جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  07/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مقالات عمومي

بررسى مفهوم شهر، شهرنشينى و شهروندى
گروه: مقالات عمومي
نویسنده: سجاد نوروزى

از ديرباز شهر و شهرنشينى و پيامدهاى آن از موضوعات مورد علاقه متفكران حوزه علوم انسانى بوده است. كمتر جامعه شناس، فيلسوف يا روانشناس علاقه مند به امور جامعه را مى توان يافت كه درباره جامعه شناسى شهر و تبعات شهرنشينى و تاثيرى كه اين امر در تمامى ابعاد زندگى انسان دارد، صاحب نظر و عقيده يا كندوكاو تئوريكى نباشد. چرا كه اساساً پيدايش شهر و رشد جنون آميز شهرنشينى مفهوم و بار معنايى را به انسان هديه كرده است به نام شهروند.
اين عنوان و هويت نو پيامدهاى فراوان، تاثير گذار و دگرگون سازى در شئون اقتصادى، سياسى و فرهنگى حيات بشرى داشته است. در ايران غفلت از اشاعه و گسترش مفهوم شهروند و ملزومات شهروندى مدرن باعث رخ دادن انواع انحرافات جامعوى شده است. فراموش كردن نقش بنيادى يك شهروند در شكل دادن به حيات جامعوى موجب شده است شهرنشينان در ايران خود را در قبال محل زندگى خويش مسئول احساس نكنند.

• شهر كجاست
نخستين شهرهاى جهان در حدود ۵۵۰۰ سال پيش به وجود آمدند، اولين هسته هاى بنيانگذارى آنها در مكان هاى ملاقات اقوام و قبايل براى اجراى بعضى از مراسم و شعاير شكل مى گيرد. به علت دگرگونى هاى پياپى شهرها در طول تاريخ و دگرگون شدن بافت آنها همچنين تغيير كاركرد آنها با مرور زمان و تفاوت تيپولوژيك و ساختارى ميان شهرهاى مناطق مختلف جهان تقريباً ارائه تعريفى واحد از شهر كه مورد قبول همه باشد غيرممكن است. بر همين اساس افرادى چون روشگلاس اعتقاد دارند يافتن تعريفى واحد براى شهر به نحوى كه نيازهاى پژوهشى و تجربى متنوع و متعدد را برآورد و براى همه انواع شهر در زمان ها و جوامع گوناگون مناسب تلقى گردد غيرممكن است.
با اين حال باز هم تعاريفى از شهر و مشخصه هاى آن ارائه شده كه توانسته تا حدودى راهگشا باشد. ولى همان طور كه گفته شد ارائه تعريف كامل _ جامع و مانع از شهر كه خصوصيات اقتصادى، فرهنگى و سياسى شهرها را در طول تاريخ در برگيرد _ بسيار سخت و تقريباً امكان پذير نيست. لوونتال اعتقاد دارد «شهر به عنوان يك كل، حتى شهرهاى بى شكل امروزى داراى كيفيتى نمادين هستند به همين گونه كه هر عصر، محيط خود را شكل مى دهد تا منعكس كننده هنجارهاى اجتماعى آن عصر باشد.»
بدين معنا كه شهرها بازتاب موقعيت جامعوى و سطح فرهنگى دوره خاص خود هستند و در هر دوره زمانى مقتضيات عقيدتى همان دوره شهرها را شكل و نما مى بخشند. متفكر ديگرى به نام رابرتا، شهرها و به خصوص كلانشهرها را با وجود مصنوعى بودن مهمترين و شگرف ترين دستاوردهاى انسان مى داند و آنها را كارگاه هاى تمدن و ماوارى طبيعى انسان متمدن به شمار مى آورد، در اين ميان اشاره به آراى گئورگ زيمل جامعه شناس شهير نيز خالى از لطف نيست، زيرا كه معتقد است «شهر در جامعه مدرن مركز تعيين سرنوشت انسان معاصر است» اما به نظر مى رسد آنتونى گيدنز راه را براى فهم دقيق و ارائه تعريف از شهر گشوده است.
