جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

مجموعه شعر جهان
گروه: گزارشات
نویسنده: حامد صفايى تبار
منبع: نشر مرواريد

«مجموعه شعر جهان» كه انتشارات مرواريد با همكارى مركز گفت وگوى تمدن ها آن را به چاپ مى رساند تاكنون ۱۲ عنوان كتاب منتشر كرده است.

در اين مجموعه شاعران متفاوت و متعددى ديده مى شوند، از والت ويتمن و اميلى ديكنسون در قرن ۱۹ گرفته تا گونترگراس.اگر بخواهيم اين مجموعه را به شكل آمارى نگاه كنيم در آن اشعار چهار شاعر قرن نوزده، يعنى والت ويتمن، هنى لانگ فلو، اميلى ديكنسون و لومانتف وجود دارد، اما از قرن بيستم گزيده هايى از شعر رابرت فراست، ژاك پرور، سيلويا پلات و گابريلا ميسترال وجود دارد. همچنين سه مجموعه يكى به عنوان شعر پوياى معاصر عرب و ديگرى عاشقانه هاى آلمانى (مشتمل بر صد شعر از ۲۷ شاعر آلمانى زبان) و سومى هم به نام عاشقانه هاى مصر باستان در مجموعه شعر جهان ديده مى شود و البته در كنار اين يازده عنوان يك مجموعه عجيب هم حضور دارد، «هميشه سبز» گزينه ترانه هاى پاپ عاشقانه از آغاز تا امروز.نگاهى گذرا به نام شاعران و كتاب هاى مطرح شده به سادگى نمايان مى سازد كه اين مجموعه ظاهراً به دنبال تاثيرگذارى مشخصى در شعر نيست.

حتى به دنبال شناخت شعر در دوره اى خاص هم نيست. عنوان مجموعه شعر جهان آنقدر گستردگى زمانى و مكانى دارد كه مى تواند از عاشقانه هاى باستانى مصر به عنوان اولين اشعار تاريخ بشر تا هر شاعر ديگرى را در هر قرن و هر مكان شامل شود. به نظر مى رسد تنها هدف مجموعه شعر جهان انتشار ترجمه هايى است با سطح بالاترى از آنچه ترجمه ديگر كتاب ها دارند. وجود مترجمين و اساتيدى همچون دكتر عبدالحسين فرزاد، محمدعلى اسلامى ندوشن، دكتر فتح الله مجتبايى و دكتر سيروس پرهام اين نظر را تائيد مى كند كه بيش از هر چيز كيفيت ترجمه ها اهميت داشته. از اين نظر اگر به مجموعه شعر جهان نگاه كنيم، مجموعه ارزش بسيارى دارد چرا كه با وجود ترجمه هاى متعدد و متفاوت از شاعران خارجى اين مجموعه داراى كيفيت بهترى است.

اگرچه احساس مى شود كه بيشتر شكلى آكادميك دارد و گاه از روح شاعر و آنچه در مقدمه مترجم در مورد روحيات شاعر گفته شده فاصله مى گيرد. تاثيرى كه اين شكل آكادميك در اين مجموعه مى گذارد اين است كه فضاى ترجمه ها كمتر شاعرانه است و بيشتر در قيد و بند قواعد دستورى زبان مبدا و مقصد است. اما با اين احوال آنچه مهم است اين است كه قطعات ترجمه شده اشتباهات فاحش يا فاصله جدى با اصل اثر ندارند و از طرفى هم مى توانيم معنا و مفهوم اشعار را درك كنيم و بفهميم.يكى از مشكلاتى كه اغلب در مجموعه هايى رخ مى دهد كه گزيده اى از آثار يك شاعر و نويسنده هستند اين است كه آنچه در مورد صاحب اثر گفته مى شود با آنچه از او ترجمه مى شود تفاوت دارد.

