اگر چنان بود كه بوزارت افتي محاسبت و معاملت شناس باش و با خداوند خويش راستي و انصاف كن و همه طريق راستي نگه دار و همه خود را مخواه كه گفته اند:«من طلب الكل٧ فاته الكل٧» " ( هر كه همه چيز را براي خود بخواهد همه چيز از او فوت مي شود ) " كه همه بتو نه دهند اگر دهند بعد ازان آنرا خواستار بود، اگر اول فراز گذارند آخر بنه گذارند. پس چيز خداوند نگه دار و اگر بخوري بدو انگشت خور تا در گلو بنه ماند. اما يكباره دست عم٧ال فرو مبند كه چون چربو از پانه دريغ داري كبابت خام ايد، تا دانگي بديگران بنگذاري درمي بنتواني خوردن و اگر بخوري آن محرومان خموش نه باشند و نگذارند كه پنهان بماند. و نيز همچنان كه با ولي نعمت خويش منصف باشي با لشكر نيز منصف باش، توفيرهاي حقير مكن كه گوشت كز دندان بيرون كني شكم را سود ندارد كه زيان آن توفير بزرگتر از سود باشد بدان كم مايه توفير لشكري را دشمن خويش كني و دشمن خداوند خويش. و اگر خواهي كه كفايتي بنمايي و مال جمع كني و بحاصل آري ويرانيهاي مملكت را آبادان گردان تا ده چندان توفير پديد آيد و خلقان خداي تعالي را بي روزي نكرده باشي. حكايت: بدانكه چنانكه شنودم كه ملكي از ملكان پارس با وزير خويش متغير شد ويرا معزول كرد، وزارت را كسي ديگر نام زد كرد و اين معزول را گفت: خويشتن را جايي اختيار كن كه بتو دهم تا تو با نعمت و قوم خويش آنجا روي و مقام كني. وزير گفت: مرا نعمت نه مي بايد هر چه مرا هست ترا دادم و هيچ جاي آبادان نخواهم كه مرا بخشد، اگر بر من رحمتي همي كند از مملكت خويش دهي ويران بمن دهي تا من بحق الملك با مرق٧عي بروم و آن ده آبادان كنم و آنجا بنشينم. اين ملك فرمود كه چندان ده ويران كه خوهد ويرا دهيد. اندر همه مملكت بگرديدند يك بدست زمين جز آبادان نيافتند كه بوي دهند، تا خبر دادند كه در همه مملكت ويراني نيست و بدست همي نيابد.
|