نوشتن داستان بر مبناى زندگى هنرمندان كار ساده اى نيست، زيرا بدون تعارف به قول پوچينى «هنر نوعى بيمارى است.» حال اگر اين بيمار مثل كافكا «نابغه» هم باشد، كار دشوارتر مى شود، چون با نيچه هم عقيده ايم كه «نوابغ ماليخوليايى اند.» بى شك حميد صدر بايد از اين چم و خم ها و زير و بم ها اطلاع داشته باشد.
بنابراين خواننده ايرانى كار او را صرف نظر از ميزان موفقيتش، بايد جسارت آميز بخواند و به دور از تنگ نظرى هاى متداول افتخار كند كه يك ايرانى دست به اين مهم زده است، آن هم به زبان آلمانى _ چرا كه تن به خطر دادن، شيوه راستين هنرمند است. در اين بحث، با اجازه خواننده ارجاع هاى صدر نسبت به كانون روايتگر يعنى كافكا را به حداقل مى رسانم و بعضى از آنها را به صورت پرسش مطرح مى كنم، زيرا هدف ارزيابى كيفيت كار صدر است نه كميت ارجاع به آثار كافكا. البته ترجيح مى دادم اين استنادها به صفر مى رسيد تا خواننده با مطالعه آثار كافكا، از يك سو در متن حميد صدر سهيم مى شد و از سوى ديگر در اين «نگاه»، زيرا هدفم نشان دادن چيزهايى است كه صدر روى آنها مكث كرده است.
«يادداشت هايى براى دورا» نه به دليل محدوديت مكانى و زمانى، بلكه به اين علت كه در فراخناى معنايى و ساختارى آن، تقاطع زمان و مكان و شخصيت و رخداد، در مجموع وضعيت ساز است و نه جهان ساز، نوول است نه رمان، هر چند كه پايان بندى اش بود و نبود شخصيت اصلى داستان را رقم مى زند. اين اثر روايت جمله معروف سقراط يعنى «زيستن _ اين، يعنى زمانى دراز بيمار بودن» است. در عين حال رمان چهره خوش بينانه اى از كافكاى مسلول را نمايان مى كند، در حالى كه او به بدبينى شهره است. به عبارتى ما با «آينده مورد علاقه» كافكا نيز سر و كار داريم.
«كافكا» همراه خواهرش براى معالجه سل به يك كلينيك مى رود. خواهر پس از بسترى كردن او، تركش مى كند. «اولين احساس» كافكا بعد از تنها شدن در كلينيك، «دفاع از خود» در مقابل قوانين و مقررات كلينيك است، همان حالتى كه اگر نگوييم در تمام، دست كم در شمار كثيرى از شخصيت هاى [بى پشت و پناه] او مى بينم. اين احساس شايد ناشى از بدبينى او نسبت به سيستم اجتماعى حاكم بر جامعه باشد، نظامى كه روابط ناسالمش خواه ناخواه در تمامى نهادهاى اجتماعى جارى مى شود. كناره گيرى او از بقيه بيماران و كاركنان كلينيك نيز دال بر همين امر است، زيرا وقتى سيستمى ناسالم باشد عدم سلامت نفس آن در شخصيت بيشتر افراد تحت سلطه اش نيز نمود پيدا مى كند.
|