داستان وجدان ز نو، پرتره زيبايي است از تضاد ميان زندگي گذشته وحال مرداني متمول و قدرتمند كه علي رغم گذشته ننگين و گناهان هولناكي كه مرتكب شده اند ، به شرافت واصالت در محيط اطراف خود شهره هستند . مرداني خوشنام كه بار سنگيني از جنايت ها ، خيانت ها وقصاوت ها را به دوش مي كشند وروح كثيف وآلوده شان با گذشت سالها ، هنوز درخفا به حيات خود ادامه ميدهند و ازخاطرات سياه گذشته تغذيه ميكنند . شخصيت دوباره شان ( كه در ميان اين روح كثيف و جسم خوش پوش و خوش لباس امروزي گرفتار شده است ) آواري از معضلات روحي ، افسردگيهاي رواني وعذاب وجدانهاي جانكاه را بر سرشان خراب مي كند وزندگي پر زرق و برق وبه ظاهر آرامشان را ، درهم مي ريزد . نويسنده با روايت فرازو فرودهايي از زندگي حال و گذشته اين مردان و ترسيم بخش هايي از آينده وسرنوشتشان( كه خواننده همزمان با سير داستان به آن پي خواهد برد و براي تكميل اين تصوير آينده از بازگشت به گذشته و حوادث زمان حال سود مي برد ) فلسفه وانديشه خويش را در مورد انسان روح و دنياي دروني اين جسم خاكي طبيعت و جهان اطراف و يا اجتماعات انساني را بازگو مي كند و چگونگي تعامل و ارتباط اين اجزاء را با يكديگر تشريح مي كند ، و براي توضيح و تشريح كاملتر اين مجموعه روابط پيچيده و شفاف ساختن ابعاد مختلف آن ازحوادث داستان وجدان نو به مثابه كوره اي براي روشن ساختن عياروخلوص اين روابط استفاده مي كند و اين حقيقت بزرگي است كه هيچ كس از شكم مادر ، جنايتكار- شاه يا دانشمند و... به دنيا نمي آيد بلكه مجموعه اي از شرايط ( فرهنگي اجتماعي اقتصادي وروحي ) وحوادث وسختي هاست كه روح افراد را تراش مي دهد وهر يك را درقالب هاي مختلف مي سازد . پس براي شناخت دقيق شخصيت افراد وپي بردن به آسيب هاي رواني و اجتماعي انسانها بايد شرايط پيش گفته را ترسيم و مطالعه كرد وسپس براي درمان و قضاوت درباب اين آسيب ها و معضلات اجتماعي اقدام نمود . به روايت ساده تر هر انساني ساخته و پرداخته اجتماع خويش ، خانواده خويش و زمانه خويش است و جامعه اي كه ازانبوهي از جنايتكاران و بيماران روحي و رواني رنج مي برد در واقع تاوان سنگين نابرابريها و ناهنجاريهاي خويش را بازپرداخت مي كند. با اندكي دقت در ساختار شخصيت هاي قهرمانان داستان وپي بردن به روزگار گذشته آنان ( از كودكي تا به امروز ) خواننده هر يك از اين معضلات و ناهنجاريها را در اين جنايتكاران خواهد يافت .
|