او با تفكيك شهر سنتى و شهرهاى امروزى هر يك را جداگانه شرح مى دهد. گيدنز شهرهاى سنتى را شهرهايى مى داند كه با وجود گوناگونى تمدن هايشان برخى ويژگى هاى مشترك داشته اند. از جمله ويژگى هاى آنان وجود ديوار براى دفاع نظامى، وجود فضاى عمومى بزرگى در ميان شهر كه محل بناها و ساختمان هاى بزرگ و معابد و كاخ ها بوده اند و همچنين سكونت گاه هاى طبقه حاكم يا نخبگان كه در آنجا وجود داشته است. تفكيك محل سكونت گروه هاى قومى مذهبى نيز از ديگر خصيصه هاى شهرهاى سنتى به شمار آورده شده است.
گيدنز شهرها را در جوامع قديم كانون اصلى علم، هنر و فرهنگ جهان ميهنى مى داند و معتقد است با اين حال نفوذ و تاثير مناطق شهرى بر مناطق روستايى كم بوده است. در جوامع گذشته اكثريت مردم در روستاها زندگى كرده و به امور كشاورزى و دامدارى مشغول بوده اند و به ندرت برخوردى با شهرنشينان پيدا مى كرده اند كه اين امر به دليل خودكفايى روستاها و اصل توليد براى مصرف بوده است. ولى در باب شهرهاى قديم آسيايى و شهرهاى اروپاى قرون وسطى نكته قابل توجه است و آن تمايز ميان منشاء پيدايش آنان است، شهرهاى اروپايى محصول جدايى بين فئودال و پيشه وران بوده اند به اين صورت كه با دورى گزيدن پيشه وران از قلمرو فئودال محل كسب و كار پيشه وران تبديل به شهرى مستقل مى شود و آنها با تاسيس بورگ مستقلاً ادامه حيات مى داده اند، ولى در آسيا پيشه وران و بازرگانان از روستايى به روستاى ديگر طى طريق مى كردند تا كالاى خود را به فروش برسانند.
اما در جهان كنونى و بالاخص كشورهاى توسعه يافته و صنعتى اوضاع شهر و شهرنشينى به گونه اى ديگر رقم خورده است. امروزه ما با مقوله اى به نام كلانشهرها مواجه هستيم. گاهى جمعيت يك شهر معادل كل نفوس يك كشور كوچك است. شهرهايى با جمعيت چند ميليونى كه امكانات اقتصادى و رفاهى فراوانى را در خود جاى داده اند و همين امر تبعات فراوانى را براى ساكنان آن در پى داشته است كه به آن پرداخته خواهد شد.

• شهرهاى دگرگون شده
رشد شهرها و به تبع آن ازدياد جمعيت در غرب معلول عوامل مختلفى است ولى عمده ترين دليل آن وقوع انقلاب صنعتى (Industrial Revolution) (۱۸۱۹- ۱۷۳۶) است. انقلاب صنعتى باعث تغيير شرايط توليد و دگرگونى ماهوى نظام عرضه و تقاضا شد. بدين معنا كه طى يك دگرگونى تكنولوژيك توليد از كارگاه هاى كوچك و محقر و همچنين خانه هاى مردم به يك نظام سيستماتيك توليد و به عبارت دقيق به كارخانه منتقل شد.
اين اتفاق بزرگ باعث دگرگونى هاى فراوان اقتصادى _ فرهنگى _ سياسى و جمعيتى شد. ريتزر اين فراگرد را چنين توضيح مى دهد: «انقلاب صنعتى تحولات درهم تنيده اى بود كه جهان غرب را از نظام كشاورزى به نظامى كاملاً صنعتى سوق داد گروه وسيعى از مردم مزارع و كار كشاورزى را ترك و به كارهاى صنعتى در كارخانه هاى نوپيدا روى آور شدند.» پس بديهى است كه اين تحولات باعث ترك روستا از سوى مردم و روى آوردن به شهر شده است.
