچه زودتر به انگلستان مراجعت كند. كارخانه مرباسازي بمبلغ ( 5) ليره بفروش رفت و جان برد عازم انگلستان گرديد.
در سال 1922 جان در سن 34 سالگي بدون شغل و اميد به آتيه اي وارد لندن شد. دارائي وي كمي پول و مرض مالاريا و سرفه دائمي بود.

پس از يك رشته معاملات تجارتي كه ابتداء بشكست منتهي شد جان برد بالاخره توانست نمايندگي فروش صابونهاي فرانسه را بدست آورد و حجره اي باز كند و براي مدتي بمعاملات كوچك مشغول شود. اما در طول اين سالها يك نقشه بزرگ در ته مغزش در حال تكوين بود. همان فكري كه از ايام طفوليت فكر ويرا بخود مشغول داشته بود اكنون اختراع راديو بصورت تكميل يافته اي وارد بازارهاي تجارت گرديده و مورد استفاده عمومي قرار گرفته بود. جان برد هرگاه بگاه با خود ميگفت:
« بجاي صدا بايد تصاوير را بتوسط بيسيم در فضا انتقال داد.» جان برد بار ديگر در لندن گرفتار ضعف مزاج شد و دكترها بوي دستور دادند كه شهر لندن و كارهاي روزانه خود را تعطيل كند و بناحيه خوش آب و هوائي در كنار دريا رود. جان برد شهر هي ستينگز را انتخاب نمود.


سايه مجسمه مصلوب جزيره مالت

اختراع تلويزيون در شرايطي بسيار نامساعد و مأيوس كننده پا بعرصه وجود نهاد. از هزاران سال قبل بشر آرزوي « آئينه سحرآميز» را در سر پرورانده بود تا بوسيله آن بتواند وقايع و حوادث اقصي نقاط عالم را بچشم به بيند. در افسانه هاي خالي مملل مختلف همه جا ذكري از « آئينه جادوئي» رفته است ولي البته در آن عوالم شاه پرياني چنين آينه اي فقط در دست ملكه ها و جادو گران جاي داشت و مردم عادي را امكان حصول بدان نبوده است.

از نيم قرن قبل از ورود جان برد بشهر هيستينگز يعني از آنوقت كه خواص فتوالكتريك سلينيوم كشف شد ( سلينيوم شبه فلزي است كه چون نوراني گردد هادي برق ميشود) بسياري از مخترعان و علماي درجه اول دنيا بفكر آن افتاده بودند كه با تبديل اشعه نور بارتعاشات الكتريكي تصاوير زندگي حقيقي را بوسيله بيسيم بنقاط دور منتقل سازند ولي هيچكدام بمقصود خود نائل نشده بودند.

عجب اينجاست كه اين امر خطير كه يكي از مشكلترين اختراعات محسوب ميشود ميبايستي بدست جان برد كه در طول سالهاي اخير از جريان آخرين تحقيقات و پيشرفت هاي علمي بدور افتاده و اطلاعات محدودي نسبت بتاريخچه مقدمات اختراع تلويزيون در دست داشت انجام يابد. جان برد در اين هنگام سرمايه اي در دست نداشت و وضع مزاجيش بدتر از سابق شده بود. معذالك با عزمي راسخ قدم در راه نهاد تا در انتهاي آن شاهد موفقيت را در آغوش كشيد.

نقشه اصلي جان برد براي اختراع تلويزيون اين بود كه منظره اي را كه ميخواهد انتقال دهد بصورت اجزاء روشن و تاريك تجزيه نمايد و در دستگاه فرستنده آنها را بصورت ارتعاشات الكتريكي پخش سازد تا در دستگاه گيرنده آن ارتعاشات مجدداً ضبط و بصورت نقاط تاريك و روشن يعني منظره اصلي درآيد.

كارگاه جان برد در اطالق بالاخانه اي كه منزلگاه وي نيز بود داير گرديد اسباب و ابزار كارش بغير از يك دستگاه توليد برق كه دست دوم خريداري كرده بود عبارت بودند از يك ميز كوچك، چراغ نمايش كهنه ايكه درون يك قوطي حلبي بيسكويت جايداشت با ذره بين هاي معمولي چراغ دوچرخه و ديگر اسبابهاي اوراق شده يك دستگاه تلگراف بيسيم قشوني، سوزنهاي رفوگري، باطريهاي چراغ جيبي، قطعات چوب، چسب، نوار، لاك و كلافهاي بهم پيچيده سيم برق.

با اين تجهيزات جان برد شروع به انجام نخستين آزمايشهاي واقعي براي اختراع تلويزيون نمود. در بهار سال 1924 جان برد موفق شد كه براي نخستين بار تصوير لرزان و رنگ پريده يك مجسمه مصلوب ساخت جزيره مالت را بفاصله سه يارد روي صفحه شيشه اي تلويزيون خود ظاهر سازد.

بزودي اسم جان برد در سر لوحه اخبار روزنامه اي منتشر گرديد اما نه بعنوان مخترع بزرگي كه معجزه اي تازه بوجود آورده بلكه بنام صنعتگري كه ضمن دستكاري با برق دچار حادثه سختي شده است. واقعه آن بود كه جان برد براي توليد جريان برقي بقدرت ( 2،000) ولت عده زيادي از باطريهاي چراغ جيبي را بهم متصل ساخته مشغول آزمايش بود. غفلتاً دستش با سيم لخت تصادف كرد و برق او را گرفت و بشدت تمام بكناري پرتابش كرد بطوريكه وقتي همسايگان به اطاقش جمع شدند جسد او را مچاله شده و بيهوش در گوشه اي يافتند. يك دست وي نيز در اثر اصطكاك با برق سوخته بود. روز بعد اين ماجرا بطور مختصر تحت عنوان « مخترعي كه در اثر برق گرفتگي بزمين اطاقش ميخكوب شده بود.» در روزنامه ديلي اسكچ درج گرديد.

برد براي ادامه آزمايشهاي خود محتاج پول مانده بود و تصميم گرفت كه هر چه زودتر نمايشي براي روزنامه نگاران ترتيب دهد. جريان اين جلسه نمايش توسط يكي از خبرنگاران در روزنامه كم اهميتي چاپ شده و در نتيجه صاحب يك مغازه راديو فروشي به پيدايش آن اختراع جديد واقف گرديد و به جان برد پيشنهاد كرد كه اگر در منافع اختراعش او را نصف شريك خود سازد حاضر است براي ادامه كار پول كافي در اختيار وي بگذارد. جان برد پيشنهاد او را پذيرفت و بساط خود را از اطاق بالاخانه شهر هيستينگز جمع كرده بلندن رفت و در نمره 22 فريث استريت ناحيه سوهو منزل گزيد.

   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837