جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  07/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مقالات عمومي

اتراق سانتى مانتاليسم در ادبيات ايران
گروه: مقالات عمومي
نویسنده: نعيمه دوستدا

واژه «سانتى مال» از آن دست واژه هايى است كه همگان پيش از آنكه معناى آن را بدانند، از آن استفاده مى كنند و معناى اصطلاحى آن، با معناى واقعى اش ، تفاوت بسيار دارد.

به لحاظ تاريخى، سانتى مانتاليسم، پديده اى متعلق به قرن ۱۸ است. دورانى كه در آن شرايط اجتماعى، گونه اى خاص از روابط بين فردى را به وجود آورده بود كه در آن، محور اصلى روابط، خصوصاً روابط زنان و مردان، مسائل جنسى بود و در نتيجه آن، مضمون بسيارى از آثار ادبى عصر و دوران را ، روابطى خارج از چارچوب روابط متعارف تشكيل مى داد.
در چنين فضايى بود كه سانتى مانتاليسم براى مبارزه با به ابتذال كشيده شدن عشق و روابط عاطفى ، به وجود آمد. سانتى مانتاليسم مى خواست به عشق تقدس ببخشد و آن را از امرى صرفاً مادى و بى قاعده و قانون، تبديل به نوعى عمل معنوى و الهى كنند.
در همين دوران بود كه رمان هايى با محور عشق نوشته شد و نويسندگان سانتى مال كوشيدند با تمركز بر قداست عشق و تأكيد بر وفادارى مطلق و حتى انكار امكان تكرار تجربه عاشقانه، عشق را از آن حالت دستمالى شده و مبتذل خارج كنند.
ديدگاه سانتى مانتال، با نگاهى تازه به عشق، به طبيعت انسانى نيز نگاهى تازه مى انداخت و براى احساس بيش از تفكر اعتبار قائل بود و مهربانى، رنج و لطافت را بيش از وظايف اجتماعى ارج مى نهاد. اين واكنش كه بيش از هر چيز در تقابل با بورژوازى و كاپيتاليسم و برآمده از اوضاع زمانه بود، كم كم مفهوم خود را از دست داد و تبديل به اصطلاحى شد براى پرداختن بيش از حد به احساسات ، خصوصاً در عالم ادبيات.
اين گونه است كه براى اكثر ما، مفهوم «سانتى مانتال» به چيزى اطلاق مى شود كه بيش از حد بر عنصر احساس تأكيد مى كند و شيوه بيان آن نيز سطحى و مبتذل است. ترديدى نيست كه مخاطبان و پديدآورندگان جدى ادبيات، در مواجهه با اين واژه واكنش دفاعى داشته باشند و هرگونه نشانه اى از علاقه به اين جريان را در آثار ادبى جدى، انكار كنند. به تعبير بسيارى، سانتى مانتاليسم ، عنصرى است كه تنها در ادبيات عامه پسند مى توان سراغ آن را گرفت.
ادبيات بى احساس؟ بنابر تعريف رايجى كه ما از سانتى مانتاليسم در ذهن داريم، اين همان عنصرى است كه آثار متعلق به ادبيات عامه پسند (پاورقى ها، رمان هاى عاشقانه زرد و...) از آن به وفور استفاده مى كنند. احساسات گرايى شديد و صرف به گونه اى كه مخاطب را به شدت تحت تأثير قرار مى دهد و از تمام ابزارهاى ممكن براى تشديد اين حالت احساسى استفاده مى كند. در اين دسته از آثار كه عمدتاً مخاطبانى فراوان ومتعلق به گروه هاى سنى خاص دارند، همه چيز بر محور عشق مى گردد.
ناتاشا اميرى، درباره اين پديده مى گويد: «احساسات گرايى، ويژگى آثار نويسندگان تازه كار است. در سالهاى اوليه نوشتن، نويسندگان عمدتاً تحت تأثير آنچه كه مى نويسند قرار مى گيرند و به همين خاطر رگه هاى شديد احساساتشان در اثر بروز مى كند. اين مسأله در سالهاى آغازين و در مورد نويسندگان كم تجربه اجتناب ناپذير است، اما به تدريج كه نويسنده از اين حالت خارج مى شود، اين رگه ها نيز كمرنگ مى شوند». او نشانه هاى سانتى مانتاليزم را در داستان چنين بر مى شمرد: «احساسات عاشقانه رقيق شده يا غليظ شده!»
از سوى ديگر، نمى توان هر اثر عاشقانه اى را سانتى مانتال دانست. عشق، عنصر وجوهر اصلى تمام پديده هاى زندگى است وتصور جهانى بدون عشق، تصورى محال است. آثار ادبى برجسته نيز، هرگز خالى از اين عنصر نبوده اند و ادبيات داستانى، خصوصاً رمان، بيش از هر چيز از واجد اين عنصر در خود بوده اند و ترديدى نيست آنچه باعث جدى شدن ادبيات مى شود، سوژه نيست، شكل ارائه آن است.
پاورقى نويسان و نويسندگان عامه پسند، با بهره گيرى از عنصر عشق ، آن را به عادى ترين وسطحى ترين شكل ممكن بيان مى كنند و اينجا، همان جايى است كه تفاوت ادبيات جدى و ادبيات عامه پسند آشكار مى شود.

