در دوران مدرن و با توجه به مناسبات خاصى كه در اين دوران بين انسان ها در جريان است هر اثرى هنرى به نوعى واكنش در مقابل اين مناسبات محسوب مى شود. حتى اثرى كه مى خواهد جهانى غريبه با جهان در جريان بيافريند ناگزير ردپايى از جهان معاصر را در خود دارد.
مركور رمان املى نوتومپ، نويسنده جوان بلژيكى از آن دست آثارى است كه در مقابل جهان جارى قرار مى گيرد. مورت فرونيتر نام جزيره اى است متعلق به دريانوردى قديمى به نام اومر لانكور كه سال ها است در آنجا دخترى را كه فاصله سنى زيادى با خود او دارد به نوعى زندانى كرده است.
هازل دخترى است زيبا كه با داستانى كه لانكور برايش سر هم كرده متقاعد شده كه بسيار زشت است اما از وقتى كه كاپيتان پير تصميم مى گيرد پرستارى به نام فرانسواز شاونى را وارد جزيره و زندگى خود و دخترش كند همه چيز دگرگون مى شود.
داستان مركور دقيقاً بازى واقعيت ها و تعاريف جديدى را كه از حقيقت و واقعيت مى شود تصوير مى كند. كاپيتان پير چه در مورد هازل و چه درباره عشق قبلى اش ادل، خواهان تسخير واقعيت هاى جارى و وضع آنها به نفع نظام زيبايى شناسى خود است. در عين حال جهان عجيب و غريب او واكنشى در راستاى ميل غريزى و بدوى انسان يعنى تماميت خواهى است. كاپيتان زيبايى را فقط و فقط براى خود مى خواهد اما او براى در اختيار داشتن زيبايى منحصر به فرد، زيبايى اى كه منحصراً از آن اوست، واقعيت جهان را تغيير داده است.
فرانسواز شاونى، پرستارى كه به جزيره دعوت مى شود در واقع شاهدى است كه براى تماشا آمده است. بدون حضور شاونى، واقعيت زدايى و واقعيت آفرينى كاپيتان ارزش پيدا نمى كند. عمل كاپيتان نياز به خوانده شدن ندارد. خواننده هم بايد از جهانى باشد كه از آن واقعيت زدايى شده است. بدون حضور ديگرى هازل دختر زشتى است كه مورد ترحم پيرمردى هفتاد و هفت ساله قرار گرفته است. پيرمرد كه سال ها با حذف هرگونه وسيله منعكس كننده، مانع از آن شده كه دختر چهره اش را ببيند و به زيبايى خودش پى ببرد، با آنكه مى داند با حضور پرستار جهان او با خطر مواجه مى شود اما با اين حال چون براى چشيدن لذت واقعيت آفرينى اش به يك ناظر نياز دارد با وجود تمام تحركات پرستار جوان براى رمز گشايى بازى، پيرمرد به بازى ادامه مى دهد.
|