شياركاري با يك بند گاو در صحرا مشغول شخم زدن و كشت گندم بود گدايي آمد و با چاخان و زبان بازي، سيفال تو پالان ( چالوسي) شيار كار كرد و شروع كرد به دعا و ثنايي كه مرسوم گداها است كه: «خدا بركت بده، چشمه خواجه خضره، بركت به گوشه كرت باشه، يه مش گندم به من بده پيش خدا گم نميشه». شيار كار گفت: «بابا اين گندما به اين زحمت ميباس برن تو دل زمين و هفت هشت ...
|