سالها پيش در يك شب تاريك و سرد پائيزي با يك كرجي از روي رودخانه ترسناكي در سيبري عبور مي كردم. از پيچ رودخانه كه مي گذشتم از وراي شبح مبهم كوههاي اطراف نور خيره كننده اي به چشمم خورد.نور مسحور كننده، جذاب بود و كاملا نزديك به نظرمي رسيد.با خوشحالي فرياد زدم: «خدا را شكر ، به مقصد رسيديم»
كرجي بان صورتش را بر گرداند، به نقطه نوراني خيره شد و با بي تفاوتي گفت: « خيلي دور است!» و سر گرم پارو زدن شد . بي تفاوتي كرجي بان آزارم داد. نمي توانستم حرف او را باور كنم ، زيرا رو شنايي بسيار نزديك به نظر مي رسيد به طوري كه تيرگي و ظلمت شب را شكافته و شعاع آن تا دل تيرگيها نفوذ كرده بود. اما بعد دريافتم كه حق با كرجي بان بود. او درست گفته بود . در حقيقت روشنايي در فاصله اي بسيار دورتر از آن بود كه كه من پنداشته بودم.
اين از ويژگيهاي روشنايي هاي شبانه است كه وقتي از ميان تاريكي مي در خشند شعاع نورانيشان نويد بخش و اميدوار كننده است . انگار به مقصد نزديك شده ايم ! و وقتي با قايق سفر مي كنيم انسان فكر ميكند كه مختصري تلاش كند و با سرعت بيشتري پارو بزند و به پايان سفر خواهد رسيد . در حالي كه روشنايي بسيار بسيار دور است و براي وصول به مقصد راهي طولاني در پيش است!
|