جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  05/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

روزينيا قايق من
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: ژوه مائورو د واسكو نسلوس
منبع: حسين مقدم

زاروكو، سرخپوستي جوان از مردمان شمال برزيل ، قايقي به نامروزينيا دارد كه دوست و محرم اسرار اوست. قايقي كه چون يك موجود جاندار در كنار زاروكو زندگي مي كند و در دردها و رنج ها و يا شادي هايش شريك است. زاروكو كه از شهر به دهكده جنسگس پدرا آمده است، معمولا از گذشته خود با كسي سخن نمي گويد و هفته ها و ماه ها را در رودخانه ها وآبگير هاي پر از ماهي سر تائو مي گذراند و تقريبا جز باروزينيا با كسي سخن نمي گويد.

ولي چنين مقدر است كه با ورود غريبه اي از شهر، زندگي آرام زاروكو به خطر بي افتد و طوفاني از حوادث ناگوار گذشته همچون آتشي زير خاكستر روح و جانش را گرفتار نا آرامي و تويش سازد . دكتري ميانسال كه براي برنامه اي تحقيقات پا به جنگلهاي سرسبز وحشي برزيل گذاشته ، زاروكو را با خود به شهر باز مي گرداند تا در ماموريتي خطير ياري اش دهد. كمكي براي درمان بيماريهاي روحي ورواني سرخپوستاني كه درهياهوي دود و غبار شهرهاي عظيم و متمدن در پنجه افسردگي رنج مي كشند و جان مي دهند.

زاراكو كه خود قبلا در شهر ساكن بوده وبه مدد دوست دلسوز و مشاورفكورش (روزينا!) از چنگال اين بيماري گريخته است توسط دكتر شناسايي وبه كمك فراخوانده مي شود تا هم نژادانش را در محيطي كاملا متفاوت از طبيعت آزاد و جنگل هاي وحشي برزيل ( كه محل اسكان بوميان سرخپوست محسوب مي شود) ياري دهد به درمانشان بپردازد، غافل از اينكه روزينياي مهربان و دلسوز در خارج از محيط پر خطر و خروشان رودها و جنگ هاي پر آب پدرا نيروي معجزه آساي خويش را از دست مي دهد و با سقوط خود زاروكو را نيز به دنبال خود مي كشاند و در قعر همان درياي ياسي كه روزي او را از آنجا نجات داده بود، غرق خواهد ساخت.

در داستان د واسكونسلوس و در پس توصيفي كامل از زندگي سرخپوستان برزيلي دل طبيعت بكر، ما فلسفه حيات و داستان تولد آدمي را كشف مي كنيم اينك چگونه به دنيا آمد، در چه شرايطي و چه محيطي رشد يافت و در نهايت اينكه چگونه دست به تسخير طبيعت( اين مادر قهري و خداداده اش) زد و براي بناي دنياي جديد و مدرن خود به نابودي اش كمر همت گماشت بالطبع وقتي كه خود را از آغوش مادر مهربان و زيبايش محروم ساخت و در رشته هاي محبتش را از پيوند مادر به فرزندي گسيخت، دنياي زيبا و بهشت عدني كه خداوند به او بخشيده بود از دست داد و در زنداني ساخته شده از غم هاي دروني و رنج و آلام روحي اسير گشت و از آن پس هر قدمي بيشتر او را در اين زندان اسير مي ساخت و هر حركتي اندك پيوندهاي ميان او و مادرش را مي گسست.

به راستي زماني كه انسان در كنار طبيعت به همزيستي و تعادل رسيده بود بسيار آرامتر از روزگار نوين و زمان كنوني مي زيست كه به مدد علم و تجربه به فتح و مهار طبيعت دست برده است. نثر و نوشتار داستان به گونه تلفيقي است، مجموعه اي پيچيده از گفتار هاي عاميانه و سخنان عميق فلسفي طيفي وسيع از ادبيات كوچه و بازاري تا بحثي سنگين در رابطه با چهارزخم قديس فرانسوا آسيزي و زخم پنجمي كه در دل خود داشت وعوام از ديدنش عاجز بودند!! ساختار ، داستان نمونه اي بارز داستان نوين است، داستاني كه تنها و تنها متوجه ذهنيت عام است، راست است كه آنچه را ما امروز سبك رئاليست در نويسندگي مي پنداريم كه همه از اوضاع و اشيا و امور محسوس خارج از درون ذات آدمي سخن مي گويد، عينيت گرايي يا برون نگري نيست، بلكه برعكس از درون نگري است.

اين اشياء پس از گذشتن از ذهن نويسنده نگريسته مي شوند و سپس به وصف مي آيند. آسمان در داستان ما نه همان آسماني است كه بالاي سر ما بر پا ايستاده است بلكه آسماني است كه در حالت و احساس نويسنده نقش بسته است و آن را هزاران عاطفه و حساسيت و حالات و خاطرات و تمايلات و خصوصيات معلوم و نامعلوم نويسنده احاطه كرده است. اين است كه گاه آن را به رنگ آبي توصيف كرده و گاه سبز و گاهي بنفش و يا فولادي رنگ ( مانند بسياري از مينياتورهاي اصيل ايراني). آري، آنچه كه ما رئاليسم مي ناميم، در حقيقت امر سورئاليسم نوين است كه بيش و كم سراسر جهان انديشه و احساس و ابداع هنري را تسخير كرده است و اين تحول از رئاليسم به ايده آليسم و يا سورئاليسم در جاي جاي امور معنوي غرب ديده مي شود، كافي است عقل فلسفي ارسطو و هگل را با هم قياس كنيم حقيقت امر بيش از پيش براي ما آشكار شود.

اينچنين است كه در گفتار« زبان درختان» ما داستان خلقت آدمي را مي يابيم كه در اثر قطره آبي ازباران رحمت الهي پا به عرصه وجود نهاد و از وراي دنياي تاريك و تيره زندگي سبزي كه چون رودخانه اي خروشان هموار در جريان است، پا گذاشت و در نهايت امر هستي و عمرش توسط همان رودخانه به يغما برده شد« درست مانند درختاني كه طوفان و طغيان آب آنها را با خود مي برد.» و در گفتار« گالامانتا» از بخش دوم فلسفه مذهب را از خيالات و روابط موهومي كه در ميان درختان بر قرار است و درحقيقت امر از انسان ايده آل و مدينه فاضل اديان به عاريت گرفته شده است درك مي كنيم و بيشتر و بيشتر مي شناسيم، و بدين ترتيب به او نزديك تر مي شويم.

اين داستان نمونه كاملي از انتقال و گذار از عينيت گرايي به ذهنيت گرايي است كه در داستان هاي مدرن امروزي كاملا آشكاراست و اين تلاشي ديگر است براي پيكار با پوزيتيويسم و راسيوناليسم ( عقل گرايي افراطي) دنياي مدرن و تمدن صنعتي امروز، نبردي ديگر براي فائق آمدن و انبوهي از اضطراب هاي دروني و آسيب هاي روحي كه جان بشر نوين را مي خراشند و مادر بسياري از مفاسد و جرائم امروزي هستند كه رودخانه حيات را با ننگ و زشتي وجودشان مي آلايند( از قبيل قتل- دزدي- تجاوز و...) و اميدي دوباره براي معماري دنياي ديگر، و مدينه فاضله اي جديد بشر امروزي بيش از هر وقت نيازمند اين خيالات است، تا كودك سر كوب شده درونش را از نو احيا كند و در سايه معصوميتش به آرامش دروني برسد، كلمه اي دست نيافتني كه شاهان و فرمانروايان براي به دست آوردنش شمشير مي كشند !!

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837