مدت ها بود كه رمان هاى پل اُستر در فرانسه بيش از آمريكا طرفدار داشت. شايد به اين خاطر كه آثار او با ذهنيت فرانسوى ها بيشتر خوانايى دارد و از سوى منتقدين آن كشور با مهارت بيشترى معرفى شده است. يكى از همين منتقدين درباره او نوشت: «اُستر، نويسنده كلانشهر، سرگردانى و تصادف، هم اكنون به يك رمان نويس مد روز تبديل شده.» و بدين وسيله جاذبه او را طورى بيان كرد كه براى منتقدين انگليسى زبان دور از ذهن بود. در واقع، آثار داستانى اُستر جسارت فضاهاى شهرى را با سبكى روشنفكرانه مى آميزد، آميزه ا ى كه به رغم بعضى ضعف ها، بسيار خوشايند است.
شيوه زندگى اُستر نيز نمونه اى از خصلت هاى ساكنان كرانه سمت چپ (رود سن در پاريس) را به دست مى دهد: بيشتر لباس هاى سياه مى پوشد، سيگار برگ هاى باريك و كوتاه مى كشد و در يك سوئيت خالى با ديوارهاى سفيد و در نور دو لامپ بدون لوستر مى نويسد. با وجود اين، او سخت وابسته به نيويورك و عاشق محله بروكلين، بازى بيسبال، فيلم هاى لورل و هاردى و غيره است. به عنوان نويسنده، اُستر در دو سنت تعادل ايجاد كرده و چشم اندازهاى تيره و از خودبيگانه مدرنيسم اروپايى را با انرژى بومى قصه نويسى آمريكا تركيب كرده است. جمله اى از رمان شهر شيشه اى نشانگر چنين تعبيرى است: «در كابوسى كه بعداً فراموش كرد، خود را تنها در اتاقى يافت، در حالى كه با هفت تيرى به يك ديوار سفيد شليك مى كرد.» اُستر بيشتر از بكت، كافكا، هامسون و اگزيستانسياليست هاى فرانسوى تاثير پذيرفته، در حالى كه دشيل همت، مارك تواين، هرمان ملويل و ناتانيل هاثورن نيز آشكارا الگوهاى آمريكايى او را تشكيل مى دهند.
اين چندگانگى بر جاذبه اُستر مى افزايد: هر وقت از آوانگاردبازى خسته شديد، صداى يك گلوله به گوشتان مى رسد، يا اينكه كسى به كله يك بدبخت با راكت بيسبال چنان ضربه مى زند كه مخش توى دهانش مى آيد و برخلاف بسيارى از نويسندگان پسامدرن كه ترجيح مى دهند به ژانر رمان هاى زاغه و زيرزمين بپردازند، اُستر مى داند چطور حكايت كند. از اين گذشته با پيروى از كتاب والدن اثر ثورو كه بيش از همه بر او تاثير گذاشته است، به نحوى موجز و در عين حال خوش خوان، درباره استقلال فردى، ساده زيستن و تنهايى مى نويسد. رمان هاى او تقريباً بدون استثنا برازنده، حاكى از خوش ذوقى و آفرينندگى و بسيار سرگرم كننده اند.
رمان شب پيشگويى از خط اصلى بيشتر آثار اُستر پيروى مى كند كه تقريباً به اين شكل است: مردى در يك اتاق، خانه يا اتومبيل _ يا فضاى منزوى و خصوصى آمريكايى ديگرى _ غالباً در شهر، تنها است. مرد مشغول كارى است كه آن را به طور اتوماتيك انجام مى دهد _ رانندگى مى كند، بى اختيار مى نويسد يا به ديوار سفيدى خيره مانده است _ در حالى كه فاجعه اى مبهم بر ا و گذشته است. شايد معشوق يا يكى او نزديكانش مرده باشد، شايد هم پس از طلاق از همسرش مى كوشد تا روحيه خود را دوباره به دست بياورد. بعد ناگهان به طور اتفاقى حادثه عجيبى برايش رخ مى دهد. (صفات اتفاقى، تصادفى، ناگهانى و اسرارآميز مانند واژه هاى نابهنگام و توضيح ناپذير، در رمان هاى اُستر فراوانند) بر اثر اين پيشامد، زندگى او تغيير مى كند، شايد چنان زير و رو مى شود كه به زندگى جديدى تبديل مى شود، يك زندگى متفاوت.
|