كشاورزان روستايى بيل خويش را بر زمين نهاده و در شهرها ابزاركار به دست گرفتند اين مهاجرت وسيع كه به دليل ۲ علت ساختارى
۱- فشار جمعيت برمنابع زمين كمياب
۲- وجود فرصت هاى شغلى در شهر كه اولى به صورت عامل دافع (push factor) و دومى به نحو عامل جاذب (pull factor) عمل كردند، رخ داد كه دگرگونى هاى عميق فرهنگى از آن حاصل شد.
به گونه اى كه ويل دورانت از آن به عنوان «عاملى كه مكاتب فلسفى مادى را به وجود آورد و تعليم و تربيت ترديدهاى دينى را اشاعه داد و اخلاق كشاورزى قديم را به سمت زوال سوق داد» نام مى برد. به هر روى اتوماتيزه شدن روند توليد در قرن ۱۹ و روباتيزه شدن آن در قرن ۲۰ باعث به وجود آمدن كلانشهرها و از آن مهم تر باعث به وجود آمدن يك كيش جديد شد. شهرگرايى (urbanism) و شهريگرى فرزندان اين تحولات رخ داده، شدند. تاثير زندگى در شهر به روى انسان ها آنچنان عميق بوده و هست كه باعث دگرگونى شخصيت و كلام و كنش اجتماعى يك شهرنشين شده است كه همين امر او را از هموطن روستايى خود متمايز مى كند. عجيب تر آن كه در اين كره خاكى پهناور هر شهر آئين مخصوص به خود را دارد و زندگى كردن در آن ملزومات خاص آن شهر را مى طلبد.
پاريس و نيويورك هر دو كلانشهر محسوب مى شوند و از اين حيث (گستردگى و تعداد زياد جمعيت) به هم شبيه اند اما آيا يك مرد و زن پاريسى با يك مرد و زن نيويوركى به هم شبيه اند؟
شايد بتوان گفت فضاى سنگين و ماشينى شهرهاى جديد نوعى از خود بيگانگى (اليناسيون) را به شهرنشين هديه مى دهد. اين از خود بيگانگى محصول سلب اختيار از اوست. شهرنشين بايد خود را هماهنگ با شهر و نهادهاى آن بكند نه نهادهاى شهرى با او. اوست كه بايد ساعت دقيق حركت قطار شهرى را بداند و به موقع در ايستگاه ها حاضر شود. او بايد خود را با ساعات كار بانك ها هماهنگ كند و او بايد سر ساعت در محل كار حاضر شود تا با كسر حقوق مواجه نشود و... همه اين موارد باعث به وجود آمدن يك نظم كليشه اى در زندگى شهرنشين مى شود. اين دقيق بودن ها و اين منظم بودن طاقت فرسا به مرور زمان عادى مى شود و او تبديل به يك شهروند خوب مى شود نه يك انسان خوب. شهروندى كه دقيق و منظم است وظايف خود را در قبال نهادهاى شهرى انجام مى دهد. ولى وظايفش را در مقابل همنوعانش فراموش مى كند.
شايد بارها و بارها هنگام عزيمت از خانه به محل كار با خيابان خواب ها مواجه شود، ولى شهروند خوب ما به فكر رسيدن به قطار شهرى است نه در انديشه اين كه چرا يك همنوع به اين وضعيت دچار شده. او بارها و بارها ناهنجارى ها و كژ رفتارى ها و به باد رفتن سرمايه هاى اجتماعى را در مسير تردد خود مى بيند ولى دم برنمى آورد بر او خرده اى نيست. چرا كه ملزومات شهرنشينى چنان ذهن او را مسخ و مسخره كرده اند كه ديگر جايى براى انديشيدن به فرجام جامعه يا جست وجوى راهى براى حل آنها باقى نمانده است.
