جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > داستان كوتاه

كاكتوس
گروه: داستان كوتاه
نویسنده: هوشنگ ورعي

خميازه رو كرد به سرفه و پخي زد زير خنده. سرفه بروبر نيگاش كرد. -چيه خوشتيپ نديدي؟ - چرا تا دلت بخواد اما سيندرلا نديده بودم. - هه آقا رو، سيندرلا كفش نداشت اما من به جاي يكي، دو تا هم دارم. - خوب ببخشيد سفيد برفي نديده بودم ولي مثل اينكه نه تو سفيد برفي هم نيستي. - چرا هستم خوبم هستم. - پس كو هفت تا كوتوله ت؟ - ريزه ميزه بودن گمشون كردم. - زكي تو پينوكيو هم نيستي چه برسه به سفيد برفي!

- اصلاً‌ حالا كه اينطوره تو، هم گربه نره اي هم روباه مكار!! چيه باباجون مي ذارين كپه مرگمون رو بذاريم يا واستون آجان خبر كنم؟ آخه تا هفت سامورايي موندن كي مي ره دنبال هفت كوتوله … عطسه به تندي و نجويده حرفاش رو ريخت بيرون و گوشه چشمي نازك كرد و كانال تلويزيون رو عوض كرد. سكسكه هنوز مشغول چيدن ميز شطرنج بود. با حوصله و صبر هميشگي يكي يكي مهره هاي سفيد و سياه رو مرتب مي كرد.

طبق عادت رخ سفيد رو آخر از همه كاشت تو خونه ش و گفت : آقا شرط يه پرنده مهاجر!! عطسه زل زد بهش. - نه، شرط يه پرندة عاشق! - پرنده اگه عاشق بود كه هجرت نمي كرد؟! - جرزن جر نزن! پرنده وقتي هجرت مي كنه كه عاشق بشه!! - عاشق چي؟ - عاشق عشق! - آخه عاشق عشق شدن خيلي سخته!! عطسه چند قطره اشك از گوشة چشماش سرازير شد. - ولي من شدم اصلاً‌ هم سخت نبود فقط لياقت مي خواست. - لياقتش رو داشتي منتها معشوقه هات خرده شيشه داشتن. - نمي دونم، شايد آره، شايدم شانس مي خواست. - كه تو اين يكي رو اصلاً نداشتي! - آره، بار اول پر از شهوت رفتن بودم. - كه معشوقه ت پاي اومدن نداشت. - بار دوم پر از شوق پريدن بودم. - كه اين بار هم بال پرواز نداشت. - نمي دونم كجاي كارم ايراد داشت؟ رفتنم يا پريدنم؟! - بار سوم چي؟ امتحان كردي يا نه؟

- بار سومي ديگه وجود نداره وقتي عشق عادت كرد به نرسيدن تو ديگه هيچوقت نمي رسي، مي فهمي، هيچ وقت! هيچ وقت!! صحبتهاي عطسه كه به اينجا رسيد همون طور خيره شد به تلويزيون، خيرة خيره با يه بغض فروخورده به فروخوردگي بار سوم، به فروخوردگي هيچ وقت!!

سرفه كه حوصله ش سر رفته بود رفت سراغ كاكتوس! كاكتوس رو باز كرد و تندتند شروع كرد به ورق زدن، ورق ميزد پاره مي كرد، ورق ميزد پاره مي كرد، رسيد كه به مقصد، مثل برق گرفته ها خشكش زد، بعد با خودكار سبز روي صفحه موردنظر نوشت : 10/2/61 خميازه دوباره پخي زد زير خنده، سرفه بروبر نيگاش كرد. امونش نداد كاكتوس رو دو دستي كوبوند سر خميازه و زارزار گريه كرد. خميازه كه بدجوري دردش اومده بود به روي خودش نياورد كاكتوس رو از زمين برداشت و جلوي 10/2/61 با خودكار مشكي نوشت : 3/12/62 بعد كاكتوس رو كوبيد روي ميز شطرنج و زار زار خنده كرد.

سكسكه هنوز مشغول كلنجار رفتن با رخ سفيدش بود. كاكتوس كه تموم دفتر و دستكش رو به هم ريخت اهميت نداد فقط با خودكار آبي زير 3/12/62 نوشت : 20/11/64 بعد كاكتوس روبرداشت كوبوند تو صفحه تلويزيون و زار زار با خودش مشغول بازي شد. عطسه كاكتوس روبرداشت يه نگاه به صفحه تلويزيون انداخت نه از سيندرلا خبري بود نه از سفيد برفي، نه هفت تا كوتوله اي در كار بود و نه هفت تا سامورايي! يه گربه دست و پا چلفتي گذاشته بود دنبال يه موش چاق و چلة زبر و زرنگ!!

