تا اين موقع؟ قبل از اينكه درو باز كنه تو خيابون به ساعتم نگاه كرده بودم، ده و نيم بود اما از ترس دوباره به ساعتم نگاه كردم گفتم واي! نزديك يازده شبه كه. مامان روي كاناپه نشست و پاشو گذاشت روي پاش و بهم زل زد " خب؟ " خب چي؟ " با كي بودي؟ "
گفتم كه مامان جان با سيما دارم مي رم بيرون. خودت خونه بودي وقتي سيما زنگ زد گفت بريم بيرون ...
|