بديهى است كه منظور از موارد فوق بدين معنا نيست كه وظايف شهروندى و ملزومات شهرنشينى همگى فاقد ارزش پراتيك (value of practice) هستند و جهت گيرى غير انسانى داشته اند. بلكه مراد آن است به ارزش هاى غايى يا ارزش هاى نهايى (final values) كه در وظايف شهروندى مستقر هستند يا بى اعتنايى مى شود (چه از سوى شهروند و چه نهادهاى شهرى) يا در بعضى از اين وظايف اصولاً اين ارزش ها لحاظ نشده اند. مطالعه دو اثر تحقيقاتى (شهر) از ماكس وبر و گزارش دقيقى از رابرت پارك تحت عنوان (شهر طرحى براى بررسى رفتار انسانى در محيط شهرى) راه را براى فهم دقيق تبعات شهرنشينى مى گشايد. به طور كلى (كشف كنش! و سازمان هاى اجتماعى خاصى كه در محل متراكم و ناهمگون شهر ديده مى شود از دغدغه هاى اصلى جامعه شناسان شهرى است.)

•تناقض هنجارها
جامعه شناسان شهرى دريافته اند كه تضعيف نهاد خانواده و دگرگون شدن روابط انسانى در شهر، سست و كم مايه شدن و بى اعتبار گشتن زندگى سنتى در شهرها از اصلى ترين مشخصه هاى شهرنشينى است رنگ باختن سنت ها و علايق شخصى در اثر تبعات عصر ماشينيسم و توليد صنعتى سيماى زندگى انسان ها را دگرگون ساخته و به آن فرم جديدى اعطا كرده است.
ديگر ويژگى هاى زندگى شهرى كه بايد مورد توجه قرار گيرند عبارتند از:
۱-تناقضات هنجارها در زندگى جامعوى
۲-دگرگونى وسيع فرهنگى
۳ -تحرك جامعوى
۴- مالوندى
۵- فردوندى
۶- كاهش روابط صميمانه از اصلى ترين نمادها و شايد بتوان گفت وجه مشخصه زندگى شهرى موارد دوم و چهارم هستند،
در باب دگرگونى سريع فرهنگى بكر چنين مى گويد: «شهر جامعه اى است كه در آن مقاومت در قبال دگرگونى كاهش يافته و به حداقل مى رسد و تعبير جنبه هاى گوناگون زندگى با استقبال مواجه مى شود.»زيست شهرى باعث دگرگونى وسيع در باورها و اعتقادات سنتى و از سكه افتادن آنها شد به طور نمونه وقوع جنبش هاى جامعوى براى احقاق حقوق زنان خط بطلانى بر پندارهاى مبتنى بر نابرابرى ميان زن و مرد بود امر و نهى و روابط آمرانه خانوادگى در روستا جاى خويش را به احترام به حقوق متقابل و به رسميت شناختن برابرى بين زن و مرد در شهر داد «بديهى است مردان اگر هم باطناً به اين امر اعتقادى نداشته باشند به ظاهر هم كه شده مجبورند وانمود كنند كه معتقدند.»
مورد چهارم يعنى مالوندى (كه از نخستين ويژگى هاى جامعه شهرى است) از شالوده هاى حيات شهرى به شمار مى رود. معمولاً متمولان در شهر نقاط معينى را براى زندگى برمى گزينند و منطقه خاصى را به خود اختصاص مى دهند اين امر باعث شده در اكثريت شهرها كلاس هاى خاصى به متمولان _ كلاس هايى متعلق به طبقه متوسط (midell class) و در آخر محلاتى هم به قشر فرودست و بى بضاعت اختصاص يابد. ظاهرآرايى و توجه به تجملات و لوكس زندگى كردن از پيامد هاى زيست شهرى به شمار مى روند، در شهرها معمولاً به ظاهر افراد توجه مى شود و نه به محتويات مغز آنها هر چه ظاهر آ راسته تر باشد فرد مقبول تر جلوه مى كند و بالعكس.

در چنين فضايى كه شرحش رفت اصلى ترين مقوله اى كه ذهن را به خود مشغول مى سازد كندوكاو پرسش از چيستى و چگونگى رفتار انسان در يك محيط شهرى با چنين تبعات و پيامدها و ويژگى هايى است. انسان در جامعه شهرى و مدرن رداى شهروندى به تن مى كند و آگاهانه يا ناآگاهانه خود را به ملزومات آن پاى بند مى سازد اولين پرسشى كه در اين باب به ذهن متبادر مى شود معنى و مفهوم دقيق واژه شهروند است. پل ويريليو اعتقاد دارد مفهوم شهروند به مفهوم مدينه Cite وابسته است. وى شهروند را كسى مى داند كه از حقوق مدنى Droit Decite برخوردار است.
