جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > روانشناسي عمومي

نگاهى به مسئوليت عاطفى - تربيتى خانواده ها
گروه: روانشناسي عمومي
نویسنده: حميده احمديان راد

هميشه به ديگران مى گفت با اين كه هيچ وقت كارى به كار پسرش نداشته، ولى پسر خوب و بى آزارى دارد. فقط درسش زياد خوب نيست كه آن را هم به مدد كلاس خصوصى حل مى كند.
يك بار كه به طور تصادفى از كنار مدرسه پسرش عبور مى كرد تصميم گرفت كه صبر كند و با تعطيل شدن مدرسه با هم به خانه بروند. آن روز او از ديدن پسرش كه در هيأت سردسته عده اى از نوجوانان به عده اى ديگر دشنام هاى ركيك مى داد و براى آنها شاخ و شانه مى كشيد شوكه شد.

چند سالى است كه بعضى از خانواده ها وظايف تربيتى و نظارتى خود را دربست به مدارس سپرده اندو وظيفه خود را محدود به تأمين امكانات مالى و رفاهى براى بچه هايشان كرده اند. اين در حالى است كه مدارس هم هنوز به خوبى قادر نيستند از دستاوردهاى روانشناسى جديد استفاده كنند و بسيارى از معلمان مدارس قادر نيستند الگوهاى صحيح رفتارى را به دانش آموزان ارائه كنند. با اين وصف كارشناسان تعليم و تربيت توصيه مى كنند كه خانواده ها مجدداً نقش سنتى خود را در زمينه تعليم و تربيت كودكان به عهده بگيرند و در اين مسير به مدارس كمك كنند.

توجه به سلامت روانى بچه ها در دوران مدرسه از آن جهت اهميت دارد كه اگر در اين مرحله براى مشكلات بچه ها راه حلى پيدا نشود و يا آنها از تربيت صحيح و كافى برخوردار نشوند، در آينده افرادى روان پريش و يا غير مسئول به جامعه و بازار كار قدم مى گذارند كه رويارويى با مشكلات آنها به مراتب مشكل تر و داراى هزينه هاى بيشترى نسبت به زمانى است كه در مدرسه تحصيل مى كنند.
اگر خانواده ها ندانند كه چگونه با فرزندانشان رفتار كنند و مدارس هم كه مى توانند تا حدودى روان پريشى هاى ناشى از مشكلات خانوادگى را سامان دهند حتى خودشان با برخى رفتارها به دامنه مشكلات بچه ها بيفزايند، مشكلات به رده هاى بالاتر سنى تسرى مى يابد و مقابله با آنها روز به روز مشكل تر مى شود.

وقتى خانواده ها، نقش خود نظارتى شان را فراموش مى كنند

سال ها است با توسعه شهرنشينى و گسترش وسايل ارتباط جمعى شكل زندگى ها و نوع نيازها تغيير پيدا كرده. همپاى اين تغييرات نظارت هاى خانواده ها هم به اميد نظارت و سختگيرى مدارس ضعيف شده. در حالى كه والدين همه چيز را با وضعيت زمان تحصيل خودشان مى سنجند.

اكرم ابراهيمى روانشناس مى گويد:
«خانواده ها بايد اين عقيده را كه شيوه تربيتى نظام آموزش و پرورش ما بى نقص است كنار بگذارند و كاركردهاى خود حفاظتى خود را دوباره به دست آورند. چون كه دولت نمى تواند وظيفه نظارتى را به تنهايى انجام دهد و در نتيجه بچه ها بدون مديريت رها مى شوند».

وى مى افزايد:
«در اين فرايند دورانى كه بچه ها به مدرسه ابتدايى مى روند اهميت زيادى دارد و زمينه ساز ساير مراحل تحصيلى است. اگر در اين مرحله بچه ها درست هدايت نشوند و به مشكلاتشان رسيدگى نشود، در دوره هاى بعدى مشكلاتشان ادامه پيدا كرده و تشديد مى شود و در نوجوانى مشكلات آنها حادتر مى شود. چرا كه نوجوانان وارد دوره بحرانى مى شوند. در اين دوره از طرفى معلم هاى مختلف به آنها تدريس مى كنند و ارتباط عاطفى اى كه معلم دبستان مى توانست با بچه ايجاد كند در اين دوره و دوره هاى بعدى ممكن نيست و از طرفى هم غالباً والدين ويژگى هاى اين دوره را نمى دانند و با فرزندانشان درگير مى شوند و اين موضوع بچه ها را دچار تضاد كرده و آزار مى دهد.
نتيجه اوليه تمام اين مشكلات هم افت تحصيلى است. بى علاقگى به تحصيل يكى از نشانه هاى بروز بحران در بچه ها است كه با ترك تحصيل به اوج خود مى رسد».

در دوران بلوغ بسيارى از والدين همراه و راهنماى خوبى براى فرزندانشان نيستند. در نتيجه اتفاقى كه به وفور در خانواده ها رخ مى دهد اين است كه آنها به محض مشاهده كوچك ترين رفتارى كه ممكن است در اين دوران طبيعى باشد به برخورد خشن متوسل مى شوند. در حالى كه به عقيده رواشناسان اين نحوه برخورد به پنهان كارى مى انجامد و در اين شرايط كاملاً از كنترل خارج مى شود. وقتى خانواده ها روش برخورد درست با بچه هايشان را سن بلوغ نمى دانند، آنها به ويژه دختران دوره دبيرستان و راهنمايى مسائل ناشى از تحول روحى و جسمى خود را به مدرسه منتقل مى كنند و مربيان مدارس را با مشكل مواجهمى كنند.

