جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > جان كلام

گفتگوهاي كاستاندا و دون خوآن
گروه: جان كلام
منبع: سفربه دیگر سو

- مردم متوجه نيستند كه مي توانند هروقت كه بخواهند ، هرچيزي را كه بخواهند در زندگي رهاكنند ، به همين سادگي .

- بهتر است تاريخچه خود را از بين ببريم . زيرا اين كار ما را از انكار مزاحم و دست و پاگيرآدمهاي ديگرخلاص مي كند .

- تو بايد كم كم در اطرافت فضاي مه آلودي ايجاد كني . تو بايد همه چيز را درباره خودت محو كني و از بين ببري تا آنجا كه ديگرهيچ اطميناني باقي نماند ، هيچ واقعيتي باقي نماند . مسئله تو در حال حاضر اينست كه خيلي واقعي هستي . اعمالت خيلي واقعي هستند ، خلق و خو وواكنشهايت خيلي واقعي هستند . هيچ چيز را بطور مسلم نپذير . تو بايد شروع كني به محوكردن خودت .

- از كارهاي ساده شروع كن . مثلاً به ديگران نگو چه مي كني و بعد كم كم افرادي كه ترا خو ب مي شناسند . رها كن . بدين ترتيب فضاي مه آلودي در اطراف خودت مي آفريني ، چرا كه به محض اينكه مردم تو را شناختند براي آنها موجود معنوي مي شوي و آن وقت ديگرهرگز نمي تواني مسيرفكرشان را تغيير دهي .

من شخصاًواپسين آزادي ناشناس ماندن را دوست دارم . مثلاً هيچ كس با اطمينان مرا نمي شناسد آنطور كه مردم تو را مي شناسند . اگرانسان تاريخچه شخصي نداشته باشد هيچ كدام از حرفهايش دروغ محسوب نمي شوند .

مشكل تو اينست كه مي خواهي همه چيز را براي همه توضيح بدهي ولي درعين حال هم مي خواهي تازگي و بدعت آنچه را مي كني حفظ نمايي . خوب به محظ اينكه راجع به كارهايت توضيح بدهي ديگر نمي تواني شور و شوق لازم براي ادامه آنها را حفظ كني و آنوقت دروغ مي گويي .

- فقط دو راه وجود دارد يا همه چيز را مسلم وواقعي مي پنداريم يا نقطه نظرمخالف را انتخاب مي كنيم . اگر پيشنهاد اول را بپذيريم به ملالي كشنده از دنيا و از خودمان مي رسيم با انتخاب راه دوم كه لازمه اش محوكردن تاريخچه شخصي است فضاي مه آلودي در اطراف خود ايجاد مي كنيم . حالت اسرارآميز و فوق العاده ايست و هيچكس نمي داند خرگوش از كجا بيرون خواهد آمد . حتي خودش .

تو خودت را جدي مي گيري ، تو در خيال خودت ، وحشتناك مهمي و اين بايد عوض شود تو آنقدر مهمي كه به خودت اجازه مي دهي وقتي اوضاع خلاف ميل توست بگذاري و بروي . تو آنقدر مهمي كه به نظرت طبيعي است كه از همه چيز احساس ملال مي كني . شايد گمان مي كني كه اين نشانه يك شخصيت قوي است ؟ درحالي كه تو ضعيف و خودپرستي . خود را مهم شمردن فيزيكي ، از چيزهائيست كه بايد رهايش كرد ، مانند تاريخچه شخصي .

درارتباط با بي صبري بايد به تو بگويم : وقتي بي صبري مي كني ، كافيست فقط به سمت چپ خودت برگردي و با مرگ مشورت كني . هرچه كه بي ارزش و مبتذل است در لحظه اي كه مرگ بطرف تو مي آيد ، فراموش مي شود يا وقتي كه او را در يك چشم به هم زدن مي بيني ، يا هنگامي كه فقط احساس مي كني اين همراه نزد توست و بدون وقفه تو را زيرنظر دارد .

مرگ تنها مشاور با ارزشي است كه ما داريم . هربارفكر مي كني كه هيچ چيز رو به راه نيست وتو در خطر نابودي هستي بطرف مرگ رو كن و از او بپرس كه آيا حق با توست يا نه ؟ مرگ به تو خواهد گفت كه اشتباه مي كني و هيچ چيز مهم نيست مگر تماس او با تو و سپس مرگت خواهد افزود « من هنوز به تو دست نزده ام ». به مرگت بيانديش . او به فاصله يك ذرعي توست و هرلحظه ممكن است تو را لمس كند . بنابراين و براي اين كج خلقي ها و انديشه هاي تاريك وقت نداري . وقتي انسان تصميم مي گيرد كاري را انجام دهد بايد با تمام وجود آن را بپذيرد و انجام دهد و مسئوليت تام و تمام آنچه را مي كند بپذيرد . كاري كه انسان مي كند مهم نيست ، اول بايد بداند چراآن كار را مي كند و آنوقت بايد هرچه را كه براي انجام آن لازم است بدون كوچكترين ترديد و كمترين پشيماني بپذيرد .

