به لحاظ تاريخى، سانتى مانتاليسم، پديده اى متعلق به قرن ۱۸ است. دورانى كه در آن شرايط اجتماعى، گونه اى خاص از روابط بين فردى را به وجود آورده بود كه در آن، محور اصلى روابط، خصوصاً روابط زنان و مردان، مسائل جنسى بود و در نتيجه آن، مضمون بسيارى از آثار ادبى عصر و دوران را ، روابطى خارج از چارچوب روابط متعارف تشكيل مى داد. در چنين فضايى بود كه سانتى مانتاليسم براى مبارزه با به ابتذال كشيده شدن عشق و روابط عاطفى ، به وجود آمد. سانتى مانتاليسم مى خواست به عشق تقدس ببخشد و آن را از امرى صرفاً مادى و بى قاعده و قانون، تبديل به نوعى عمل معنوى و الهى كنند. در همين دوران بود كه رمان هايى با محور عشق نوشته شد و نويسندگان سانتى مال كوشيدند با تمركز بر قداست عشق و تأكيد بر وفادارى مطلق و حتى انكار امكان تكرار تجربه عاشقانه، عشق را از آن حالت دستمالى شده و مبتذل خارج كنند. ديدگاه سانتى مانتال، با نگاهى تازه به عشق، به طبيعت انسانى نيز نگاهى تازه مى انداخت و براى احساس بيش از تفكر اعتبار قائل بود و مهربانى، رنج و لطافت را بيش از وظايف اجتماعى ارج مى نهاد. اين واكنش كه بيش از هر چيز در تقابل با بورژوازى و كاپيتاليسم و برآمده از اوضاع زمانه بود، كم كم مفهوم خود را از دست داد و تبديل به اصطلاحى شد براى پرداختن بيش از حد به احساسات ، خصوصاً در عالم ادبيات. اين گونه است كه براى اكثر ما، مفهوم «سانتى مانتال» به چيزى اطلاق مى شود كه بيش از حد بر عنصر احساس تأكيد مى كند و شيوه بيان آن نيز سطحى و مبتذل است. ترديدى نيست كه مخاطبان و پديدآورندگان جدى ادبيات، در مواجهه با اين واژه واكنش دفاعى داشته باشند و هرگونه نشانه اى از علاقه به اين جريان را در آثار ادبى جدى، انكار كنند. به تعبير بسيارى، سانتى مانتاليسم ، عنصرى است كه تنها در ادبيات عامه پسند مى توان سراغ آن را گرفت. ادبيات بى احساس؟ بنابر تعريف رايجى كه ما از سانتى مانتاليسم در ذهن داريم، اين همان عنصرى است كه آثار متعلق به ادبيات عامه پسند (پاورقى ها، رمان هاى عاشقانه زرد و...) از آن به وفور استفاده مى كنند. احساسات گرايى شديد و صرف به گونه اى كه مخاطب را به شدت تحت تأثير قرار مى دهد و از تمام ابزارهاى ممكن براى تشديد اين حالت احساسى استفاده مى كند. در اين دسته از آثار كه عمدتاً مخاطبانى فراوان ومتعلق به گروه هاى سنى خاص دارند، همه چيز بر محور عشق مى گردد. ناتاشا اميرى، درباره اين پديده مى گويد: «احساسات گرايى، ويژگى آثار نويسندگان تازه كار است. در سالهاى اوليه نوشتن، نويسندگان عمدتاً تحت تأثير آنچه كه مى نويسند قرار مى گيرند و به همين خاطر رگه هاى شديد احساساتشان در اثر بروز مى كند. اين مسأله در سالهاى آغازين و در مورد نويسندگان كم تجربه اجتناب ناپذير است، اما به تدريج كه نويسنده از اين حالت خارج مى شود، اين رگه ها نيز كمرنگ مى شوند». او نشانه هاى سانتى مانتاليزم را در داستان چنين بر مى شمرد: «احساسات عاشقانه رقيق شده يا غليظ شده!» از سوى ديگر، نمى توان هر اثر عاشقانه اى را سانتى مانتال دانست. عشق، عنصر وجوهر اصلى تمام پديده هاى زندگى است وتصور جهانى بدون عشق، تصورى محال است. آثار ادبى برجسته نيز، هرگز خالى از اين عنصر نبوده اند و ادبيات داستانى، خصوصاً رمان، بيش از هر چيز از واجد اين عنصر در خود بوده اند و ترديدى نيست آنچه باعث جدى شدن ادبيات مى شود، سوژه نيست، شكل ارائه آن است. پاورقى نويسان و نويسندگان عامه پسند، با بهره گيرى از عنصر عشق ، آن را به عادى ترين وسطحى ترين شكل ممكن بيان مى كنند و اينجا، همان جايى است كه تفاوت ادبيات جدى و ادبيات عامه پسند آشكار مى شود.
|