ابراهيمى مى گويد:
«آزادى هاى بى حد و حصر يا محدوديت هاى شديدى كه در خانه اعمال شده و مدرسه نيز آن را تشديد مى كند و يا عدم توجه عاطفى لازم مسئله را در نوجوانان بغرنج تر مى كند. در اين شرايط والدين يا مدارسى كه راه سختگيرى وسركوب را در رابطه با رفتار و گفتار بچه ها در سن بلوغ در پيش مى گيرند و سعى مى كنند با اين روش آنها را وادار به هماهنگى با ارزش هاى خود كنند تنها به اعمال لجوجانه در آنها دامن مى زنند. نحوه رفتار با بچه ها در دوران بلوغ يا مى تواند آنها را به مراحل عالى هدايت كند و يا ايشان را به افرادى نابهنجار تبديل كند».

با اين وجود آموزش آن هم با تكيه بر محفوظات دانش آموزان و انجام تكاليف و ارزشمند شمردن نمره به عنوان معيار ارزش گذارى دانش آموزان تمام هم و غم مدارس و خانواده ها است و اين نگرش وجود دارد كه تنها راه سعادتمندى درس خواندن است و اگر دانش آموزى درس نخواند ما اجازه داريم به شيوه هاى غلط با او برخورد كنيم.

در حالى كه برعكس در كشورهاى اروپايى و امريكا ساختار نظام آموزش و پرورش به شخصيت و ارزش هاى معنوى دانش آموزان بيش از موضوعات علمى بها مى دهد. در اين كشورها خدمات بهداشت روان در دسترس هم والدين و هم مربيان مدارس است و مشاوران و معلمان و مربيان اطلاعات زيادى در زمينه بهداشت روان دارند كه آموزگاران ما از آن بى بهره اند. در اين كشورها حتى اگر مشاوران احساس كنند خانواده ها نكات بهداشت روانى را در مورد فرزندانشان رعايت نمى كنند آنها را در اختيار نظام قضايى قرار مى دهند و از خانواده ها سلب صلاحيت مى شود.

اين در حالى است كه در كشور ما روانشناسان نسبت به برداشت هاى غلط معلمانى كه بدون تحصيلات مرتبط به در امور بهداشت روانى دخالت مى كنند هشدار مى دهند و تأكيد مى كنند كه استفاده از روانشناسان در مدارس و پيش بينى آموزش براى تمام كسانى كه با بهداشت روان در ارتباطند و استفاده از افراد متخصص در زمينه روانشناسى و دعوت از مشاوران براى سخنرانى در مدارس ضرورى است.

البته مقررات هم بر عدم تحقير و تنيبه بدنى دانش آموزان و خوددارى از ايجاد رقابت هاى ناسالم بين شاگردان و كاهش اضطراب در دانش آموزان به وسيله معلمان تأكيد دارد. تحقيقى نيز نشان مى دهد كه دانش آموزان موفق از سلامت روانى بهترى برخوردارند.

مدارس مى توانند نقطه آغاز بهداشت روان باشند

اين كه خانواده ها بايد نقش خود نظارتى خود را به دست آورند به اين معنى نيست كه مدارس به مسائل تربيتى بى اعتنا باشند. برعكس مدارس مى توانند مركز و محل عمده گسترش بهداشت روان باشند و حتى امكان دارد كه بهداشت روان از مدارس به خانواده ها گسترش يابد. به شرط اين كه مدارس ارائه اطلاعات صرف به دانش آموزان را كنار بگذارند و وقتى هم براى رسيدگى به مسائل دانش آموزان اختصاص دهند.

مدارس با ارتباط با خانواده ها مى توانند عواقب ناشى از مشكلات خانوادگى را رفع و رجوع كنند. در مدارس مى توان براى والدين كلاس آموزشى گذاشت. همچنين كادر مدرسه بايد درك كنند كه تحقير و سرزنش و تمسخر در مدارس، سلامت روانى دانش آموزان را به خطر مى اندازد. اگر معلمان مدارس شيوه هاى برقرارى رابطه انسانى با دانش آموزان را ندانند و به نيازهاى روانى آنها توجه نكنند و به شيوه هاى گوناگون بچه را طرد كنند، سلامت و امنيت روانى بچه ها را مختل و آنها را از مدرسه زده مى كنند.

ابراهيمى مى گويد:
«در شرايط اختلال سلامت روانى و احساس ناامنى، دانش آموز براى غلبه بر اين حالت ها به رفتارهايى از قبيل دلقك بازى، دزدى، دروغگويى، آزار كودكان ديگر، پرخاشگرى، ناخن جويدن و نظاير آن روى مى آورد. تمام اين ها هم معلول علت هايى است كه بايد آنها را در خانواده و مدرسه جست و جو كرد».

البته مشكلات هم منحصر به قشر و طبقه خاصى نمى شود. نسرين مشايخى كارشناس علوم تربيتى مى گويد:«در مناطق شمال شهر و مرفه شهر فعاليت ها و اشتغال پدر و مادر موجب مى شود كه آنها نتوانند به فرزندانشان برسند. از طرف ديگر هم والدين بى سواد و محيط هاى آلوده بچه هاى خانواده هاى فقير را تهديد مى كند».

مدت ها است كه بسيارى از خانواده هاى ايرانى نقش خود را به تهيه امكانات تحصيلى و تا حدودى همراهى با بچه ها در تحصيل محدود كرده اند و نقش تربيتى خود را تا حدود زيادى به فراموشى سپرده اند. در حالى كه مدارس ما هم وقت كافى و توانايى كافى را براى تربيت دانش آموزان به شكل همه جانبه ندارند و نه تنها در كشور ما بلكه در همه جاى دنيا اين توقع زيادى از نظام آموزشى است.‎

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837