جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

مثنوي مولانا جلال الدين
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: كتاب خاكستر هستي / دكتر محجوب

سخن از مولانا جلال الدين است. اين مرد، مردي غير از تمام گويندگان زبان فارسي است.

كتابش، آثارش، شعرش و زندگيش با همه شاعران ديگر اختلاف دارد. غرضم عظمت فوق العاده او نيست. در عرصه پهناور شعر فارسي، چند كاخ بلند پايه ديگر به دست معماراني چابك انديشه و قوي دست پي افكنده شده است كه هريك در جاي خود، و در زمينه اي جز آنچه مولانا جلال الدين در پيش گرفته توانايي برابري و همسري با درياي عميق و ناپيدا كرانه شعر وي را دارند.
مقصودم جزييات زندگي و آثار اوست. لسان الغيب، خواجه شيراز، حافظ بزرگ تقريباً يكصد و بيست سال پس از مولانا جلال الدين چشم از جهان فروپوشيده و بنابراين بيش از يك قرن از جلال الدين به دوران ما نزديك تر است. با اين حال هيچ نكته قطعي و يقيني، جز آنچه در ديوان خود او منعكس است از زندگيش نمي دانيم و در زندگي نامه او نكته هاي مبهم، خيال بافي هاي عجيب وغريب و گاه خنده آور و گوشه هاي تاريك فراوان است.
فردوسي همين طور، حتي نام درست فردوسي( يعني اسمش را كه پدر و مادر براو نهاده اند) نمي دا نيم (ابوالقاسم كنيه اوست نه نامش) نظامي را به درستي نمي دانيم كه از گنجه بوده است يا از ده موسوم به (تا) در تفرش در ناحيه قهستان قم. لقب سعدي را به اختلاف، مصلح الدين و مشرف الدين نوشته اند. تاريخ وفات او در دو دسته مرجع معتبر به تفاوت 691 و 694 ياد شده است.
اما در مورد مولانا جلال الدين و زندگاني او، اگر اشكالي وجود داشته باشد، درست از جهت مخالف است. آنقدر اسناد و مدارك معتبر درباره زندگي وي از خودش، از پدرش، از پسرش، از ياران نزديكش، از مريدان و معاصرانش در دست داريم كه گاه پژوهنده از بسياري مدارك و اسناد سرگيجه مي گيرد و در تطبيق آنها با يكديگر و برتر نهادن يكي نسبت به ديگري گرفتار دشواري مي شود.
شگفتي ديگر: مولانا جلال الدين شاعري پركار و بسيار شعر است. كارنامه ادبي او را 27000 بيت شعر مثنوي و بيش از 42000 بيت ديوان كبير (ديوان شمس تبريزي ) تشكيل مي دهد كه برروي هم نزديك هفتاد هزار بيت و از شاهنامه اي كه فعلاً دردست داريم، قريب بيست هزار بيت بيشتر است. دو كتاب ديگر نيز سخنان و گفتارهاي اوست: فيه مافيه و مجالس سبعه (= هفت گانه) . مجموعه نامه ها و رباعي هايش نيز جداگانه به چاپ رسيده است. وي در تمام اين آثار عظيم و كوه پيكر از تصوف سخن مي گويد. اما اين ميراث بسيار عظيم، فقط محصول 22 سال شاعري و شيفتگي اوست و حال آنكه حافظ در طي نزديك 50 سال شاعري، 486 غزل (برطبق ديوان چاپ استاد خانلري) سروده است كه حد متوسط بيت هاي هر غزل بين 7 و 8 بيت (با دقيت بيشتر قريب به 31/8 بيت) است و تمام غزل هاي او 4038 بيت و كل شعرهايش از قصيده و غزل و رباعي و قطعه و مثنوي و غيره 4638 بيت در نسخه چاپ خانلري آمده و پس از انتشار اين ديوان ثابت شده است كه بسياري از رباعي هاي منسوب به خواجه از او نيست و بايد از تعداد اشعارش كسر شود و البته استاد خانلري نيز اين رباعي ها را با اطمينان در دومين بخش ديوان نياورده بود!

