در بهار 1941، نيروي زرهي لشگر آلمان نازي فقط در مدت 24 ساعت نروژ ، كشور كوچك و معدن خيز شمال اروپا را تصرف كرد ويكتور كويز لينگ، نخست وزير نژاد پرست نروژ در توافقي نهايي با آوردن هيتلر كشورش را به نيروهاي مهاجم تسليم كرد. ماه پنهانست كه به سال 1942 منشر شد، داستان اشغال شهر معدني كوچكي را در نروژ كه به اشغال سپاهايان آلمان فاشيست در مي آيد ، بازگو مي كند. بر خلاف نخست وزير وطن فروش ، تمامي اهالي اين شهر كوچك به مقابله با ارتش آلمان مي پردازد و هر يك با سلاحي كه در اختيار دارند به تخريب و تضعيف روحيه اشغالگران بر مي خيزند.
در پايان داستان شهردار شجاع شهر ( كه مردم را به اتحاد و يكدلي دعوت مي كند و مقام نخست را در صف مبارزان پنهان بر عهده دارد) به تير اشغالگران گرفتار مي شود و مانند سقراط( حكيم وفيلسوف محبوبش كه آثارش را به دقت مطالعه مي كرد) در بستر مرگ همشهريانش را اندرز مي دهد. مرگ اوردن( شهردار شهر) ، همانند بسياري از موارد مشابهش در تا ريخ، سبب انسجام بيشتر و يكدلي قويتر مردم و اهالي شهر مي گردد، و راه مبارزه و مقاومت را هموار مي سازد.
اشتاين بك از مدلي واضح و مستعمل براي تشريح جهان اطراف خودش سود برده است شهري كوچك كه مورد هجوم لشگري بيگانه و غارت گر قرار گرفته ( همانطور كه دنياي ما در مسير هجوم هزاران لشكر و سپاهيان شناخته شده و ناشناخته قرار دارد ، سپا هياني مانند فرهنگ هاي مصرف گرايي- هرزه گرايي- مادي گرايي و ... كه قصد شان فتح جهان ما و به بردگي گرفتن تك تك ماست) و قدرت طلبان ديو هاي آدمخوار و خفاشان شب پرستي كه اين سپاهيان را به قصد غارت و انقياد ما سازماندهي مي كنند ( ديو ماليخوايايي هيتلر- طغيان عقده هاي هيلمر- جنون گورنيگ يا استعداد و جادوي سياه دكتر گوبلز) و در كنارشان انسانهاي حقيري كه در مقابل هر قدرتي سر خم مي كنند و بر سر ته مانده قدرت قسمت شده توسط قدرتمندان با يكديگر به نزاع بر مي خيزند و در مقابل ارباب دم مي جنبانند( كويلز لينگ، نخست وزير قدرت طلب نروژ و يا كولي ، جاسوس دون پايه ارتش اشغالگر در شهر كوچك داستان ما). در مقابل سيل عظيم اين دشمنان داخلي و خارجي ، بيگانه و آشنا و قوي و ذليل دنياي ما( شهر كوچك ما) ما قرار داريم( مردم شهر).
|