سابقه ترجمه در ايران به پيش از اسلام مى رسد و گرچه از آن ترجمه ها - در حوزه هاى مختلف - مستندات قابل توجهى در دست نيست اما گزارش هاى تاريخى به ما مى گويد كه يكى از عوامل پيشرفت هاى پزشكى، اقتصادى و شهرسازى در آن دوران، تبادل فرهنگى حاصل از ترجمه بوده است. در دوران اسلامى، ترجمه در دنياى عرب و ايران، نقش بسيار سازنده اى را ايفا كرد و گرچه شكوفايى تمدن اسلامى با غروب تمدن غرب در قرون وسطى همراه بود اما تمدن شكوفا با ترجمه آثارى كه در دوران شكوفايى تمدن غرب نوشته شده بود در حوزه هايى همچون فلسفه، رياضيات، هندسه و... در واقع از دستاوردهاى بشرى بسيار آموخت و به كار بست. در ايران هنوز مى توان به بعضى از مظاهر معمارى بيزانس در دوران مغول اشاره كرد كه اتفاقاً به طور مستقيم از طريق مترجمان، فكر اصلى اش به معماران ايرانى منتقل شده است.اما آنچه كه اكنون به عنوان ترجمه و رويكرد مترجمان ايرانى مى شناسيم محصول «نهضت ترجمه» در دوران قاجار است كه «ترجمه» را از موقعيت واقعى اش درجهان آن روز، چنان در ايران بالاتر برد كه توقع مردم از مترجمان در حد فيلسوفان و آرمانخواهان اجتماعى و مهندسان آينده ايران شد؛ توقعى كه بر شانه هاى مترجمان بسيار سنگين بود اما توان انكار انتظار مردم را نيز نداشتند. در مملكتى كه يكى از افتخارات شاه قجرش تسلط بر زبان فرانسه بود و گهگاه - چون شعر سرودنش - ترجمه اى هم از قلمش صادر مى شد كه شاعر دربار شعرى در مدح اش مى سرود، نبايد انتظار داشت كه مردم از توقع خود از مترجمان دست بردارند. اين توقع در مشروطه نيز تداوم يافت و بيشتر شد. در دوران پهلوى نخست، بيشتر معطوف حوزه هاى علوم تجربى و رياضيات و كلاً علوم كاربردى در چارچوب مدرنيسم بود و در دوران بعد، حوزه اختياراتش با حوزه تمايلاتش تطابق بيشترى يافت. پس از انقلاب اسلامى ۵۷ ، هم گستره موضوعات و حوزه هايى كه مترجمان به سراغ شان رفتند گسترش يافت و هم با توسعه دانشگاه ها و مراكز آموزش عالى، نياز به مترجمان بيشتر احساس شد. ترجمه هاى ادبى كه محور اصلى پرونده «روند ترجمه ادبى در ايران» هستند در نيم قرن اخير، تحولات بسيارى را پشت سر گذاشته اند و اكنون مترجمانى در ايران قلم مى زنند كه آثار درخشان را با ترجمه اى در حد «بازآفرينى» در زبان فارسى ارائه مى دهند. در ارائه اين پرونده سعى شده كه تا حد مقدورات، هم به سؤالات احتمالى و هم به شناخت مخاطبان از حوزه ترجمه پاسخى شايسته داده شود. مجيد عميق متولد ۱۳۳۲ تبريز است. او گرچه در حوزه ادبيات بزرگسال نيز داراى ترجمه است اما ادبيات و كتاب هاى علمى كودك و نوجوان حوزه تخصصى وى است. از «عميق »تاكنون بيش از ۱۵۰ عنوان كتاب به چاپ رسيده كه نخستين آنها جغد و داركوب (برايان ويلد اسميت، ۱۳۶۳) است. «جنگ پترس» (رمان جنگ؛ آلكى زى، ،۱۳۶۸ ويراستار)، «روباه نيمه شب» (بتسى بايارز، ۱۳۷۲)، «درخت بيد آبى رنگ» (دوريس گيتس، ۱۳۸۱)، شمشير نقره اى (سرايلير، ۱۳۸۱ ) نقش اندام حيوانات در طراحى ابزارها (برنده كتاب سال جمهورى اسلامى ۷۹) و... از آثارى است كه «عميق» را به عنوان يك مترجم حرفه اى حوزه كودك و نوجوان به جامعه كتابخوانان كشور شناسانده است. او به ادبيات واقعگرا دلبستگى خاصى دارد و شايد اين دلبستگى حاصل علاقه اش به علوم تجربى باشد كه در ترجمه كتاب هاى علمى اش شاهد آن هستيم. او همچنين به دليل حضور در كانون پرورش فكرى و مجلات رشد و كيهان بچه ها، عميقاً دلبسته آموزه هاى اخلاقى است كه در ترجمه هايش هم اين آموزه ها از محورهاى اصلى متن اند. چكيده اى از نظرات مجيد عميق:
* همان موقع كه «فرانكلين» جك غول كش را منتشر مى كرد و بازار كتاب ايران مملو شده بود از افسانه پريان غربى، من نظرم اين بود كه ما با كشورهاى خاورميانه و خاوردور نسبت هاى فرهنگى بيشترى داريم و بايد بيشتر به شرق بپردازيم.
* شما پيش از انقلاب در افسانه هاى روسى چاپ «پروگرسى» به شعار مى رسيديد و در افسانه هاى غربى به شاهزاده بازى! اين وضع بازار كتاب كودك و نوجوان آن موقع بود در حوزه ترجمه افسانه هاى ملل!
* فانتزى بايد رگه اى از واقعيت در آن ديده شود. من تخيل دوست دارم، كودك هم به تخيل نياز دارد، اما بعضى موقع ها، تخيل زيادى توى خاكى مى زند!
* انتخاب مترجم است كه بخش عمده استقبال از يك نوع «متن» يا نويسنده اى واقعگرا يا فانتزى نويسى را شكل مى دهد نه اشراف كامل خوانندگان! بازار فروش كتاب با مجموع اين انتخاب ها شكل مى گيرد. * آنهايى كه مى گويند مشكل منبع دارند، غير حرفه اى ها هستند. مى آيند پهلوى من، مى گويند منبع از كجا تهيه كنيم ! مى گويم تا به حال كارى در كيهان بچه ها چاپ كرده ايد مى گويند: نه! بعد دفعه بعد با ترجمه كتابى مى آيند سراغم كه عمه شان از آمريكا فرستاده با عنوان «ميكى ماوس قايق سوارى مى كند»!
|