يوسف عليخانى، نويسنده ، مى گويد: «برخى سانتى مانتاليزم را با احساس گرايى يكى مى دانند و براى همين، تمام آثارى را كه احساسى باشند، با همين نگاه نقد مى كنند؛ حال آنكه بايد ميان سانتى مانتاليسم و احساس گرايى فرق قائل شويم. هيچ اثر ادبى بى احساسى نمى توان يافت چرا كه ذات هنر، احساس برانگيز است و اگر اين احساس نبود، هنر شكل نمى گرفت. نمى توان يك اثر ادبى را خواند و از احساس (خواه عشق، نفرت، ايثار و...) بركنار ماند». او، مرز ميان احساسات گرايى و سانتى مانتاليسم را، در افراطى شدن احساسات مى بيند: «احساس گرايى در شكل معمول آن پسنديده است، ولى زمانى كه شوق بسيار باعث شود در عرصه اى خود را چنان گم كنيم كه تشخيص ممكن نشود، آن وقت دچار نوعى سانتى مانتاليسم شده ايم كه نه تنها ما را از بيان ماجرا و مفهوم باز مى دارد كه خودعاملى پس زننده نيز مى شود».
در حالى كه بسيارى به محض شنيدن تعبير عاشقانه براى اثرى، ذهنشان معطوف به متن هاى بازارى و فاقد ارزش ادبى مى شود و مفهوم عشق و احساسات نزد بسيارى، مكروه و ناموجه است و نويسندگان از ترس مبتذل خوانده شدن و اتهام گرايش به سانتى مانتاليسم، به سراغ موضوعات عاشقانه نمى روند، آثار سانتى مانتال عامه پسند، همچنان بازار را در اختيار دارد.
از طرف ديگر چنين به نظر مى رسد كه گروهى از نويسندگان از سوى ديگر پشت بام سقوط كرده اند و با گرايش به حذف عوامل ايجاد جذابيت در اثر، جايگاهى تخيلى (و شايد واقعى در ميان همفكران خود) در عرصه ادبيات جدى به دست آورده اند.
مژده دقيقى، مترجم، درباره سانتى مانتاليزم در ادبيات داستانى چنين مى انديشد: «به نظر من مرز مشخصى براى تشخيص اينكه كجا نويسنده وارد سانتى مانتاليسم مى شود، وجود ندارد. اين مسأله بنا بر عقيده و سليقه آدم هاى مختلف جا به جا مى شود. ممكن است به نظر برخى، كتابى سانتى مانتال باشد و به عقيده بعضى نباشد. در مورد آثار نويسندگان زن، بايد گفت چون زنان از درونياتشان بيشتر صحبت مى كنند، امكان كشيده شدنشان به اين سمت بيشتر است. مردان بيشتر بيرونى مى نويسند و به مسائل درونى شان كمتر اشاره مى كنند».
اينكه تلاش براى بركنار ماندن از سانتى مانتاليسم و حذف عوامل احساس برانگيز، بتواند مبين تعريف ادبيات جدى باشد وساير آثارى كه از اين الگو پيروى نمى كنند را متعلق به حوزه ادبيات عامه پسند بدانيم، چيزى است كه مژده دقيقى، با آن مخالف است: «من كلاً ادبياتى را كه قابل فهم نباشد، جدى نمى دانم. ما ادبيات زيادى داريم كه خيلى قابل فهم نبوده و براى خواننده آسان ياب نيستند و اصلاً نويسنده به قصد غيرقابل فهم بودن، آن را نوشته است. تمايز بين ادبيات جدى و ادبيات عامه پسند، بسيار دشوار است. به هر حال ادبيات عامه پسند، آسان ياب تر است و در وهله اول خواننده ها بيشتر خوششان مى آيد. حتى در ادبيات جدى دنيا هم ما اين قدر آثار غيرقابل فهم نمى بينيم . شيوه اى كه در كشور ما رايج است، اداى ادبيات جدى است و بسيارى از اين آثار، حتى كيفيت خوبى هم ندارند».
هرچه سانتى مانتال تر! اينكه نويسندگان بكوشند به جاى خلق آثارى ديرياب و بدون مخاطب، آثارى خلق كنندكه به رغم بهره مندى از جذابيت ها، دچار افت و ابتذال نشود، اتفاقى است كه هنوز نيفتاده است. از يك طرف ، نويسندگان پاورقى نويس و در عين حال آگاه به ذائقه اجتماع، خصوصاً نسل جوان، باگرايش شديد به عناصر سانتى مانتال، بازار كتاب را در دست دارند و عنوان بست سلر (Best Seller) را با خود يدك مى كشند و از سوى ديگر، نويسندگان مدعى ادبيات جدى نيز خواسته يا ناخواسته به سمت ايجاد جذابيت هايى ساختگى كشيده شده اند.

