جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > جان كلام

دررثاء دبليو. بي. ييتز
گروه: جان كلام
منبع: دبلیو . اچ. اودن - ترجمه: صفدرتقی زاده

در زمهرير زمستان ناپديد شد:

جويبارها يخ بسته بودند و در فرودگاه ها پرنده پر نمي زد، برف مجسمه هاي شهر را از ريخت انداخت؛

سيماب در دهان روز ميرنده فرو نشست.

دريغا ، همه سازها همسازند كه

روز مرگش روزي سرد بود و تاريك.

بي خبر از بيماري او

گرگها جنگلهاي سبزاسبز را در مي نورديدند،

باراندازهاي نوآئين، رود روستايي را نمي فريفت؛

زبانهاي سوگوار مرگ شاعر را از شعرهايش پنهان مي داشتند.

اما براي او آن غروب، واپسين غروبش بود،

در آن حال و هوا كه داشت، غروب پرستارها و نجواها؛

شارستان هاي تنش سر به شورش برداشتند، چهارراههاي ذهنش تهي شدند، پيرامون شهر را سكوت فرا گرفت،

حسش از جريان بازماند:

او خود شايستگر خويشتن شده بود.

اكنون ميان صدها شهر پراكنده است

غرقه در دلسوزيهاي ناشناخته؛ تا نيكبختي خويش را در جنگلي ديگرگونه باز يابد و پادافراه به آئين بيگانه وجدان بيند.

واژگان انساني مرده

در بطن انساني زنده پيراسته شود.

اما در رونق هاي و هوي فردا آنگاه كه سوداگران بركف تالارهاي، بورس همچون چارپايان مي غرند، و تهيدستان با رنج و شكنجي درگيرند كه ديگر به آن خويگر شده اند،

و هركس در زندان تن كمابيش به آزادي خود باور آورده است؛ بس اندك اند آن كسان كه به اين روز بينديشند آن سان كه كسي به روزي بينديشد كه آن روز را برديگر روزها چندان امتياز نيست.

دريغا همه سازها همسازند كه روز مرگش روزي تاريك بود و سرد.




تو نيز همچون ما ساده دل بودي:

اين قريحه تو بود كه چيرگي گرفت؛

برمحله بانوان ثروتمند، فرسودگي جسم،

و نيز خودت؛ ايرلند مجنون، تو را به عذاب شعر در افكند.

ايرلند اكنون همچنان مبتلاي جنون خويش است و هواي خويش،

زيرا كه شعر حادثه اي برنمي انگيزد: شعر پايدار مي ماند در دره سروده هاي خويش آنجا كه مديران را هرگز ميلي بدان نيست كه با آن در آويزند:

شعر به جنوب جاري است

از كشتزاران انزوا و اندهان پرغوغا.

درشهرهاي بكري كه ما باورشان داريم و در آنها مي ميريم؛

شعر پايدار مي ماند،

شعر خود حادثه اي است و دهاني.




اي خاك، مهماني عزيز را بپذير؛

ويليام ييتز را به خاك مي سپارند:

بگذار اين زرق ايرلندي تهي از بار شعر بيارامد.

زمان كه برنمي تابد دليران و پاكان را، و به يك هفته در مي نوردد اندامي بس زيبا را ،

زبان عاميان را مي ستايد و مي بخشايد آنان را كه با او سرسازگاري دارند؛ مي بخشايد بزدلان را و خودبينان را ،

و حرمت خويش را نثارشان مي كند.

زمان كه با اين بهانه غريب

كيپلينگ (1) و بينش او را آمرزيد،

و پل كلودل(2) را مي بخشايد، او را نيز به پاداش نوشته هاي نغزش مي آمرزد.

در كابوس تاريكي

همه سگهاي اروپا پارس مي كنند،

و ملتهاي زنده چشم انتظار مي مانند، هريك جدا مانده در حصار بيزاري خويش؛

سرد مهري روشنفكرانه

از چهره او انساني خيره برون مي نگرد، و دريا دريا دلسوزي بسته و يخ زده در هر چشمي فروخفته است.

فراز آي شاعر، فراز آي

تا ژرفاي شب

و با بانگ آرام خود ما را همچنان شادي بخشاي؛

با كشتن بيت شعري تاكستاني از نفرين پديد آر،

سرود ناكامي انساني را بسراي

بيخود از تشويش دلتنگي خويش؛ در دشتهاي جان بگذار چشمه اي شفابخش فراجوشد،

و در زندان روزهاش به انسان آزاده بياموز چگونه لب به ستايش بگشايد.




1.اشاره به جانبداري كيپلينگ از امپرياليسم انگليس. 2.پل كلودل شاعر و اديب معاصر فرانسوي كه از لحاظ سياسي سخت محافظه كار بود.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837