جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

يادداشت هايى براى دورا

گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: حميد صدر، پريسا رضايي
منبع: فتح الله بى نياز

نوشتن داستان بر مبناى زندگى هنرمندان كار ساده اى نيست، زيرا بدون تعارف به قول پوچينى «هنر نوعى بيمارى است.» حال اگر اين بيمار مثل كافكا «نابغه» هم باشد، كار دشوارتر مى شود، چون با نيچه هم عقيده ايم كه «نوابغ ماليخوليايى اند.» بى شك حميد صدر بايد از اين چم و خم ها و زير و بم ها اطلاع داشته باشد.

بنابراين خواننده ايرانى كار او را صرف نظر از ميزان موفقيتش، بايد جسارت آميز بخواند و به دور از تنگ نظرى هاى متداول افتخار كند كه يك ايرانى دست به اين مهم زده است، آن هم به زبان آلمانى _ چرا كه تن به خطر دادن، شيوه راستين هنرمند است. در اين بحث، با اجازه خواننده ارجاع هاى صدر نسبت به كانون روايتگر يعنى كافكا را به حداقل مى رسانم و بعضى از آنها را به صورت پرسش مطرح مى كنم، زيرا هدف ارزيابى كيفيت كار صدر است نه كميت ارجاع به آثار كافكا. البته ترجيح مى دادم اين استنادها به صفر مى رسيد تا خواننده با مطالعه آثار كافكا، از يك سو در متن حميد صدر سهيم مى شد و از سوى ديگر در اين «نگاه»، زيرا هدفم نشان دادن چيزهايى است كه صدر روى آنها مكث كرده است.

«يادداشت هايى براى دورا» نه به دليل محدوديت مكانى و زمانى، بلكه به اين علت كه در فراخناى معنايى و ساختارى آن، تقاطع زمان و مكان و شخصيت و رخداد، در مجموع وضعيت ساز است و نه جهان ساز، نوول است نه رمان، هر چند كه پايان بندى اش بود و نبود شخصيت اصلى داستان را رقم مى زند. اين اثر روايت جمله معروف سقراط يعنى «زيستن _ اين، يعنى زمانى دراز بيمار بودن» است. در عين حال رمان چهره خوش بينانه اى از كافكاى مسلول را نمايان مى كند، در حالى كه او به بدبينى شهره است. به عبارتى ما با «آينده مورد علاقه» كافكا نيز سر و كار داريم.

«كافكا» همراه خواهرش براى معالجه سل به يك كلينيك مى رود. خواهر پس از بسترى كردن او، تركش مى كند. «اولين احساس» كافكا بعد از تنها شدن در كلينيك، «دفاع از خود» در مقابل قوانين و مقررات كلينيك است، همان حالتى كه اگر نگوييم در تمام، دست كم در شمار كثيرى از شخصيت هاى [بى پشت و پناه] او مى بينم. اين احساس شايد ناشى از بدبينى او نسبت به سيستم اجتماعى حاكم بر جامعه باشد، نظامى كه روابط ناسالمش خواه ناخواه در تمامى نهادهاى اجتماعى جارى مى شود. كناره گيرى او از بقيه بيماران و كاركنان كلينيك نيز دال بر همين امر است، زيرا وقتى سيستمى ناسالم باشد عدم سلامت نفس آن در شخصيت بيشتر افراد تحت سلطه اش نيز نمود پيدا مى كند.

بعد از اين گوشه گيرى، كافكا در انتظار «دورا» مى ماند. تامين هزينه هاى سنگين كلينيك برايش مشكل است، پس، اميدوار است كه دورا بتواند تخفيف بگيرد. در عين حال پاسخ نياز عاطفى او به محبت مادرانه از دورا ساخته است. دليل اين امر به روحيه كافكا برمى گردد: هر زنى براى او بيش از آن كه يك زن باشد، «نمادى» از مادر است. حس مى كند دورا مى تواند مانند مادرش شهامت زندگى كردن به او بدهد. به همين دليل بيش از غذا و هر چيز ديگر، به حضور او نيازمند است. پس از گذشت چند روز دورا مى آيد. به رغم ميل ظاهرى كافكا، او از كارش در برلين چشم پوشى مى كند و اتاقى در دهكده نزديك به كلينيك مى گيرد تا بتواند هر روز به ديدن كافكا بيايد.

