اشو :
1- هر پيوندي به تنهايي هدف نيست . عشق هدف غايي است . اگر پيوند به عشق مي انجامد ، زيبا و نيكوست . اگر عشق ويرانگر است ، از اين پيوند چه حاصل .
2- عاشقي خلاقانه ، ايده اي است بسيار عظيم . عشق بورز نه بخاطر ايجاد پيوند بين دو شخص ايستا ، عشق بورز همچون گردابي زاينده ، عشق بورز همچون رقصي چنان پر تب و تاب ، با حركاتي چنان سريع كه نتوان دريافت كه كدام عاشق و كدام معشوق است. و رقص ادامه مي يابد ژرفتر و ژرفتر ، رقصنده ها محو مي گردند و تنها رقص باقي مي ماند .
3- آنكه به خود عشق مي ورزد ، نخستين گام را به سوي عشق حقيقي برداشته است . درست به آن مي ماند كه تكه سنگي را در درياچه اي آرام بيندازي ، نخست دايره هايي پيرامون تكه سنگ ايجاد مي شوند كه بسيار به سنگ نزديكند و اين طبيعي است در چه جاي ديگري مي توانند بوجود آيند ؟ سپس اين دايره ها بسط مي يابند و به دورترين ساحل مي رسند .
4- عشق با سپاس همراه است ، سپاسي ژرف . مي داني كه ديگر يك شيئي نيست . مي داني كه ديگري صاحب شكوه است ، داراي شخصيت است ، روح خود را دارد ، فردي يگانه است . در عشق است كه آزادي محض را به ديگري ارزاني مي داري تنها در عشق .
5- اگر خود را عميقاً دوست بداري و به كانون وجودت سفر كني ، آماده خواهي شد تا ژرفتر دوست بداري ، چون آنكس كه نمي شناسد نمي تواند به تمامي عشق بورزد .
|