۱- نشر ظاهراً يك عمل چندجانبه است كه با مشاركت مؤلف (به عنوان نويسنده، شاعر يا مترجم)، ناشر، ويراستار، چاپخانه، مراكز پخش و توزيع و... پديد مى آيد. بى وجود هر يك از اين مداخله گران عرصه نشر، عمل نشر ناتمام و ناموفق خواهد ماند. با اين همه مى توان پرسيد كه نشر به عنوان يك عمل جمعى بر پاشنه كدام يك از درها بيشتر مى چرخد؟ در ناشر؟ در نويسنده و شاعر و مترجم؟ يا اصلاً در ديگرى تعبيه شده كه هيچ ربطى به عمل مشترك نشر ندارد. يعنى در مميزى وزارت ارشاد كه اگرچه از عوامل مستقيم نشر نيست، اما همواره از مداخله گران و ناظران جدى در عرصه نشر بوده است و در نهايت همه چيز نشر بايد از همين در به سلامت عبور كند. اگر از مجموعه اين مشاركت جويان عمل نشر، فعالان خدماتى و پشتيبان را كنار بگذاريم، سه فعال اصلى يعنى مؤلف، خواننده و ناشر برجسته مى شوند. در واقع اين سه عامل هستند كه بار عمل مشترك نشر را در درجه اول به دوش مى گيرند. بعضى ممكن است خواننده را بيرون از چرخه توليد نشر قرار دهند، اما خواننده به عنوان مصرف كننده اصلى توليدات نشر، نقش مؤثرى در اين چرخه دارد. در واقع اين خواننده است كه به عنوان عامل «تقاضا» در بازار نشر ميزان عرضه را معين مى كند. شمارگانى كه در شناسنامه اثر مندرج مى شود، نسبت ميان اين عرضه و تقاضا را نشان مى دهد. اين نسبت تا چه حد واقعى و تا چه حد كاذب است؟ يا در اين نسبت خواننده به عنوان عامل تقاضا تا چه حد دخالت دارد؟ نگاهى به تيراژ آثار چاپ شده در حوزه هاى عمومى و تخصصى نشان مى دهد اين نسبت، يك نسبت نزديك به واقع نيست، به استثناى آثارى كه جنبه آموزشى دارند در دو سطح تعليمات عمومى و تعليمات دانشگاهى كه تقريباً تناسبى با تعداد بهره وران دارد. برخى آثار عامه پسند هم ممكن است تيراژ بالايى داشته باشند، اما آثار غيرعامه پسند و غيرآموزشى به حدى تيراژ و شمارگان پايين دارند كه هيچ تناسبى با جمعيت كتابخوان ندارند. منظور از جمعيت كتابخوان، جمعيت تحصيلكرده دبيرستانى و دانشگاهى است. شايد جمعيت كتابخوان ايران بالغ بر ۳۰ ميليون نفر باشد، به اين ترتيب چه نسبت واقعى دارد با شمارگان دو هزار يا دو هزار و پانصدى؟ حتى اگر اين جمعيت را آنقدر غربال كنيم كه به حد يك يا دو ميليون تحصيلكرده دانشگاهى برسانيم، باز هم در برابر هر پانصد يا هزار نفر يك كتاب خواهيم داشت. به اين ترتيب نسبت عرضه و تقاضا در چرخه نشر يك نسبت متكى بر خواننده به عنوان مداخله گر و مشاركت جوى اصلى نيست. پس مى ماند ناشر و نويسنده. نويسنده (شاعر، مترجم، مؤلف) در خط مقدم جبهه توليد نشر فعال و توليدكننده اصلى است. ناشر در پشت جبهه توليد فكر، امكانات اقتصادى و مادى نشر فكر را به عهده دارد. البته بگذريم از ناشرانى كه بازار نشر براى آنها تفاوتى با بازارهاى اقتصادى محض ندارد و به يك كالاى فرهنگى مثل هر كالاى مصرفى ديگر نگاه مى كنند. حالا با توجه به ميزان شمارگان پايين كتاب و تعداد ناشرانى كه هر سال افزايش مى يابند، مى توان پرسيد:
|