«جلو در قانون، درباني به نگهباني ايستاده است. مردي از ولايت پيش دربان ميآيد و التماس ميكند كه تو برود. اما دربان ميگويد حالا نميتواند او را راه بدهد. مرد فكر ميكند و ميپرسد: آيا كمي بعد راهش خواهد داد؟ دربان ميگويد ممكن است. اما حالا نميشود. چون در تالار قانون مثل هميشه باز است و دربان هم كنار ميرود، مرد خم ميشود تا از در ورودي داخل را ديد بزند. دربان كه چنين ميبيند، ميخندد و ميگويد: اگر وسوسه ...
|