تقريبا همه ما با شرح حال مبارزات حضرت مسيح (ع) براي نجات بشريت آشنا هستيم . نجاري جوان از اهالي ناصره كه به آتش عشق الهي گرفتار شد و براي بجا آوردن حق معشوق در همان آتش الهي سوخت .
پيامبر صلح و پيام آور محبت و دوستي كه پيروانش را به عشق و ملايمت و صبر مي خواند ، گو اينكه تقدير الهي چنين خواست كه برگزيده اش نه در ميان پيروان و يارانش بلكه در ميان انبوهي از دشمنان و مخالفينش كه هديه اي جز نفرت و سنگ براي بدرقه كردنش نداشتند، جهان خاكي را ترك گويد و در فرازتپه اي خونين صليب خويش را ببوسد .
در وصف و تشريح اين سفر خونين حضرت مسيح (ع) كتابها و تعزيه هاي فراواني نوشته شده است كه همگي بر جنبه هاي ابر انساني عيسي و جهان متافيزيك برخواسته از كتاب هاي مذهبي پاي مي فشرد ، عيسي ، پسر خداوند در قالب گوشت و پوست انسانها به صليب كشيده مي شود و وحشيانه ترين شكنجه ها را تحمل مي كند تا با مرگ خويش بشريت را نجات دهد . ابرانساني كه مخوف ترين امتحانها و دامهاي آلوده دنياي خاكي را پشت سر مي گذارد تا با معصوميت خويش ، داروي عشق را به فرزندان آدم بخوراند و شفايشان دهد .
اما كمتر نويسنده اي است كه بر ابعاد انساني حضرت پاي فشاري ميكند ، انساني وارسته و كمال يافته با بدني زجر كشيده و شكنجه ديده و تاجي از خار بر سر در بالاي صليب ، پيغمبري كه در ميان قومش تنهاترين است همان گونه كه حضرت محمد (ص) در ميان مكيان بت پرست و خانواده قدرت طلب خويش تنها بود! و آنچه كه اين مردان بزرگ را مي ترساند زجر مي دهد و پشتشان را به لرزه در مي آورد نه نفرت و پستي دشمنانشان است و نه زجرها و شكنجه ها ومحروميت هايي كه تحمل مي كنند بلكه وسوسه هاي شيطاني است كه درسينه خودشان خانه كرده و حتي تا دم مرگ و بر فراز صليب نيز رهايشان نمي سازد!
آري ، حتي عيسي (ع) ، پيامبر برگزيده الهي از دست مارهاي زشت و سمي نفس ، كه در تن هر انساني به نشو و نما مشغولند در امان نيست . تنها بادي تفتيده و برخواسته از عشق آتشين الهي لازم است تا اين مارهاي ترسناك را از چاههايي كه در اعماق جان ما و روحمان لانه كرده اند را بتاراند و فراري دهد، به مجرد آنكه اين توفان عشق فرو بخوابد اين هيولاهاي ترسناك باز مي گردند و حتي از عيسي مصلوب، سهم و مالشان را طلب مي كنند !
مالكيت جان و جسم و روح آدمي كه مدت هاي مديدي از آنشان بوده است ! و نيكوس كازانتزاكيس از جمله نويسندگاني و انديشمندان اندكي است كه اين مبارزه بي امان و كاملا انساني را به تصوير مي كشد و با گسستي قابل توجه از رساله هاي پولس رسول و نوشته هاي متا فيزيكي كليسا ، پيامبري برخواسته از ميان مردم را به بشريت معرفي مي كند كه مانند هر يك از ما تا آخرين لحظه در حال جدال با وسوسه هاي ذات خويش و نفس خويش است و بيش از آنكه از شيطان بهراسد از هجوم سيل آساي خواسته هاي شيطاني و تمناهاي جسم و روح خويش مي ترسد، انساني وارسته ( همانا من بشري هستم مانند شما كه تنها به من وحي مي شود ).
|