يوسف عليخانى مى گويد: «يكى ازدلايل كشيده شدن به احساسات گرايى افراطى، در نوع برخورد با اثر است. برخورد خود نويسنده با اثر، برخورد مخاطبان با اثر و برخورد ناشر با اثر، بر اين جريان بسيار تأثير مى گذارد. شايد اين گرايش، نتيجه عقب راندنى باشد كه در برخورد با عوامل ياد شده پيدا كرده ايم. يك دليل ديگر مى تواند گرايش هاى كلى جامعه باشد. دوستى مى گفت مجموعه داستانم را پيش هر ناشرى مى برم، چاپ نمى كند ولى به طور ضمنى اشاره دارند كه اگر رمان بود، چاپ مى كرديم! وقتى داستان يا رمانى براى انتشار به ناشرى سپرده مى شود و ناشر عنوان مى كند كه اثر خشن و خشك است، يك نويسنده چه برخوردى مى كند؟ آيا منتظر مى ماند تا شكست ناشر را ببيند و فاتحانه شاهد چاپ شدن اثرش باشد؟ در شرايطى كه آثار نوشته شده در چارچوب سانتى مانتاليسم، بى هيچ علت و انديشه اى ، خريدار بسيار دارند و ناشران را صاحب كتاب فروشى هاى زنجيره اى مى كنند، ناشر رغبت به چاپ چه كتاب هايى مى تواند داشته باشد؟»
شايد به همين خاطر است كه روز به روز برتعداد نويسندگان متمايل به اين جريان افزوده مى شود و مى توان گفت داستان هاى سانتى مانتال، بخش عمده آثار چاپ شده و پرمخاطب ما را تشكيل مى دهند.
فتح الله بى نياز مى گويد: «در آثار رسيده به جشنواره هاى ادبى نيز، چنين وضعيتى به چشم مى خورد. از ميان ۳۱۰ رمان رسيده به جشنواره مهرگان، ۸۵ رمان متعلق به ادبيات جدى و ۲۲۵ تا متعلق به ادبيات عامه پسند بود. متأسفانه در همان ۸۵ اثر جدى هم باز عنصر سانتى مانتاليسم، كم نبوده است. اينكه اين عنصر به شكل گسترده وارد ادبيات جدى ما شود، خطرناك است، چون در مورد ادبيات عامه پسند مى گويند اين آثار را نسلى مى خواند وبعد فراموش مى شود، اما وجود آن در ادبيات جدى، سطح آن را تنزل مى دهد و آن را تبديل به ادبيات «عام» مى كند».
ناتاشا اميرى نيز مى گويد: «نبايد خواننده را فريب داد. نويسنده بايد خود را از جهان داستان كنار بكشد و سعى كند مطلب را همان طور كه هست به خواننده ارائه دهد. نه اينكه به هر طريق ممكن بكوشد خواننده را بيشتر تحت تأثير قرار دهد اما به وضوح مى بينيم كه برخى نويسندگان به شكل تعمدى به اين شيوه گرايش دارند».
سانتى مانتاليسم، پديده اى رو به گسترش است. چه در ميان نويسندگان عامه پسند كه از آغاز به آن ارادت داشتند، چه در ميان نويسندگان ادبيات جدى كه گويى براى جلب نظر مخاطبان، راهى جز همان شيوه هاى مستعمل قبلى نمى يابند...

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837