مطلب اين داستان از نخستين برخورد كوچ نشينان آمريكايي و سربازان انگليسي به عاريت گرفته شده و اصل اين واقعه نيز در تاريخ جنگ هاي رهايي بخش آمريكا ثبت شده است. كميته ها و انجمن هاي سري و نيمه سري كه در سراسر آمريكا به وجود آمده بودند و در برابر تجاوزات وستمگريهاي ارتش انگلستان به انواع مقاومت هاي مسالمت آميز سياسي- اقتصادي و فرهنگي دست مي زند، سرانجام تبديل به كانونهاي انقلاب مسلحانه و ارتش آزادي بخش شدند تا در طليعه نبرد به فرماندهي جرج واشنگتن راه را بر استقلال آمريكا هموار سازند. جنگ هاي رهايي بخش آمريكا در پي گسست فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي جامعه آمريكا روي ميداد، گسستي كه اين انگليسيها و ايرلدي هاي سابق را از خصوصيات مشترك با سرزمين مادريشان جدا مي كرد و كوچ نشينان مهاجر را در قالب ملتي جديد مستقل سازمان دهي مي نمود، آمريكاي نوين در چنين شرايطي متولد شد. در حالي كه امپراطوري بريتانيا دوران بحرانهاي شديد استعماري وسرمايه داري خاص خود را تجربه مي كرد در سرزمين بكر و غني آمريكاي شمالي و كانادا اولين پايه هاي نظام پيشرفته سرمايه داري در حال شكل گرفتن بود و بنيان گذاران اين بنيان عظيم چاره اي نداشتند جز آنكه دوشادوش مبارزه با بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي دوران گذار( از جامعه ساده كشاورزي به نظام مدرن سرمايه داري) براي تعريف هويت جديد و مستقل خود بر گسست هاي نام برده با فرهنگ انگليسي و ايرلندي تاكيد كنند. اين گسست فرهنگي كه از وراي آن هويت مستقل آمريكا متولد شد در چند عرصه مختلف روي داد: 1).مذهب و كليسا همانگونه كه جنبشي آزادي خواهانه ايرلند بر شكاف ميان كليساي كاتوليك رومي و كليسا ي پروتستان دامن زد، نبرد ميان اين دو كليسا در فضاي مبهم اجتماعي آمريكا نيز با شدت ادامه داشت گو اينكه پروتستانيم اخلاق گراي آمريكا تناسبي با قرائت متعادل ترپرتستانيسم انگليس نداشت و در حقيقت ميراث جنبش پيورتن ها( منزه طلبان) انگلستان بود كه پس از طرد در جامعه انگلستان به ابزاري براي تعريف هويت ديني متفاوت آمريكا ييان بدل شد. جامعه آمريكا در پي اين گسست مذهبي ، هنوز يكي از مذهبي ترين كشورهاي جهان است. 2). گسست فرهنگي، ساختار خانواده و روابط اجتماعي رو به دگرگون شدن نهاد و در حقيقت با سرعت ديوانه وار پيشرفت نظا م سرمايه داري و رسيدن به آستانه مدرنيسم، بحران مدرنيه با وسعت و فراگيري بسيار بيشتري دامنگير جامعه آمريكا شد، بخصوص كه به واسطه نوپا بودن جامعه آمريكا بنايان فكري سستي و اخلاقي لازم براي جلوگيري از بحران هاي اجتماعي ناشي از مدرنيسم را به همراه نداشت و اين بر فاصله گرفتن از فرهنگ انگليكن مي افزود. شايد به همين دليل سياستمداران و انديشمندان بزرگي درباره آمريكا گفته اند: « امريكا در تاريخ بشر ، تنها كشوري است كه معجزه وار و مستقيما از مرحله توحش( قرون وسطي) به مرحله فساد و انحطاط وارد شده است( فضاي پست مدرنيستي) بدون آنكه از مرحله مياني يعني تمدن گذشته باشد( رنسانس و آغاز مدرنيسم)!!
|