جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > جان كلام

« گزيده اي از انديشه ها و احساسات با شكوه » ۹
گروه: جان كلام

رضا چاييچي :

اين كيست كه زير بارانها

پيوسته خندان مي آيد

ومرا از ستاره ام

كنار پنجره اش مي كشد و محكومم مي كند آنجا بايستم تا بر آمدن سپيده

مي گويم فردا

در كوچه پس كوچه هاي شب

راه گم كرده است

بي اعتنا به گلدانها يش آب ميدهد

و وادارم مي كند به جوانه هاي گياهي تازه سر از خاك بر آورده بنگرم

و من از پنجره اي كه نميدانم از آن كيست

به كهكشان مي نگرم در جستجوي ستاره ام. ***




ضيا موحد :

درياي زهر آگين را مي بينم

وتلخ تلخ مي گريم

بر ماهيم كه ميدانم كوچك است كه كوچكتر از حلقه هاي دام و واي بر من

آن قدر شور بخت است

كه عشق دام از او بر گرفته است

آيا

چندان بزرگ و عاشق خواهيم شد

كه: روزي به خاك افتيم؟ ***




هيوا مسيح


نشسته با خودش حرف مي‌زند اين چوپان كه منم

كنار شعله و هول بي‌ترس شب

كنار راه و چراغ نيمه‌هاي شب

با خودش حرف مي‌زند

با خودم به لهجه مادرم، كه از گهواره تا راز پشت ابر حرف مي‌زديم

از خدا كه روي شانه‌‌هاي گياه است

با خودم حرف مي‌زنم كه اگر

يك تكه از اين همه مردمان

زودتر از دعاي خروس‌‌ها و ساعت رازها پا مي‌شدند،

الان يقين

پرنده به لهجه ما

ما به لهجه آب حرف مي‌زديم،

و روز از گلدان برف پا مي‌گرفت

و گياه خواب دست‌‌ها و چشم‌هاي روشن ما را مي‌ديد ***

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837