در دنيايي كه مرگ شكارچي آنست ، فرصتي براي تاسف و شك نيست ، فقط براي تصميم گرفتن وقت هست . مسئوليت تصميمي را پذيرفتن ، يعني آماده بودن براي مردن در راه آن تصميم . تصميم بزرگ و كوچكي وجود ندارد هيچ يك از ديگري مهم تر نيست فقط تقسيمهايي است كه در برابر مرگ گريز ناپذيرمان مي گيريم .

اگرتو دقيقاً نمي داني چه مي خواهي ، بهتر است كه كمي متواضع باشي . من در مورد خودم كشف كردم اگرمي خواهم يك شكارچي حقيقي باشم بايد روش زندگيم را تغيير دهم اما تا قبل از آن دائم قرمي زدم و شكايت مي كردم .

تو بايد بياموزي كه به اراده خودت در دسترس باشي و يا خارج از دسترس باشي نه اينكه همواره در دسترس باشي . منظوراز دسترس نبودن مرموز بودن و يا خود را مخفي كردن نيست منظوردست نيافتني بودن است . به عبارت ديگر پنهان شدن ، وقتي همه مي دانند تو پنهان شده اي ، اهميتي ندارد و وقتي خودت را پنهان مي كني همه مي دانند كه پنهان شده اي وگرنه آنقدردر دسترس هستي كه همه از تو سوء استفاده مي كنند .

دست نيافتني بودن يعني اينكه فرد با قناعت با دنياي اطرافش مواجه شود تو نبايد پنج تا كبك بخوري ، يكي كافيست . نبايد از ديگران آنقدر سوء استفاده كني وشيره شان را بكشي كه فقط پوست و هسته باقي بماند ، مخصوصاً آنهايي را كه دوست مي داري .

در دسترس نبودن يعني اينكه تو آگاهانه از خسته كردن خودت و ديگران اجتناب كني ، يعني اينكه تو نه قحطي زده هستي نه نااميد . نگران بودن مساويست با دسترس بودن ، يك شكارچي مي داند كه همواره نخجير در دامش خواهد افتاد به همين دليل هم هيچ نگراني ندارد ، به محظ اينكه نگران و مضطرب هستي نااميدانه به هرچيز متوسل مي شوي و وقتي به چيزي چنگ انداختي هم خودت را خسته مي كني و هم آن چيز يا آن كسي را كه به اوچنگ انداخته اي خسته خواهي كرد .

اگرفكر مي كني كه روحت ضايع شده ، آن را اصلاح كن ، پاكيزه كن و به كمال برسان . زيرا در زندگي انسان وظيفه اي شايسته تر از اين نيست ، روح خود را اصلاح نكردن يعني به جستجوي مرگ رفتن .

يك جنگجو برگي در باد نيست . هيچكس نمي تواند او را به كاري وادار كند . هيچ كس نمي تواند عليه او يا عليه قضاوت تامل شده او اقدامي بكند . يك جنگجو در زندگي خودش جا مي افتد و به بهترين نحو ممكن زندگي مي كند . يك جنگجو ممكن است جريحه دار شود ولي مكدر نمي شود . براي يك جنگجو تا وقتي كه خودش رفتار صحيحي دارد هيچ چيز برخورنده اي در اعمال همنوعانش وجود ندارد .

يكي از هنرهاي جنگجو اينست كه دنيا را به دليل ويژه اي درهم بشكند و آنگاه آن را دوباره بسازد تا بتواند به زندگي ادامه بدهد اين است معناي متوقف كردن دنيا . آسايش و آرامش كيفيتي است كه انسان بايد به وجود آورد ، كيفيتي كه شخص بايد بشناسد تا به جستجويش برخيزد . آسايش هدفي است كه بايد به طور ارادي آن را دنبال كرد .

ارجح بودن يك جنگجو به يك انسان عادي براينست كه يك انسان عادي مقيد است كه بداند آيا چيزها درست هستند يا نه ولي جنگجو اينطور نيست . انسان عادي در برابر چيزهايي كه مي داند درست هستند ، رفتار بخصوصي دارد و در برابر آنچه كه نادرست مي داند رفتار ديگري دارد ولي اگرآدم ادعا كند كه چيزي نادرست است ، جرات اقدام ندارد و يا به آنچه مي كند مطلقاً بي اعتنا مي شود .

برعكس يك جنگجو درهر دو صورت اقدام مي كند . اگرچيزي را درست بنامد و در جهت « عمل » اقدام مي كند ، اگرچيزي را نادرست بنامد ، بازهم اقدام مي كند ولي در جهت « بي عملي ».

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837