جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

ترلان
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: مـجيدقنبـري

نگاهي به داستان«ترلان»نوشته ي فريباوفـي
حس هاي زبون كننده ي زنانه !


داستان بلند«ترلان»اززبان راوي سوم شخص محدودبه نگاه ترلان روايت مي شود.ترلان ورعنا دو دوستِ هم مدرسه اي هستندكه تصميم مي گيرند پاسبان شوند.به تهران مي آيندوپس ازگذراندن يك دوره ي آموزشي پرملال كه براي خواننده ي كتاب هم به همان اندازه ملال آور وكسل كننده است،سرانجام پاسبان مي شوند.البته درپايان دوره ترلان علاوه برپاسبان،نويسنده هم مي شود.

پس كتاب مي تواندبراي مشتاقان امرنويسندگي وداستان نويسي هم جالب ودرحكم يك خودآموز باشد. حالاكه ديگرخانم وفـي يك نويسنده ي شش دانگ وتمام عيارشده است،جادارد كه فوت وفن اين حرفه رابه ديگران نيزبياموزد.سپاس ازاين همه سخاوتمندي.كل ماجراهمين است،نويسندگي وديگرهيچ.مابقي حشو و زوائد وتزئيناتي است درخدمت خانم نويسنده.داستان مملو ازشخصيت هاوفضاهاي كليشه اي است.

كليشه ي ايرج: برادرآزادانديش ووارسته وتاحدودي آنارشيستِ ترلان كه اوج افتخاراتش اين است كه در كوران مبارزات سياسي«عضوهيچ گروهي نشده است»ص 28 (اين هم يكي از ارزش هاي جديد نزدنويسندگان امروزي است)،سازمي زند،خطاط وسفالگر است،گاهي هم نـجاري مي كند.به عبارتي همه كاره وهيچ كاره است. كليشه ي رضا: معشوق وراهنماي مبارز وحراف رعنا،كه يقينا سبيل پرپشتي هم دارد.با اعتقادات فرموله شده ي استالينيستي كه انگارهنوزدرسال هاي 58 و 57 مانده وسنگ شده است.رضا اعتقادات كهنه ومنسوخي دارد!! مثلا اينكه اول بايد زندگي كرد وبعد نوشت. يا اين كه نويسنده بايدجهان بيني داشته باشدوازهمه بدتراين كه براي نوشتن بايدبه ميان مردم رفت وازدردهاي مردم نوشت.

ودرآخرهم كليشه ي سابقه ي سياسي و مبارزاتي رعنا وترلان دردوران دانش آموزي كه بافاصله گرفتن ازآن وحتي باگام برداشتن درجهت مخالف آن تمام مشكلات ومعضلات رعنا و ترلان ورضا وخانم وفـي به يك باره ازبين مي رود.داشتن سابقه ي سياسي ومبارزاتي براي شخصيت هاي داستان هاي مدرن امروزي،حتي اگربـي ربط وزائدباشد،امري حياتي است.مدِ روز است.حتي اگرشخصيت شمابيست وسه ساله بود(مثل ترلان ورعنا)وهنگام انقلاب سال 57 دوسال بيشترنداشته باشد،ضروري است كه درتظاهرات ضدرژيم شاهنشاهي شركت كرده،بعدكمونيست شود و«ايده ي عدالت هيجان زده اش كند»،ودرسال شصت واحتمالادرپنج سالگي(مثل ترلان ورعنا) تحت تعقيب قرارگيرد،مدتي هم اگرپا داد حبس بكشدوازهمه مهمتراين كه دستِ آخرحتما سرخورده شود.بعدش ديگرمهم نيست وربطي به اين همه كه گفته شد،ندارد.

قهرمان تان مي تواند باخيال آسوده برودوپاسبان شود،جاسوس شود، شكنجه گرشود،ماموراعدام گرددويانويسنده اي موفق شود.دربهترين حالت نيزمي تواندهمه ي اين هاباهم باشد! اما مشخصات ترلان: بلندقامت است.هميشه شلوارمي پوشد.«مثل مردهامحكم دست مي دهد». نسبت به زن بودن خود بـي اعتناست و«با لباس مردانه درسنگرجنگيدن»راترجيح مي دهد.اما «درخانه كتك خوربرادرهاوپدراست».محافظه كاروموذي است.رعناچرچيل صدايش مي كند ودر خانه لقبش مارمولك است.سلطه طلب است وبه ديگران به چشم تحقيرمي نگرد.ازنظرديگران «براي خودش يك پامرد است».ازدختران معمولـي وازتصوير زنِ سنتي ودخترهايـي كه گلدوزي مي كنندوگلِ چيني مي سازند و درخانه به انتظارخواستگارمي نشينند،بيزاراست.