به طور مثال، والت ويتمن در تاريخ شعر آمريكا به عنوان يكى از مدرنيست هايى شناخته مى شود كه عليه تمامى مفاهيم سنتى و كلاسيك زمان خود عصيان كرد و تا پايان عمر نيز به علت همين عصيان مطرود جامعه بود. به معناى ديگر در مجموعه اشعا و آثار ويتمن آن بخشى اهميت دارد كه او را به عنوان يك شاعر متفاوت برجسته كرد، شاعرى كه از سرودن تلخ ترين و وقيح ترين جنبه هاى زندگى شهرى واهمه اى نداشت. اما وقتى اشعار او را در اين مجموعه مى خوانيم كمتر به اين موضوع پى مى بريم و بسيار پيش مى آيد كه از خود مى پرسيم آيا براى اين شعرها، ويتمن مطرود جامعه بود؟

مشكل ديگرى كه وجود دارد اين است كه هر شاعر دوره هاى متفاوتى را در شعر خود تجربه مى كند؛ دوره هايى كه شعرها در هر كدام فضا و شكل متفاوتى را دارد. اما هنگامى كه شما با يك گزيده روبه رو هستيد كه هيچ تاريخى براى هيچ كدام از شعرها ذكر نشده و حتى مشخص نيست كدام شعر از كدام دفتر شاعر انتخاب شده سردرگم مى شويد. شايد شعرهايى كه اينجا كنار هم آمده با فاصله ۲۰ سال سروده شده باشد، در اين صورت ممكن است منتقدين پاسخ بدهند كه اثر مهمتر از مولف آن است و ما بايد با اثر رودررو مواجه شويم. اما اين نكته در مورد شناخت شاعر يا صاحب اثر درست نيست. هنگامى كه نام يك شاعر برجسته تر از نام شعرها و كتاب ها در بالاى يك كتاب ديده مى شود يعنى اينكه مى خواهيم شاعر را بشناسيم.

در ميان اين گزيده ها گزيده اى كه از اشعار گابريلا ميسترال با ترجمه فؤاد نظيرى وجود دارد. اين كتاب تنها مجموعه اى است كه با ذكر نام مهمترين كتاب هاى شاعر و ترجمه چند شعر از هر كدام از اين كتاب ها اين امكان را به مخاطب مى دهد كه گابريلا ميسترال و شعرش را بشناسد و نه اينكه فقط چند شعر بخواند.

• • • مهمترين نكته اى كه در ترجمه شعر وجود دارد اين است كه ترجمه حاضر چقدر به شعر نزديك است؟ چرا كه شعر اصولاً در زبان آفريده مى شود و پيوندهاى ناگسستنى با زبان دارد. اما هميشه مترجم شعر اين سئوال را از خود مى كند آيا با حذف زبان و عناصر زبانى ترجمه حاضر به شعر نزديك است؟ شايد يكى از جدى ترين ايراداتى كه در مجموعه شعر جهان ديده مى شود اين است كه مترجمين با حركت به طرف «ادبيت زبان» سعى مى كنند ترجمه ها را به شعر نزديك كنند.اين بدان معنا است كه وقتى شعرى ترجمه مى شود مترجم درمى يابد كه فاصله متن ترجمه تا شعر بسيار زياد است و اين فاصله ناشى از حذف عناصر زبانى است در نتيجه چيزى را اضافه از شعر و بر شعر بار مى كند و آن «ادبيت زبان» است و از اين طريق سعى مى كند، با پررنگ شدن ادبيت زبانى شعر، فاصله متن اصلى و متن ترجمه را پر كند. در بسيارى از شعرهاى هر كدام از مجموعه ها زبانى فاخر با استفاده از واژه هايى كه در ادبيات فارسى معنا و مفهوم دارد و جزيى از ادبيت زبان فارسى است آورده مى شوند و مترجمان سعى مى كنند ترجمه ها را به شعر نزديك كنند. اين در صورتى است كه شما وقتى به متن اصلى مراجعه مى كنيد گاه با جملاتى بسيار ساده و به دور از هرگونه پيچيدگى ساختارى يا معنايى مواجه مى شويد.

استفاده از ادبيت زبان كه در زبان مقصد قطعاً داراى واژگانى محدود است، سبب مى شود كه ترجمه ها شبيه هم باشد. در اين بين، نه تنها تفاوتى ميان كار دو مترجم ديده نمى شود _ حتى گاهى احساس مى شود هر دوى آنها را يك نفر ترجمه كرده كه در حقيقت اين يك نفر همان ذهن و زبان مشترك است كه هر دو مترجم از آن استفاده مى كنند _ بلكه گاه اين حس به وجود مى آيد كه شعر دو شاعر كه در دو قاره متفاوت و با اختلاف زمانى يك قرن مى زيسته اند چقدر شبيه همديگر است. واقعيت اين است كه در متن اصلى شعر بسيارى از شاعرانى كه در اين مجموعه شعر آنها ترجمه شده ادبيت زبان به آن شكل كه ما در زبان فارسى مى شناسيم وجود ندارد و آنچه بيش از زبان اهميت دارد مفاهيم و نوع نگاه شاعر به جهان پيرامون خود است و اصولاً شعر مدرن به دور از تفاخر و طنطنه كلام است.