دورا به خاطر لاغر شدن كافكا اشك مى ريزد. شاهد اين قطره هاى اشك، طبيعت و زاغچه اى است كه تماشاگران كافكا و دورا هستند. خواننده اى كه آثار كافكا را خوانده باشد، منظور نويسنده را از تصويرسازى زاغچه به خوبى درك مى كند. در ضمن، خواننده به آن واقعيت دوگانه اى كه در نهاد كافكا بود، پى مى برد: شور و اشتياق نسبت به جنس مخالف و ترس از او. كافكا به علت پيشرفت بيمارى به كلينيك ديگرى منتقل مى شود و از حرف زدن منع مى شود تا به تارهاى صوتى و حنجره مسلولش فشار بيشترى نيايد. «بسته شدن» دهان نويسنده، در عصر حاكميت توتاليتاريسم و سلطه بيرحمانه سرمايه، به ناچار كافكا را وادار مى كند كه براى صحبت با ديگران به خصوص با دورا، سخنانش را بر برگه هاى كوچك يادداشت بنويسد.

صدر با استناد به اين يادداشت ها كه توسط دوستان كافكا جمع آورى شده است و همچنين با استناد به «حافظه اشيايى» مانند نرده بالكن و ديوار اتاق هايى كه كافكا در آنها بسترى شده بود و در قصه هاى كوتاه او بارها با آنها برخورد كرده ايم و نيز موجوداتى از قبيل زاغچه، اسب و درختان _ كه كافكا در يادداشت هايش از صحبت با آنها نوشته است _ و افراد معدودى كه مرتبط با كافكا بوده اند، دوران بيمارى او را بازنمايى كرده است. براى سهيم شدن خواننده در اين متن (نقد) مى خواهم به آنچه حميد صدر اينجا آورده است، دقت كند: غير از زاغچه، اسب، درخت، نرده _ كه جاهاى پرشمارى تكرار مى شود _ و حتى رفتار كافكا كه ما را ياد شخصيت هاى مسخ، محاكمه و قصر و داورى مى اندازد، كاملاً معلوم نيست كه اشاره هايى اينچنينى از آن كافكا هستند يا حميد صدر. دقيق تر بگويم صدر از شيوه اى استفاده كرده است كه نمى توان آن را با قاطعيت تكنيك بينامتنى، كولاژ يا نوعى از پارودى گذاشت.

شايد واژه همپوشانى (Ovelapping) يا رويه تكميل سازى (Supplementary Proecdure) مناسب تر باشد، زيرا ديگر مقوله هاى ذكر شده به آنچه در اين متن مى بينيم، پاسخ نمى دهند. در رويه همپوشانى، نويسنده در پاراگراف، يا پاره ساختار يا بافت روايت خود، پارى از خود مى آورد و پارى از نويسنده اى ديگر كه اين دومى يا اولى چه بسا در حد نماد، تمثيل، استعاره و حتى نشانه و ايما و كنايه باشد. اما هر دوپاره چنان در هم تنيده مى شوند كه يكى مى شوند و هموارى و هماهنگى معنايى و حتى ساختارهاى نحوى حفظ مى شوند و فقط زحمتى در حد كارشناسى بسيار دقيق نقد مى تواند آنها را از هم جدا كند.

در بسيارى از جاهاى اين كتاب شاهد اين خلاقيت هستيم، به گونه اى كه خود من وقت زيادى را صرف خواندن بعضى از كارهاى كافكا كردم تا اين وجه از كار را بيشتر بشناسم. بارى، كافكا پس از انتقال به كلينيك جديد، مرگ را در نزديكى خود حس مى كند، همين احساس موجب مى شود كه علاوه بر تب و درد مختصرى كه پيوسته به آن دچار است، دستخوش «بحران روحى» شود و بيمارى اش شدت گيرد. وقتى شخصيتى در داستان هاى كافكا به اين وضع دچار مى شود، بايد فرد بحران زده به نوعى با ديگرى مقايسه شود. در روايت صدر هم كفاشى كه بيمار است، هم اتاقى كافكا است.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837