هميشه به ديگران مى گفت با اين كه هيچ وقت كارى به كار پسرش نداشته، ولى پسر خوب و بى آزارى دارد. فقط درسش زياد خوب نيست كه آن را هم به مدد كلاس خصوصى حل مى كند. يك بار كه به طور تصادفى از كنار مدرسه پسرش عبور مى كرد تصميم گرفت كه صبر كند و با تعطيل شدن مدرسه با هم به خانه بروند. آن روز او از ديدن پسرش كه در هيأت سردسته عده اى از نوجوانان به عده اى ديگر دشنام هاى ركيك مى داد و براى آنها شاخ و شانه مى كشيد شوكه شد. چند سالى است كه بعضى از خانواده ها وظايف تربيتى و نظارتى خود را دربست به مدارس سپرده اندو وظيفه خود را محدود به تأمين امكانات مالى و رفاهى براى بچه هايشان كرده اند. اين در حالى است كه مدارس هم هنوز به خوبى قادر نيستند از دستاوردهاى روانشناسى جديد استفاده كنند و بسيارى از معلمان مدارس قادر نيستند الگوهاى صحيح رفتارى را به دانش آموزان ارائه كنند. با اين وصف كارشناسان تعليم و تربيت توصيه مى كنند كه خانواده ها مجدداً نقش سنتى خود را در زمينه تعليم و تربيت كودكان به عهده بگيرند و در اين مسير به مدارس كمك كنند. توجه به سلامت روانى بچه ها در دوران مدرسه از آن جهت اهميت دارد كه اگر در اين مرحله براى مشكلات بچه ها راه حلى پيدا نشود و يا آنها از تربيت صحيح و كافى برخوردار نشوند، در آينده افرادى روان پريش و يا غير مسئول به جامعه و بازار كار قدم مى گذارند كه رويارويى با مشكلات آنها به مراتب مشكل تر و داراى هزينه هاى بيشترى نسبت به زمانى است كه در مدرسه تحصيل مى كنند. اگر خانواده ها ندانند كه چگونه با فرزندانشان رفتار كنند و مدارس هم كه مى توانند تا حدودى روان پريشى هاى ناشى از مشكلات خانوادگى را سامان دهند حتى خودشان با برخى رفتارها به دامنه مشكلات بچه ها بيفزايند، مشكلات به رده هاى بالاتر سنى تسرى مى يابد و مقابله با آنها روز به روز مشكل تر مى شود. وقتى خانواده ها، نقش خود نظارتى شان را فراموش مى كنند سال ها است با توسعه شهرنشينى و گسترش وسايل ارتباط جمعى شكل زندگى ها و نوع نيازها تغيير پيدا كرده. همپاى اين تغييرات نظارت هاى خانواده ها هم به اميد نظارت و سختگيرى مدارس ضعيف شده. در حالى كه والدين همه چيز را با وضعيت زمان تحصيل خودشان مى سنجند. اكرم ابراهيمى روانشناس مى گويد: «خانواده ها بايد اين عقيده را كه شيوه تربيتى نظام آموزش و پرورش ما بى نقص است كنار بگذارند و كاركردهاى خود حفاظتى خود را دوباره به دست آورند. چون كه دولت نمى تواند وظيفه نظارتى را به تنهايى انجام دهد و در نتيجه بچه ها بدون مديريت رها مى شوند».
وى مى افزايد: «در اين فرايند دورانى كه بچه ها به مدرسه ابتدايى مى روند اهميت زيادى دارد و زمينه ساز ساير مراحل تحصيلى است. اگر در اين مرحله بچه ها درست هدايت نشوند و به مشكلاتشان رسيدگى نشود، در دوره هاى بعدى مشكلاتشان ادامه پيدا كرده و تشديد مى شود و در نوجوانى مشكلات آنها حادتر مى شود. چرا كه نوجوانان وارد دوره بحرانى مى شوند. در اين دوره از طرفى معلم هاى مختلف به آنها تدريس مى كنند و ارتباط عاطفى اى كه معلم دبستان مى توانست با بچه ايجاد كند در اين دوره و دوره هاى بعدى ممكن نيست و از طرفى هم غالباً والدين ويژگى هاى اين دوره را نمى دانند و با فرزندانشان درگير مى شوند و اين موضوع بچه ها را دچار تضاد كرده و آزار مى دهد. نتيجه اوليه تمام اين مشكلات هم افت تحصيلى است. بى علاقگى به تحصيل يكى از نشانه هاى بروز بحران در بچه ها است كه با ترك تحصيل به اوج خود مى رسد».
|