ازدخترهاي مبتذل كه حرف هاي خاله زنكي مي زنندوبـي دليل هرهرمي خندندوبه طوركلي از«حس هاي زبون كننده ي زنانه»نفرت دارد.ترلان«ازيخ هاي قطبي هم سردتراست».فاقد احساسات وخصوصيات زنانه است وهمينطوربدون عشق،چه ازنوع افلاطوني وچه ازنوع زميني آن.حتي نمي داند بوسه چيست.هنگامي كه براي نخستين بارسواربراتوبوس زادگاهش راترك مي كند،خالي خالي است،بـي هيچ حسي،نه اندوهي ونه هيجاني. شخصيت ترلان با اين خصوصيات(البته اگرآن قسمت عدالت طلبي اش رادرنظرنگيريم كه خدايـي اش بايك من سريش هم به ترلان خانم نمي چسبد)كاملاپرداخت شده است تاپيوستن او را به نيروي پليس باورپذيرسازدوبراي اجتماع نويدظهوريك پليس زن خوب وكارآمد باشد.فقط كافيست چندلحظه چشمان تان راروي هم بگذاريدووظايف يك پليس زن رادرجامعه ي ما ودر سطح خيابان هاي شهردرنظرآوريدتابفهميدكه ترلان چقدرلايق پوتين به پاكردن است.اما همين ترلان خانم ازلحظه اي كه پابه پادگان مي گذاردبه يك باره صاحب چنان احساسات رقيق و افكارظريفي مي گرددكه دل آدم برايش كباب مي شود. اين هم حتما ازخصوصيت پادگان است. من درهمين جابراي تمام افرادقسي القلب وبـي احساس يك دوره پادگان درماني توصيه مي كنم.

اما ازحق نبايدگذشت كه ترلان درعين بـي حسي وسردي،به گواهي خانم وفـي يك حس را هميشه داشته وحفظ كرده است:«حس نويسندگي».كه من ترجيح مي دهم آن را آرزوياحسرت نويسندگي بنامم.پليس شدن براي ترلان«يك وسيله است،يك سكوي پرش»براي نويسنده شدن.(ص 60 )وتعريف ترلان ياخانم وفـي ازنويسندگي چنين است: نويسندگي يعني ارتباط داشتن باتمام كلمات دنيا،«پاسباني هم فقط يك كلمه است[!!!]كلمه اي كه مي تواندنوشته شود يا نشود.»(ص 27 )وبعدبلافاصله با ژستي متفرعنانه اززبان عاقله زن نويسنده كه بسيارمستقل و متكي به نفس است چون«چهارشانه است وصدايـي مردانه دارد»مي نويسد:«نوشتن مسئوليت دارد».

اما چرا؟ اگرنويسندگي فقط بازي باكلماتي است كه هيچ مابه ازاي خارجي ندارند،اگر پاسبان فقط يك كلمه است،اگرشكنجه گرفقط يك كلمه است،اگرظلم فقط يك كلمه است و موجوديت وحيات شان آن هم فقط دردنياي كلمات بستگي به اين داردكه نوشته شوند يا نشوند،پس صحبت ازمسئوليت كردن فقط حرافـي است.مسئوليت درقبال كي؟درقبال يك مشت كلمه كه دال هايـي بدون مدلولند؟(چه پست مدرن!) زن هاي خانم وفـي يازن هايـي عادي هستندكه به كل مبتذل وخاله زنك اندوياهيكل وصدا و اداواطوار مردانه دارندكه آن وقت قوي،مستقل ومتكي به نفس وصدالبته روشنفكرند.ظاهراخصوصيات فيزيكي وويژگي هاي مردانه!درجهان بيني ايشان حرف اول را مي زند،اماهمين مطلب نشان مي دهدكه ايشان نه تنها نگاه درست وسالـمي به زن وزنانگي ندارند بلكه ازمردي ومردانگي نيزدركي سطحي وظاهري وصرفا عضلاني دارند.

ترلان كه به نوعي ازابتذال زنانه ي خواهرودخترخاله هاودختردايـي هاگريخته است،با همان ابتذال درپادگان بسيارخوب كنارمي آيد.درابتدا درخوابگاه احساس نگرانـي مي كندو«توده ي بـي شكل ومضطربِ»دخترهانگرانش مي كندوسپس بايك تداعي ناب مي نويسد:«اين حس نا امني را بارهادرتظاهرات ودرمقابل جمع بزرگ وغيرقابل فهم تجربه كرده است.»(ص 19 ) اگرخانم وفـي فقط يك باردرتظاهرات شركت كرده بود،هرگز اين جمله رانمي نوشت.باشركت درتظاهرات،«درمقابل جمع»قرارنمي گيريم بلكه برعكس هرچندسطحي ياگذرا ياكاذب هم كه باشد،براي لحظاتي درميان جمع وهمراه جمع خواهيم بودوازحسي اطمينان بخش برخوردار خواهيم شد.

ودرآخررهنمودهاي خانم وفـي براي نويسندگان تازه كاراست كه درمقابل توصيه هاي گمراه كننده ي امثال رضا ارائه مي گردد:«آن زمان گذشت كه فقروبدبختي. . .بستري براي نوشتن بود . . . روزگارگوركي سپري شده است».«توبراي نوشتن به يك اتاق تميزوپاكيزه ويك ميزكار ويك محيط فرهنگي احتياج داري.»ص 135 (نه به ارتباط بامردم ويابه جهان بيني) «دراين دوران براي نويسنده شدن بايد دوره هاي نويسندگي خلاق راگذراند»(ص 136 ) اما خانم وفـي،براي انسان شدن چه دوره هايـي رابايدگذراند؟مسئله ي اصلي اين است.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837