اين امر به هيچ روي نشان آ ن نيست كه قدر وي از هيچ يك از خداوندگاران سخن پارسي فروتر باشد، بلكه به عقيده بسيار كسان ـ و البته اين عقيده اي است شخصي كه هر فارسي زباني مي تواند داشت ـ ديگران فرود مرتبه اويند.
مولانا تا چهل سالگي، تا روزي كه ديدارشمس او را از خود بيگانه كرد، شعر نسروده بود. در دوران وصال و هم جواري با شمس نيز موجبي براي شعر گفتن نداشت . تنها پس از دورماندن از شمس تبريزي است كه آتش شوق در درون او شعله ور مي شود. در آن هنگام نيز نه به نام خود، بلكه به نام او به سرودن آن غزل هاي آتشين مي پردازد و دست افشان پاي كوبان، آن سروده هاي آسماني از ذهن و زبانش زبانه مي كشد. چندان كه اگر كسي اطلاع درست از زندگاني مولانا داشته باشد، گمان مي برد كه اين غزل ها سروده مردي به نام شمس تبريزي (شمس الدين محمد بن ملك داد تبريزي ) است نه جلال الدين محمد بلخي .
مثنوي او نيز همين گونه است. اين شاعر شيفته پرخروش كه آتش دوري و آرزومندي او را همواره چون خم مي در جوش مي داشت، هيچگاه خود را در ميانه نمي ديد. باز اگر خواننده اي خالي الذهن مثنوي مولانا را بگشايد گمان مي برد كه مردي به نام ضياءالحق چلبي حسام الدين آن را سروده است، يا دست كم گوينده كتاب ـ كه هيچ از خود نام نمي برد ـ آن را يكسره ساخته و پرداخته او مي داند.
مثنوي مولانا نيز در ميان آثار منظوم فارسي بي مانند است. شايد جايي ديگر نوشته باشم كه در ادب فارسي رسم اين بوده كه هركتابي، خواه نظم و خواه نثر داراي مقدماتي مانند: حمد خدا، نعمت رسول (ص) و ياران او(و اگر مؤلف شيعه است امامان)، ستايش پادشاه وقت، سبب نظم كتاب، ستايش كسي كه گوينده يا نويسنده را براي پديد آوردن اثر خويش تشويق كرده و گاه مطالب فرعي ديگر از قبيل نصيحت شاعر به فرزند، گله از روزگار، شكايت از پيري و نيستي و بيان احوال و مقاصد شخصي و مانند آنها باشد. آنگاه شاعر يا نويسنده مطلب اصلي را آغاز مي كند و درطي فصول و ابوابي آن را به پايان مي برد. در پايان كتاب نيز خاتمه اي به مقتضاي عصر و زمان بدان مي افزايد. هيچ كتاب شعر يا نثر فارسي نيست كه از اين روش پيروي نكرده و از اين مقدمات و مؤخرات خالي باشد جز يكي:
مثنوي مولانا جلال الدين ! مثنوي بي آغاز و بي انجام است. با اين بيت آغاز مي شود:

بشنو اين ني چون شكايت مي كند
از جدايي ها حكايت مي كند
و در دفتر ششم در ميانه "مثل وصيت كردن آن شخص كه ميراث او را به كاهل ترين اولاد او دهند" زبان وي از گفتار باز مي ماند و مثنوي خود را ـ كه آن را صيقل ارواح و نردبان آسمان خوانده است ـ ناتمام رها مي كند.
درباره مولانا جلال الدين و مثنوي او، سخنان بسيار گفته و هريك از محققان از زاويه اي آن را نگريسته و مورد ستايش قرارداده اند و همه آنچه گفته اند، كه نقل گفتارشان در اين مختصر نمي گنجد، در جاي خود درست و با ارزش است. اما علاوه برتمام آن جنبه ها، مولانا جلال الدين داستان سراي درجه اولي نيز هست.
وي به روش كليله و دمنه نخست داستاني را طرح مي كند، بعد داستان ديگري را در درون آن مي آورد و داستان سوم را در ميا ن داستان دوم نقل مي كند و آنچه را كه گسترده است به ترتيب يكايك فرو مي بندد و به پايان نخستين داستان باز مي گردد. اما قصد او نقل قصه نيست، بيان حقايق و معارف است تعليم و تربيت است، آموختن بردباري و تحمل شفقت با خلق خدا، خودداري از خشونت و تعصب وزيدن و از عيب جويي مردم به رفع عيب هاي خود پرداختن است. مولاي متقيان را كه گاه مظهر قهر خدا و عذاب وي و قهرمان"يوم الله" جلوه مي دهند، در مثنوي چهره اي ديگر دارد. در آنجا وقتي دشمن آب دهان برروي علي انداخت دست از كشتن وي باز مي دارد تا خشم و قهر را در كار وي راهي نباشد.
جلال الدين با صد زبان مي كوشد به خشكه مقدسان و زاهد نمايان بفهماند كه هركس براي خود راهي به سوي خدا دارد و آنچه دراين ميانه اصلاً اهميت ندارد، صورت ظاهر قضيه است. از همين روي است كه اين جماعت، با آنكه از هيچ سوي نتوانسته اند طعني برگوينده روا دارند و او را به بد ديني يا بي عقيدتي منسوب كنند، معتقدند مثنوي كتابي است كه بايد آن را با انبر گرفت.
هر جاي اين درياي حقايق و معارف را كه بگشاييد چيزي جز عطوفت، جز لطف و مرحمت و نرم خويي و مهر و شفقت و تحمل ديگران نمي يابيد. اما براي دريافتن اين حقيقت روشن حاجت نيست كه در دوردست اين بحرعميق غوطه بزنيد. همان تمثيل ها و حكايت ها كه در كتاب هاي دبستاني آنها را به گوش هوش نوآموزان كشيده اند به نيكوتر صورتي متضمن اين جنبه هاي انساني بلكه فرشته خويي است.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837