اين كتاب آخرين بخش از يك تريولوژي است كه در آن سرنوشت قهرماناني كه از كتاب «بابا گوريو» شروع شده و در «آرزوهاي برباد رفته» ادامه يافته بود، خاتمه مييابد.
خود بالزاك در رابطه با اين سه كتاب ميگويد: «ژاك كولن (شخصيت شر كتاب)، ستونفقرات خوفناكي است كه با نفوذ دلهرهآور خود ميشود گفت كتابهاي «بابا گوريو»، «آرزوهاي برباد رفته» و كتاب حاضر را به هم پيوند ميدهد».
موضوع اصلي داستان، دو شهوت سيريناپذير انسانها، يعني جاهطلبي و لذتجويي است.
در اين ماجرا، سواي چهرههاي ديگر، دو عنصر، يكي مظهر پليدي و دنائت ـ البته عنصري در ميان هزاران عنصر ديگر اما با خصوصياتي رذيلانهتر ـ و ديگري مظهر ايثار و صداقت ـ تنها فرشته اين اثر، كه ميان خيل بدكاران و دوزخيان هبوط كرده است ـ در برابر هم قرار گرفتهاند.
آن يكي مردي زننما، ترسو و بدسرشت است كه بر سر دوراهي عشق و جاهطلبي و خودخواهيهاي زندگي اشرافي داشتن، يهودا صفت محبوبش را ميفروشد تا به ايدهآل شيطاني خود برسد و ديگري پاك باخته و صميمي مسيحاوار بر فراز صليب ميرود تا به آرزوهاي پليد محبوبش جامه عمل بپوشاند.
|