داستان مگسها از ايستگاه راه آهن مكزيكوسيتي آغاز مي شود جايي كه عده اي از مردم شهر مانند : كارمندان، سياستمداران، افسران ارتش سابق مدرال و.... و خلاصه همه كسانيكه از سر كوته نظري به ژنرال« وي يا » دلبسته بودند، مي كوشند بنگرد تا به تصور خودشان به دست سربازان سرخپوست قبيله « ياكي» كشته نشوند.
اين فراريان ترسان در يك واگن بهداري در قطار حمل احشام جمع مي شوند و آنجا در سراسر شبي هولناك، به رايزني درباره حوادث آينده مي پردازند. آسوئلا ، داستان مگسها را بر اساس واقعيتهاي زنده سالهاي انقلاب نوشته است ، در واقع مي توان گفت اين كتاب صفحاتي از دفتر خاطراتي است كه تحت تاثير رويدادهاي واقعي نوشته شده است .
در اين كتاب طنز به كاملترين شكل خود مي رسد،يعني طنز تلخ و گزنده انتقادي - اجتماعي. نويسنده بجاي توصيف نبرد ها در جريان انقلاب ، به نشان دادن اثرات انقلاب بر فرصت طلبان ،ضعفا و ياخته هاي بي ارزش اجتماع و نظامهاي سست اجتماعي اكتفا مي كند .افراد ضعيف النفس دائما در هراس سربازان كارانزا به سر مي برند و در برابر مامورين حكومتي «وي يا» سر تعظيم فرود مي آورند، آنها بي هدف و سوداگرند زماني به دياس، سپس به ماده رو ، بعد به اوئرتا، و سر انجام به« وي يا» خدمت مي كنند.
|