جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > افسانه ها و فرهنگ توده

در عقوبت كردن و حاجت خواستن و روا كردن
گروه: افسانه ها و فرهنگ توده

و بهر گناهي، اي پسر، مردم را مستوجب عقوبت مدان و اگر كسي گناهي كند از خويشتن اندر دل عذر گناه او بخواه كه او آدميست و نخستين گناهي آدم كرد، چنانكه من گويم:

گر من روزي ز خدمتت گشتم فرد
صد بار دلم از آن پشيمان خورد

جانا بيكي گناه از بنده مگرد
من آدميم گنه نخست آدم كرد

و خيره عقوبت مكن تا بي گناه سزاي عقوبت نگردي. و بهر چيزي خشم ناك مشو، در وقت ضجرت خشم فرو خوردن عادت كن، چون بگناهي از تو عفو خواهند عفو كن و بر خويشتن واجب دان اگر چه سخت گناهي بود، كه بنده اگر گناه كار نباشد عفو خداوند پيدا نيابد و چون مكافات گناه كرده باشي آنگاه تفضل تو كجا رسد. و چون عفو كردن واجب داني از شرف و بزرگي خالي نباشي و چون عفو كردي ديگر او را سرزنش مكن و ازان گناه ياد ميار كه آنگه همچنان باشد كه آن عفو نكرده باشي.
اما تو گناهي مكن كه ترا عذر بايد خواستن پس اگر اتفاق افتد كه ترا از كسي عذر بايد خواستن از عذر خواستن ننگ مدار تا ستيزه منقطع شود. اما اگر كسي گناهي كند كه مستوجب عقوبت بود، حد گناه او بنگر و اندر خور گناه او عقوبت فرماي كه خداوندان انصاف چنين گفته اند كه: عقوبت سزاي گناه بايد كرد اما من چنين گويم كه: اگر كسي گناهي كند بدان گناه مستوجب عقوبت شود و تو سزاي آن گناه او را عقوبت كني طريق حلم و كرم و رحمت فراموش كرده باشي، چنان بايد كه درمي گناه را نيم درم عقوبت كني تا هم رسم سياست بجاي آورده باشي و هم شرط كرم نگه داشته باشي تا هم از كريمان باشي و هم از سايسان ، كه نشايد كه كريمان كار بي رحمتان كنند.

فصل و اگر حاجتمندي را بتو حاجب افتد از ممكنات، كه دين را در آن زياني نه بود و در مهمات دنيائي از بيشي خللي نبود، از بهر كم مايه دنيا دل آن نيازمند باز مزن و آن كس را بي قضاي حاجت باز مگردان و ظن آن حاجتمند و نيز آن مستمند در وقت حاجت خواستن اسير تو بود و گفته اند كه: حاجتمندي دوم اسيريست و بر اسيران رحمت بايد كرد كه اسير كشتن ستوده ندارند كه كاري نكوهيده است. پس درين معني تقصير روا مدار تا محمدت دو جهاني بيابي.

فصل و اگر ترا بكسي حاجت بود بنگر آن مرد كريمست يا لييم ، اگر مرد كريم باشد حاجت بخواه اما فرصت نگاه دار، بوقتي كه دل تنگ باشد حاجت مخواه. و چون حاجت خواهي از ممكنات خواه تا باجابت مقرون بود و نوميد نگردي. و نيز پيش از طعام بر گرسنگي حاجت مخواه. و در حاجت خواستن سخن نيكو بينديش وز پيش قاعده نيكو فرو نه و آنگاه مخلص سخن بدان جاي رسان كه حاجت تو بيرون آيد. و اندر سخن گفتن تلطف بسيار نماي كه تلطف در حاجت خواستن دوم شفيعيست كه اگر حاجت بداني خواستن بي قضاي حاجت باز نگردي و حاجت تو روا شود.

چنانك من گويم:
اي دل خواهي كه زي دلارام رسي
بي تيماري بدان مه تام رسي

با او بمراد دل بزي اي دل از انج
گر داني خواست كامه در كام رسي

چون اجابت يابي ازان شكري بگوي كه خداي عزوجل مي گويد:«لئن شكرتم لازيدنكم» كه شاكران را خداوند سبحان و تعالي دوست دارد و نيز شكر كردن بحاجت نخستين اميد اجابت دومين بود. و اگر حاجت تو روانه كند از بخت خويش بين و ازان كسي گله مكن كه اگر وي از گله كردن تو باك داشتي خود حاجت تو روا كردي. پس اگر مرد بخيل و لييم باشد بهشياري ازو هيچ چيز مخواه كه ندهد. اگر حاجت بلييمي افتد خويشتن را بجاي رحمت دان كه گفته اند كه: سه تن بجاي رحمت اند: خردمندي كه زيردست بي خردي بود، و ضعيفي كه قوي بر وي مسلط بود، و كريمي كه محتاج لييمي بود.

و بدان اي پسر كه چون اين سخنها كه در مقدمه گفتم بپرداختم، از هر نوعي فصلي بگويم بر موجب طاقت خويش، خواستم كه داد سخن تمام بدهم، از پيشها نيز ياد كنم تا آن نيز بخواني و بداني كه مگرت بدان حاجت افتد. از آنچه خواستم كه علم اولين و آخرين من دائمي كه ترا بياموختي و معلوم تو گردانيدمي تا بوقت مرگ بي غم تو ازين جهان بيرون شدمي ولكن چكنم كه من خود در دانش پياده ام و اگر نيز چيزي دانم گفتار من نيز چه فايده دارد، اكنون تو از من همچندان شنوي كه من از پدر خويش شنودم، پس ترا جاي ملامت نيست كه من خود داد از خويشتن بدهم تا بداور حاجت نه باشد. اگر تو شنودي و اگر نه، در هر پيشه اي سخني چند بگويم تا در سخن بخيلي نكرده باشم كه آنچه مرا طبع دست داد بگفتم.

- مستوجب: مستحق
- عقوبت: كيفر، پادافره
- ضجرت: بضم ضاد يعني دلتنگي و ملال
- سايسان: جمع سايس يعني تنبيه كننده، رام كننده
- باز مزن: آزرده مكن
- قضاي حاجت: اجابت كردن درخواست
- محمدت: مدح و ثنا و ذكر خير
- لئيم: پست و فرومايه
- مقرون: نزديك
- مخلص سخن: جان كلام
- تلطف: در اينجا يعني خضوع و خشوع
- شفيعي: وساطت و ميانجيگري
- زي: سوي
- دلارام: آرام جان
- بي تيماري: بدون غم و رنج
- بزي: زندگي كن
- كامه: آرزو
- اگر شكر كنيد البته (نعمت) شما را مي افزايم
- بجاي: شايسته
- پياده ام: در اينجا يعني بي بضاعتم، كم مايه ام

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837