اما متاسفانه اتفاقى كه در ترجمه اين آثار مى افتد اين است كه نگاه شاعر به جهان و جهان متصور او در پشت كلمات فارسى كه بيشتر به سمت ادبيات كلاسيك فارسى ميل دارد پنهان مى شود. در صورتى كه اگر همين شعرها را قدرى ساده تر و با واژگانى آشناتر بخوانيم تازه مى توانيم به جهانى كه شاعر در ذهن دارد نزديك شويم. به بيان ديگر، حقيقت شعر، زبان شاعر نيست اگرچه زبان شاعر نيز بسيار مهم است. اما اصلى ترين و جدى ترين عنصر شعر كه مى تواند از يك زبان به زبان ديگر انتقال يابد روح شاعرانه و نگاه شاعر به پديده ها، اتفاقات، اشيا و هر چيز ديگر است. شايد اگر در ترجمه آثار و بيشتر از آن كه توجه كنيم شاعر چگونه بيان مى كرده به اين موضوع پى ببريم كه شاعر چگونه مى ديده يا چگونه احساس مى كرده، آن وقت انتقال معانى و مفاهيم ساده تر مى شود و مترجم هم در هزارتوهاى زبان اديبانه گرفتار نمى شود.

در مجموعه شعر جهان اگرچه شعرها در انتقال روح شاعرانه بسيار موفق تر از ساير ترجمه ها بوده اما همچنان ادبيت زبان حكمفرمايى مى كند. در اين ميان به نظر مى رسد دو گزيده از مجموعه داراى پيوند بيشترى با روح حاكم بر اثر بوده اند و كمتر به ادبيت زبان گرفتار مى شوند؛ يكى «آفتاب نيمه شب» كه گزيده اشعار ژاك پرور است و ديگرى «در كسوت ماه» كه گزيده اشعار سيلويا پلات است. در حقيقت اين دو شاعر هم به نحوى در اين قضيه سهم دارند و آن اين است كه شعر پلات و پرور داراى ويژگى هاى مفهومى است، بنابراين به ترجمه ها اجازه نمى دهد به ادبيات زبان مقصد نزديك شود. ژاك پرور اگرچه در شعر از بازى هاى زبانى هم حتى استفاده مى كند و به عنوان شاعرى كه تجربه هاى جديدى را در فضاى زبانى كرده شناخته مى شود اما مفاهيم در شعر هاى او آن چنان برجسته مى شود كه به زبان اجازه دخالت در شعر را نمى دهد. شعر پرور ساده، روان و عميق است و آنقدر زيبايى در معنا دارد كه ترجمه آن نيازى به اضافه كردن زبان ادبى ندارد؛ چرا كه آنچه در معنا شكل گرفته خود شاعرانه است و اين به راحتى قابل درك و فهم است.

البته در اين ميان مترجم هم ديگر اصرارى ندارد كه شعر را اديبانه ترجمه كند و شايد به همين دليل است كه شعر هاى پرور در اين مجموعه جذاب تر، خواندنى تر و لذت بخش تر است. در واقع هيچ گاه مخاطب احساس نمى كند كه با زبان سروكار دارد يا چيزى ترجمه شده، چيزى كه به دليل ناقص بودنش كاملاً قابل فهم نيست. حتى در مورد اشعار پرور مى توان گفت كه مخاطب در كل مجموعه به گونه اى ديگر با آنها برخورد مى كند، مى فهمد و لذت مى برد. از همه مهم تر با خواندن آنها مى تواند به شناخت از پرور و جهان شعرى او برسد.اما شعر پلات از گونه اى ديگر است. اگرچه سيلويا پلات هم از بستر زبانى كه براى شعرش استفاده مى كند بهره مى برد و زبان با شعر پيوند خود را حفظ مى كند اما شعر پلات از عمقى جدى برخوردار است و پيچيدگى اى در پس معانى ساده اش وجود دارد كه شعر فرمان مى دهد معنا را بخوان.معنا خود شعر است و ديگر احتياجى به هيچ چيز نيست.

