جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

زازى در مترو
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: ريمون كنو
منبع: فردريك بگ بده / مهشيد ميرمعزى

من هنوز به حد شماره ۳۶ هم نرسيده ام. چه تصورى داشتم؟ حالا ديگر پاك گيج شده ام! شماره ۳۶ ريمون كنو (۱۹۷۶ _ ۱۹۰۳) است. كاشف بزرگى كه از سوررئاليسم و هيات علمى رشته فيزيك و تمرينات آرام، به اوليپو (Oulipo) رسيد. در قرن بيستم، هر جا كه به جمله بندى آسيب رسيده و كلمات تغيير داده شده اند، رد پاى اين مرد ديوانه ديده مى شود.

او (بعد از سلين سنت آنتونيو) به زبان تجاوز مى كند. زازى در مترو را مى توان «سفر به انتهاى شب»ى دانست كه مخصوص نوجوانان است؛ چرا كه زبان ويژه فرانسوى، درست نويسى كاملاً در هم ريخته، بازى با كلمات و خلاصه سازى هاى آوايى تنها سلاح هاى او نيستند. حتى شيوه داستانسرايى رئاليسم هم زير سئوال برده مى شود. به نظر مى رسد شخصيت هاى كنو هم، مانند دوستش بوريس ويان از روياها آمده اند، سرگرمى هاى احمقانه اى دارند و براى هيچ چيز، حتى براى اعتبار متن هم احترام قائل نيستند. اگر قرار بود اسمى براى اين شيوه يافت، مى توانستيم بگوييم كه كنو در رابطه با فرم ناتوراليست و در رابطه با متن آنتى ناتوراليست است. چيزى كه كاملاً امكان دارد اعضاى برجسته آكادمى گنكور را متعجب كند. زازى هم مانند لوليتا دوازده سال دارد و با وجود اينكه تمام مدت مى گويد: «به جهنم»، ولى به اندازه او به دنبال جلب توجه مردان نيست. او در ايستگاه جنوبى پاريس از قطار پياده مى شود تا دو روز نزد عمويش، گابريل، بماند كه در يك كافه مخصوص همو سكسوال ها در لباس زنانه مى رقصد. آنها با هم در شهر گردش مى كنند، اما نه با مترو، چون كارمندان آن اعتصاب كرده اند. ضمن گردش با آدم هايى برخورد مى كنند كه يكى از ديگرى مضحك تر هستند. مثلاً خانم گارسنى به نام مادو پتى اسپيدز (Mado Pttspieds)، خانم بيوه اى به نام موآك (Mouaque)، مرد زن باره شلوغ كارى به نام وارن اشتوك پدرو وفئودور بالا نوويچ... اين كتاب بيشتر از آنكه يك رمان آموزشى و فرهنگى باشد، رمان زشتى و بدقوارگى است.

زازى با بازديد از پايتختى ساخته شده از خمير كاغذ (برج ايفل، كليساى Invalidendom و Scare _coeur)، آزادى را مى آموزد. پشت بى مايگى ظاهرى اين گردش، چيزى بسيار جدى پنهان شده است. زازى دنياى بزرگتر ها را نگاه مى كند و ظاهراً به خود مى گويد: «آه، همين بود؟» كه گابريل در جوابش فرياد مى زند: «حقيقت؟ گويى كسى در جهان مى داند حقيقت چيست! اينها همه اش چرند است!» در پايان كتاب، وقتى زازى نزد مادر خود بازمى گردد، مادرش مى پرسد: «خوش گذشت؟» «بد نبود.» «مترو را ديدى؟» «نه.» «پس چه كردى؟» «پيرتر شدم.» از اينجا ديگر فاصله زيادى تا فردينان باردامو يا هولدن كالفيلد قهرمان كتاب جى دى سالينجر (كه هشت سال پيش از اين كتاب چاپ شده است) ناطور دشت نيست كه تقريباً با همان لحن صحبت مى كرد. تكيه كلام زازى «يا نه؟» او است. حتى مى توان بيشتر به عقب برگشت، ولى در اين صورت موهاى قهرمان عزيز ما خاكسترى مى شد. بنابراين به همين شكل مى پذيريمش.

كتاب هاى مهم اغلب خود را بزرگتر از اندازه واقعى نشان مى دهند. آ دم گمان مى كند بوق زنان و آژيركشان از راه مى رسند و فرياد مى زنند: «راه را باز كنيد، شاهكار هنرى رسيد!» ضمن اينكه هنگام مطالعه زازى در مترو همه چيز ساده به نظر مى رسد؛ طنز، احساسات، بى احترامى و رفتار حاكى از «ديگى _ كه - براى من...»، نشان مى دهد كه گاهى يك نابغه براى اينكه يك نابغه واقعى باشد، بايد بتواند نبوغ خود را پنهان كند.

در عين حال اصلاً پاى تواضع دروغين در بين نيست، بلكه شكوه و عظمت واقعى است، زيرا همان طور كه كنو مى گويد: «آيا بزرگترين افتخار اين كتاب اين است كه به طور قطعى ثابت كند آوانگارديسم و لذت به هيچ عنوان جدا از هم نيستند؟»

 
   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837