والريا زن ميانسالي است كه زندگي بسيار معمولي و پيش پا افتاده اي دارد و با كمك وام هاي گوناگوني كه علاوه بر حقوق خود و همسرش دريافت مي كند چرخ زندگي چهار نفره شان ( يعني خودش، ميشل همسرش و ميرلا و ريكارد ، دوفرزندش) را مي گذارند. وي خسته از بار مشكلات و حر ما نهاي به دوش كشيده در اين سالها، درست زماني كه در مرداب روز مرگي و زمان از دست رفته فرو مي رود، نوري تازه در زندگيش دميده مي شود و او را به دست هيجانهاي ناشي از عشقي متنوع مي سپارد، او تنها راه چاره را در درد و دل كردن ميابد.
اما نه براي موجودي زنده بلكه دفترچه اي سياه و چرمي كه او به تازگي خريداري كرده همدم و مونس او مي شود دفترچه اي كه هيچكس از وجود آن آگاه نيست و...
سبك نوشتاري داستان كه به يك روزنگاري شباهت دارد انسان را در خاطرات گذشته و لذتهاي حال و ترسهاي آينده با خود همراه مي كند، و باعث مي شود كه همواره در هر زمان خواننده با راوي داستان همگام شود تا انتهاي عميق ترين احساسات وي پيش برود. در عين حال داستان از دور نمايه اي عشقي بهره مي برد كه علي رغم وجود اين الگو در بسياري از زندگي هاي امروزي ، حس كليشه بودن را در انسان بر نمي انگيزد و تنها باعث به وجود آوردن رشته اي از الفت و انس بين موضوع رمان و راوي و خواننده مي گردد.
|