واژه ها در شعر سيلويا پلات چنان در كنار هم قرار گرفته اند و پيوند زنجير وارى دارند كه هيچ چيز نمى تواند آنها را ديگر گونه كند، حتى ادبيت زبان. شعر سيلويا پلات زيبايى اش در همين ارتباط زنجيره اى واژگان است و معانى اى كه مى سازند، معانى اى كه با جهانى كه پلات در آن زندگى كرده بود گره خورده اند. پلات در حقيقت با هر واژه و هر مفهوم ارتباطى بى واسطه دارد. او آنها را درك كرده و شايد زندگى كرده باشد. از اين جهت زيبايى اى كه در شعر او خلق مى شود به نوع نگاه و هستى شناسى اى كه او نسبت به زندگى دارد مربوط مى شود. زيبايى شعر پلات مربوط به مكاشفه او از زندگى است. انگار او چيز هايى را ديده كه هيچ كس قادر به ديدنش نبوده بنابراين با هر زبانى كه از اين مكاشفه سخن گفته شود زيبا خواهد بود. مترجم كتاب نيز اين نكته را به درستى دريافته و كوششى در جهت پيوند شعر با زبان ادبى ندارد. اگر چه همين مترجم در برخورد با اشعار اميلى ديكنسون گاهى وسوسه شده بود _ شايد هم به خاطر اختلاف زمانى نزديك به يك قرن ميان پلات و ديكنسون _ كه ترجمه اى اديبانه داشته باشد. اما در ترجمه شعر پلات تنها به زبانى وفادار مانده كه پلات با آن سخن گفته؛ زبانى ساده كه مفاهيم عميقى را مى سازند.

• • • در مجموعه شعر جهان يك كتاب وجود دارد كه هم علامت سئوال بزرگى ايجاد مى كند و هم علامت تعجب و آن جلد يازدهم مجموعه يعنى همان «گزينه ترانه هاى پاپ ...» است. سئوال اول اين است كه آيا ترانه هاى پاپ جزء شعر جهان محسوب مى شوند؟ اين سئوال را مترجم كتاب تا حدودى پاسخ گفته. در طول مقدمه حتى براى يك بار واژه شعر به كار برده نشده بلكه مقدمه درباره موسيقى پاپ است و در نهايت مترجم در توضيح جملاتى كه ترجمه تحت اللفظى شده اند مى گويد: «از آنجا كه بسيارى از مخاطبان اين گونه ترانه را كسانى تشكيل مى دهند كه به فراگيرى زبان انگليسى مشغولند در ترجمه ترانه ها تلاش شد تا حد امكان جملات به صورت تحت اللفظى ترجمه شوند و از به كار بردن معادل هاى بيش از حد ادبى و ظرافت هاى خاص ترجمه اجتناب شود.» چنان كه از مقدمه مشخص است هيچ باورى وجود ندارد كه اين ترانه ها شعر بوده يا با ادبيات ارتباط داشته باشد.

با اين حال به نظر مى رسد كه ترجمه اين آثار در كنار آثار شاعران بزرگ قرن كه كار عجيبى است، به ويژه اينكه نام سراينده ترانه مشخص نيست و صرفاً ترانه ها با نام خوانندگان آنها شناخته مى شوند. با اين وصف نام ژاك پرور، لانگ فلو و لر مانتف در كنار نام هاى الويس پريسلى، بريتنى اسپيرز، جنيفر لوپز و... در مجموعه شعر جهان قرار مى گيرد و اين به نظر اتفاق بسيار عجيبى است. گزينه ترانه هاى پاپ هيچ توجيه منطقى در شعر جهان نمى تواند داشته باشد و تنها به نظر مى رسد كه براى رقابت با ديگر ناشران كه ترانه هايى از اين قبيل را گرد مى آورند اين مجموعه تنظيم شده. البته شايد اين گزيده ترجمه هاى بهترى داشته باشد و شايد همه ناشر قصد داشته كه ترجمه بهترى براى مخاطبان اين گونه كتاب ها عرضه كند اما سئوال همچنين به قوت خود باقى است؛ آيا شكيرا و سيلويا پلات مى توانند در كنار هم قرار گيرند؟

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837