عطسه رفت جلوي تلويزيون چار زانو نشست روي زمين با خودكار قرمز بالاي 20/11/64 نوشت : 22/11/65 هنوز گربه دست و پا چلفتي دنبال موش زبر و زرنگ مي دويد. عطسه، كاكتوس رو با قدرت هر چه تمامتر پرت كرد توي شيشه. شيشه پنجره ترقي صدا كرد، ترك برداشت، خرد شد و تكه هاش پخش و پلا شد روي زمين! عطسه زار زار به صفحة تلويزيون خيره شد پرستارها به محض شنيدن سر و صداها، سراسيمه با قرص و آمپول به اطاق هجوم آوردن. عطسه، سرفه، خميازه و سكسكه پشت كاكتوس سنگر گرفته و با پرتاب مهره هاي شطرنج از خودشون دفاع مي كردن.

عطسه رو كرد به سكسكه و فرياد زد: تيرام ته كشيد اون رخ سفيدت رو بده، همه شون رو بفرستم رو هوا!!! سكسكه رفت زير تخت قايم شد. هر چقدر عطسه التماسش كرد رخ سفيد رو بهش نداد. جنگ مغلوبه شد. يكي يكي اسير شدن، اسير پرستارا. هر چارتاشون رو با طناب بستن به تخت. عطسه درد خيانت رو شيون مي كرد. - به ما گفتن يا ببريد يا بميريد، ما كه برديم پس چرا مرديم؟

سرفه، سرفه مي كرد، سرفة خون و اشك و آه. - قرار بودبهشت رو به بها بدن نه به بهانه، ما كه بهاش رو داديم پس چرا بهشت شد جاي نامردا، جاي ترسوها. سكسكه قهقهه مي زد، به تندي بوي كافور عطر داس. - به خدا رخم ديگه سفيد نبود، زرد شده بود، مي فهمين زرد! با رخ زرد مي شه رفت بهشت، نمي شه رفت؟ آخه من تو اين برزخ با اين رخ زرد با كي بازي كنم؟! خميازه هق هق ميزد تو سرخودش. - من از بهشت شماها متنفرم. من دلم نميخواد برم بهشت. آخه بهشت چي داره؟ فقط حوري داره. من از حوريا بيزارم. من عشق خودم رو ميخوام. بهشت ارزوني خودتون، عشقم رو بهم برگردونين.

من زن خودم رو ميخوام. مي فهمين، من حواي خودم رو مي خوام. من از حورياي بهشتي متنفرم. پرستارا واسه مرغ عشقاشون آمپول فراموشي حواله كردن. رخ سفيد هنوز تو دستاي سكسكه جا خوش كرده بود. سكسكه خواب ميديد، يه خواب قشنگ، خواب رخي كه روزي سفيد بود! مرغ عشقاي قفسي خوابشون كه برد سرپرستار هم نفسي كشيد. صفحات پاره پارة كاكتوس رو از روي زمين جمع كرد. سطل آشغال گوشه اطاق كز كرده بود. اون به اين كاكتوس پاره ها بدجوري عادت كرده بود. سرپرستار نگاهش روي يكي از صفحات كاكتوس متوقف شد. با خودكار سفيد زار زار شروع كرد به نوشتن:

- سرفه ، قطع نخاع، 10/2/61 ، عمليات بيت المقدس. - خميازه، موجي، 3/12/62 ، عمليات خيبر. - سكسكه، شيميايي، 20/11/64 ، عمليات والفجر 8 . - عطسه، نابينا، 22/11/65 ، عمليات كربلاي 5 . رخ سفيد تو دستاي بي حس سكسكه به سياهي مي زد، سياهي عزا، عزايي كه تاوانش فقط چند ليتر خون سرخ بود. هواي اطاق بوي رخ سفيد رو گرفته بود. خودكار سفيد بوي اطاق رو، اطاق بوي كفن مي داد، كفن سوخته، كفن سوخته بوي كباب مرغ عشق! سرپرستار از بوي كباب مرغ عشق متنفر بود، متنفر!!

- تخريبچي ها خوابيدن؟ سرپرستار به نشانة تأييد سرش رو آرام تكاني داد بعد هم رو كرد به نظافتچي و گفت: - تخريبچي ها رو خوابونديم اما سرپرستار چند تا سرفه ممتد كرد بعد خميازه اي كشيد. خستگي تو چهره ش موج مي زد. - اگه بذارن ما هم يه كم بخوابيم بد نيست اگه …. نظافتچي سكسكه اي كرد، دندوناي زردش بدجوري تو ذوق مي زد پشت بندش يه عطسة آبدار و بعد پخي زد زير خنده. - ما خيلي وقته خوابيديم، از وقتي كه تخريبچي هامون رو خوابونديم، خودمون هم خوابمون برد، اونا خواب مرگ، ما مرگ خواب! سرپرستار به تلويزيون خيره شد. گربه دست و پا چلفتي هنوز دنبال موش زبر و زرنگ له له مي زد!!

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837