ميشل بوتور نويسنده و پايه گذار جريان رمان نو، در سال ۱۹۲۶ در مون- آن- بارو در شمال فرانسه به دنيا آمد. در سال ۱۹۲۹ به پاريس رفته و با آغاز جنگ جهانى دوم مجبور به ترك پاريس شد. در ۱۹۴۰ دوباره به پاريس بازگشت و پس از اتمام دوره دبيرستان تصميم به ادامه تحصيل گرفت. ولى پيشرفتى در اين زمينه نداشت.
بالاخره استعداد خود را در رشته فلسفه يافت و پس از اخذ مدرك در اين رشته، به تدريس پرداخت. نخستين رمان او با عنوان «پاساژ ميلان» در سال ۱۹۵۴ چاپ شد. پس از آن به ترتيب «صرف وقت»، «دگرگونى»، «درجات» و... را منتشر كرد. دگرگونى تنها رمان او است كه به تازگى و توسط مهستى بحرينى به فارسى برگردانده شده است. بوتور كتاب هايى هم در نقد ادبى، شعر و مقاله نوشته است.
در سن ۷۵ سالگى، از تحقيق و جست وجو درباره ادبيات دست بر نداشته و هنوز هم به دنبال خط سيرهاى نو مى گردد. هر بار جسورانه تر و دورتر از زمان...
••• •ژان لويى تالون: چطور وارد ادبيات شديد؟
ميشل بوتور: من از بچگى شروع كردم به نوشتن. كلاس دوم بودم، فرانسه دست آلمانى ها بود، معلم انگليسى شعر چكامه اى تقديم به باد مغرب اثر شلى را به ما درس مى داد، خيلى از اين شعر خوشم آمد! شروع كردم به نوشتن قصيده هايى تقديم به باد شمال و باد جنوب، البته خيلى كم از شلى تاثير گرفتم. بعد از آن ديگر از نوشتن دست نكشيدم.
•به موازات، آثار جويس، پروست و... را درك كرديد... به نظر شما يك نويسنده لزوماً بايد زياد كتاب بخواند؟
معمولاً نويسنده ها زياد كتاب مى خوانند. اگر در دنياى خواندنى ها غرق نشوند، ايده اى براى نوشتن به سراغشان نمى آيد. اين يك امر كاملاً بديهى است. نويسنده حس مى كند كه نياز دارد تا همواره در حال بررسى و جست وجو در ميان كتاب ها باشد و از لابه لاى مطالعه هايش اندرزها، نظريه ها و كلمه ها را دريابد.
•البته اين تعريف دانشمند است و دانشمند لزوماً يك نويسنده نيست... دانشمند هم شيوه هاى جالبى براى نوشتن دارد، ولى محدود است.
•جريان رمان نو چگونه شروع شد؟ با انتشار كتاب هاى آلن رب-گريه، روبر پنژه و من در انتشارات مينويى. در ادامه راه، بقيه هم به ما ملحق شدند: كلود سيمون، مارگريت دوراس و...
•ساموئل بكت هم با انتشارات مينويى كار كرده بود ولى از رمان نويى ها نبود. اين يك واقعيت است. كتاب هاى ساموئل بكت قبل از اينكه حرفى از ما باشد توسط انتشارات مينويى منتشر شد. او از يك نسل ديگر بود. مثل ناتالى ساروت كه اولين كتابش گرايش ها قبل از جنگ و در سال ۱۹۳۹ يعنى در بدترين زمان ممكن چاپ شد. نه بازتابى داشت و نه موفقيتى. انتشارات مينويى از فضاى موفق رمان نو استفاده و آن را در سال ۱۹۵۷ تجديد چاپ كرد. جريان رمان نو باعث شد يك گروه رمان نويس تشكيل شود كه يك سرى مسائل و برداشت هاى مشترك آنها را دور هم جمع كرده بود. همان طور كه شما هم به آنها اشاره كرديد: مخصوصاً بحث بر سر پروست و جويس بود.
•بعضى از نويسندگان رمان نو دوست داشتند از واقعيت ها حمايت كنند. نظر من بيشتر جاده فلاندر كلود سيمون است. بله، همه نويسنده ها دوست دارند، ولى متاسفانه همه مى دانند كه نمى شود. بايد رويدادها، مفاهيم و ديالوگ هاى معنى دار را انتخاب كرد.
•وقتى اولين رمان شما منتشر شد، چه حسى داشتيد؟ شما دلهره و عذاب بعضى نويسنده ها را درك نكرديد كه يك، دو يا سه بار كار را به ناشر سپرده اند و بالاخره بار چهارم با انتشار اثرشان موافقت شده است... قطعاً چنين تجربه اى را درك كرده ام. كتاب اولم يعنى پاساژ ميلان را قبل از انتشارات مينويى به ناشرهاى زيادى نشان دادم.
البته آن موقع هم دست از نوشتن بر نداشته بودم و با چند مجله كار مى كردم. در كنار آن با بعضى از دوستانم به محافل ادبى و هنرى سر مى زدم. يك نويسنده بلژيكى هم به نام ژرژ لامبريش۱ تاثير مهمى در زندگى من داشت. از بلژيك به پاريس آمده بود و مديريت بخش ادبى انتشارات مينويى را به عهده داشت. او بود كه پاساژ ميلان را ارزشمند دانست. مرا به ژروم لندن معرفى كرد. او كسى بود كه با انتشار كتابم موافقت كرد. ادبيات حرفه اى من اين گونه شروع شد، شايد بتوان گفت كه به جز كتاب اولم، كار ادبى من از خيلى از نويسنده هاى ديگر راحت تر پيش رفت.
•همان طور كه در رساله «در باب رمان» توضيح داده ايد، قبل از گرايشتان به سمت رمان، شعر مى گفتيد. پس از آن به نوشتن رساله، اپرا و قطعاتى براى راديو پرداخته ايد. درباره اين اثر كمى توضيح دهيد. درباره اين كتاب توضيح خاصى ندارم! يك كتاب صرفاً دانشگاهى است. بيشتر دوست دارم درباره بقيه آثارم صحبت كنم. وقتى استاد دانشگاه ژنو بودم، درباره نويسنده ها به شاگردانم درس مى دادم، البته نه درباره خودم. خيلى سخت بود. بعضى از همكارانم درباره من هم درس مى دادند.
در دانشگاه هاى مختلف در سوئيس يا جاهاى ديگر، قطعاً لحظاتى پيش مى آمد كه درباره كتاب هايم حرف بزنم و يا تا آنجا كه ممكن بود، به تمام سئوالاتى كه از من مى شد، جواب بدهم. از همان موقع به ذهنم رسيد كه تمامى اين بحث ها را مى شود در يك كتاب تعريف كرد...
•حالا كه اين طور شد من سعى مى كنم به جاى شما جواب دهم [خنده]... اشكالى ندارد... [خنده]. مى شود در كنار كارتان كارهاى ديگر هم انجام دهيد...
•مى توان گفت كه شما نقش يك محقق را در اين كتاب داشتيد، يا كسى كه درباره زبان و «قابليت»هاى زبان توضيح مى دهد؟ مطلقاً، من فقط و فقط دنبال تجربه هاى مختلف مى گردم و سطح سوادم را امتحان مى كنم.
|