تناقضگويي در اشعار و آثار خيام پرفسور مهدي امين رضوي استاد اديان و فلسفه دانشگاه ماري واشنگتن - آمريكا در اين نشست به مسأله تضاد و تناقضگويي در اشعار و آثار خيام پرداخت كه به زعم وي يكي ازمهمترين مسائل حوزه خيام پژوهي است و در كتاب خود به عنوان نكتهايي تازه به آن پرداختهاست. او معتقد است: « نه تنها تناقضات و تضادها در خود رباعيات وجود دارد، بلكه اين رباعيات كه از آنها بوي دينستيزي ميآيد وقتي با رسالههاي فلسفي خيام مقايسه ميشوند معضل ديگري را آشكار ميكند؛ خيام 6 رساله فلسفي دارد كه با حمد و ستايش خداوند شروع ميشود و به همان صورت تمام ميشود. در ميان آنها از آيه قرآن استفاده كرده و با خواند آنها فيلسوفي متدين و متشرع به نظر ميآيد، انگار داريد ابن سينا يا فارابي را ميخوانيد، اغلب آنها تفسيري است بر مقولات هستيشناسي ارسطو از ديدي كاملا اسلامي. اين نوشتهها را كه با رباعيات مقايسه ميكنيد به نظر ميرسد دو مقوله كاملا جدا هستند؛ اين تناقض به طور سنتي همواره يك مسأله بزرگ در مواجهه با خيام بوده است كه حتي به نظريه چند خيامي انجاميد. اگر خيام ما همان خيام شاعر و فيلسوف بوده، چگونه ميتوان اين پيام را توجيه و تبيين كرد.» بررسي آثار خيام در چهارچوب زمان سؤال ديگري كه امينرضوي در اين مطالعه در پي يافتن پاسخي براي آن بوده است، بررسي اشعار خيام در چهارچوب زمان خودش و علت پرداختن خيام به سرودن رباعي است، او اظهار داشت: «در بدو امر رباعيات براي خود من يك مسأله بود، خيام به مفهومي كه حافظ و مولوي را شاعر ميدانيم، شاعر نبود. چطور ميشود يك رياضيدان، منجم و فيلسوف رباعي بنويسد، اگر رباعيات را او نوشته علت چه بوده؟ از زواياي مختلف اين مسأله تجزيه تحليل شده اما تا جايي كه من اطلاع دارم مسأله هيچ وقت در چهارچوب زمان خودش مطرح نشده. اگر رباعيات خيام را در همان قرن ششم يا اواخر قرن پنجم مطالعه ميكرديد به چه مفهومي بود، يعني شما اگر روزنامهايي در آن زمان ميخواستيد بخوانيد، روشنفكران آن زمان چه مطالبي مينوشتند؟ براي آشنايي با شرايط سياسي، مذهبي، اجتماعي دوره حيات خيام يك تحقيق مفصل انجام دادم. در آن زمان سلاجقه ترك بر ايران مستولي شده بودند و براي محكم كردن پايههاي حكومت به حمايت عالمان ديني احتياج داشتند و فقها قدرت زيادي گرفته بودند. به همان نسبت كه تفسير فقاهتي در زمان سلاجقه قدرت گرفته بود، تفسير حكما از اسلام نزول كرده بود و در حقيقت عصر خيامي از يك سو پاياني بود بر چند قرن خردگرايي و از سوي ديگر تبلور افكار نهيليستي در دنياي اسلام.» دكتر امينرضوي با بيان اينكه تعداد زيادي از فتواهايي را كه برخي ارائه كرده بودند در اين كتاب آوردهاست گفت: «تقريبا در تمام علوم از هندسه تا حتي علم طب عليه خيام كار شده است و غزالي در اوايل كتاب احياء العلوم عليه خيام فتوي ميدهد، بهرحال خيام با مكتب اشعري مخالف بوده و مردي آزاده، متفكر، متعقل و به شدت طرفدار خردگرايي بوده است. رسالتي كه خيام براي خود در نظر گرفته بود، دفاع از عقلانيت است و اين را ما در روح كلي نوشتههاي خيام ميبينيم، در رياضيات، هندسه، مقولات فلسفي همه به طريقي كاملا مشايي نوشته شدهاند. او همان سنت حسنه ابن سينا و فارابي را ادامه ميدهد. و اينهم دليل ديگري است بر اصرار و علاقه خيام در احياء و دفاع از خردگرايي، در زمانهايي كه خردگرايي محكوم شدهاست.» او ضمن اظهار اينكه مطالعه هر كس در زمان خودش بايد صورت پذيرد، گفت: به عنوان مثال وقتي خيام ميگويد «گويند كسان بهشت با حور خوش است»، روي صحبتش با كيست و منظورش از لفظ گويند، چه كساني است؟ خوانندهايي كه در اين زمان شعر او را ميخواند چه برداشتي خواهد كرد؟ اين گويندها را در زمان خودش فرض كردم و رباعيات را با مسائل و مصائبي كه روبروي خيام بوده و نيز با مسائل فكري زمان او تطبيق دادم و كوشيدم نشان دهم كدام رباعي اصيل را ممكن است خيام در رابطه با يك مسأله مطرح كرده باشد. مكتب خيامي وي درباره مسأله تشخيص رباعيات اصيل، غير اصيل و سرگردان عنوان كرد: «من با استفاده از روشي كه در غرب به نام پديدارشناسي معروف است يك باب جديد را در برخورد با اين مسأله پيدا كردم، اينهم تقريبا اتفاقي بود. در همين دوراني كه به اين معضلات فكر ميكردم يكروز در زمينهايي با دكتر سيدحسين نصر كه استاد بنده بودند صحبت ميكرديم، صحبت درباره نهجالبلاغه شد، ايشان اشاره كردند به گفتگويي ميان هانري كربن و مرحوم علامه طباطبايي؛ كربن مطالعاتي كرده بود درباره سيدرضي و رابطهاش با نهجالبلاغه و ميخواستند اين را پيش يكي از علماي شيعه مطرح كنند و وقتي با علامه درباره صحت و سقم انتساب نهجالبلاغه به امام علي(ع) صحبت كردند، ايشان در آخر جملهايي ميگويد كه در اين زمينه بسيار مهم بود. علامه طباطبايي گفت: «كسي كه براي ما نهجالبلاغه را نوشت حضرت علي بود»، اين صحبت جاي بسط و تجزيه تحليل بسيار دارد. اين نگرش در غرب پديدار شناسي نام دارد؛ فرض كنيد تابلوي زيبايي را در موزه ميبينيد كه اسم نقاش در پاي آن وجود ندارد اما اين مسأله از زيبايي تابلو نميكاهد. در حال حاضر از 12 رباعي تا 1350 رباعي منسوب به خيام، در اختيار ماست. شخصي هندي به نام تيرطاهر در سال 1850، تعداد 1350 رباعي را جمع كرده است كه بنده به دقت آنها را مطالعه كردم، 95 درصد اينها متعلق به خيام نيست. بحثي كه به طور سنتي در حوزه خيام پژوهي در ايران وجود دارد، جدا كردن رباعيات اصيل از غيراصيل است و اين به معناي دقيق تحقيق و پژوهش به هيچ وجه امكان ندارد، پس بايد به دنبال راه ديگري براي برخورد با اين مسأله باشيم و بنده به جاي آن بحث مكتب خيامي را عنوان كردم. وقتي اين 1350رباعي را مطالعه ميكنيد ميان آنها غرابتي ميبينيد، آنچه ويتگنشتاين به آن تمهاي كلي ميگويد؛ در اكثر آنها تمهاي كلي مانند جاويدان نبودن زندگي، جبر واختيار، مسأله خير و شر و... عنوان شده است و با كنار هم گذاشتن آنها مكتبي ظهور ميكند كه صداي عصيان شعرا و متفكريني بوده است كه در طي قرون و اعصار مختلف حرفهايي براي گفتن داشتهاند كه به دلايل مختلف جاي گفتن آنها نبوده، ولي گفته شده و به خيام منسوب شدهاند. اين مسأله بسيار مهم است و دست ما را باز ميكند تا تعداد زيادي از رباعيات بسيار زيبايي را كه نه ميتوانيم متعلق به خيام بدانيم و نه ميتوانيم از آنها صرفنظر كنيم، متعلق به مكتبي بدانيم و در چهارچوب آن مكتب از آنها استفاده كنيم، همانطور كه قبل از شاهنامه، شاهنامههايي بوده است؛ قبل از خيام را نميدانم اما بعد از او رباعياتي به سبك و سياق او نوشته شدهاست و ما اگر پيامآور را و اينكه كدام را خيام گفته و كدام را نگفته است رها كنيم، و به پيام بينديشيم؛ سبب ميشود زيبايي هر كدام از رباعيات را درك كنيم و از آن استفاده نماييم.»
|