آلبينوس نه قهرمان است و ضدقهرمان. آنا كارنينا نيز كه رفتار و كردار و شخصيتش يك سر و گردن از اطرافيانش بالاتر است و «درك انسانى ترى» از مناسبات اجتماعى دارد، به دليل تقديم والاترين بخش هستى خود يعنى عشق به كنت ورونسكى كه در عمل مثل بقيه مردهاى ميان مايه و درونى تهى اشرافيت است و فقط از «امتياز زيبايى» برخوردار است، قهرمان نيست و نمى تواند باشد.
«اِما بووارى» نيز كه به نوع ديگرى دنبال عشق است، ضدقهرمان نيست و فقط مقهور موقعيت «تنهايى، ملال و ابتذال» است _ زنى كه هر روز زندگى اش مثل «غروب هاى جمعه ايرانى هاى غمگين است.» ناباكف سعى نكرد آلبينوس را قهرمان يا ضدقهرمان نشان دهد و گرچه از موضع راوى دخالت گر به او عناوين مختلفى مى دهد، اما در زمان سرخوشى او را دستخوش شور و اشتياق محض قهرمانان نمى كند به همان قسم نيز در ضعيف ترين موقعيت _ آخرهاى داستان _ از آن ناب گرايى هايى كه داستايفسكى سعى مى كند به شخصيت هايى همچون پرنس مشكين (رمان ابله) ببخشد يا با سوق او به طرف مسيح سمت و سويى برايش رقم بزند، خوددارى مى ورزد، يعنى درست از آن نكاتى كه ناباكف از آنها بيزار بود.
البته درونكاوى داستايفسكى را در اينجا نمى بينيم، اما عنصر تراژيك در همان حد بارز است، عنصرى كه نمى توان از آن غافل شد. ارسطو معتقد بود كه تراژدى يعنى عمل، كنش و اكسيون، يعنى آنچه در بيرون اتفاق مى افتد. اما ادبيات مدرنيستى و به طور كلى مدرنيسم نشان داد كه تراژدى در «درون» هم مى تواند اتفاق بيفتد _ درون انسان ها! البته بايد حق مطلب را ادا كرد و از مقاله هاى داهيانه نيكلاى گاوريلويچ چرنيشفسكى ياد كرد كه ايده هاى نوينى درباره تراژدى طرح كرد و آن را از حوزه زندگى نخبه ها و قهرمانان بيرون كشيد و به زندگى مردمان معمولى كشاند و نيز بايد به مقاله هاى فخيم هنرى جيمز اشاره كرد.
ارسطو _ و بعد از او هگل و نيز پلخانف _ تراژدى را از ديدگاه حضور عينى مورد تاكيد قرار مى دادند و به لحاظ كنش تاريخى آن را مرگ قانونمند قهرمانى تلقى مى كردند كه حامل انديشه ها و سليقه اى نو است و با دنياى كهن به مقابله برمى خيزد. اما چرنيشفسكى در تئورى به اين امر رسيد كه تراژدى را بايد در «هر رخداد دهشتناك» در «هر پايان وحشتناك» و در هر يك از «رنج هاى بشريت» جست وجو كرد _ امرى كه بعضى از نويسندگان مدرنيست خصوصاً فاكنر و تا حدى كنراد و ناباكف آن را در هنر، در شخصيت سازى هاى داستان هايشان به كار گرفتند.
|