ماركس نيز اعتقاد دارد واژه شهروند داراى يك بار حقوقى است و شهروند را در جامعه مدنى يك شخصيت حقوقى مى نامد. به طور كلى انسان ها با پذيرش عنوان شهروندى و پذيرش شيوه شهرنشينى به مثابه يك (الگوى خاص از پويش اجتماعى كه در محيط ساخته دست انسان جريان مى يابد) وارد مرحله جديدى از حيات بشرى شدند هرچند كه قبلاً از مراحل عشيره اى و روستايى گذر كرده بودند ولى مرحله سوم با تحولى ساختارشكن انسان ها را وارد فضاى پيرامونى جديدى كرد كه حاصل آن در برگرفته شدن توسط هاله مقدس جامعه مدنى يعنى شهروندى شد در جوامع جديد شهروند نقشى تعيين كننده در خط سير و مسير حركت جامعه دارد.
از لحاظ حقوقى صاحب راى است. از لحاظ سياسى صاحب نظر و دست آخر از لحاظ اقتصادى شايسته داشتن حق مالكيت خصوصى. اين سه ويژگى شالوده و خميرمايه حيات جامعوى انسان مدرن است انسان مدرن يا همان شهروند در كنش هاى جامعوى شركت مى كند، در امور اقتصادى و فرهنگى و سياسى جامعه خود را دخيل احساس مى كند و طالب حق مى نمايد. شهروند يكى از شئون سازندگى جامعه را برمى گزيند و در آن مشاركت مى كند اين مشاركت ۲ پيامد اساسى دارد كه عبارتند از
۱- تاثيرپذيرفتن فرد از نهادهاى جامعوى
۲- متاثر شدن نهادهاى جامعوى و شهرى از حضور شهروند در باب تاثير پذيرفتن فرد از نهادهاى جامعوى مى توان مثال ملموسى زد.
او عضو يك حزب سياسى مى شود و به فراخور ايدئولوژى و پاى و بست تئوريك حزب دگرگون مى شود. اگر عضو يك حزب مقيد به ليبرال دموكراسى شود از شئون خصوصى حيات شهروندى و اصل بازار آزاد حمايت مى كند. اگر حزب سوسياليست را برگزيند هوادار رفاه عمومى و برپايى دولت رفاه و حقوق كارورزان مى شود. عضويت يك شهروند در احزاب سياسى تاثيرى عميق در منويات و روحيات او داشته و به طور غيرمستقيم در جامعه نيز موثر واقع مى شود و البته نمى توان گفت شهروندان فارغ از عقايد آرمان هاى شخصى طالب هوادارى يا عضويت در يك حزب مى گردند ولى تاثير جو عمومى يك حزب سياسى در روحيات و تجديدنظر كردن يك شهروند در برخى از عقايد خود براى پذيرش ملزومات حزبى غيرقابل كتمان است.
در باب مورد دوم از اثرات مشاركت شهروند در امور جامعوى مى توان به نحوه عملكرد فرد در نهادهاى جامعوى اشاره كرد. يك شهروند وظيفه شناس از رعايت خردترين وظايف شهروندى كه رعايت قوانين رانندگى و حفظ بهداشت عمومى است تا كلان ترين آنان كه ايفاى نقش موثر و كارآمد در نهادهاى جامعوى و مدرن مانند ادارات و... (حتى راس يك حكومت) است، مى تواند پايه گذار يك تحول و دگرگونى يا تثبيت نظم جامعوى شود و اگر چنين شود به اقتضاى نوع عملكردش مورد تشويق يا تقبيح قرار مى گيرد.
عموماً رابطه يك شهروند و جامعه يك رابطه متقابل و دوسويه است و هر كدام خويش را نسبت به هم مقيد مى شمارند و حقوق يكديگر را به رسميت شناخته و پايمال نمى كنند. به دست آوردن رضايت شهروندان اصلى ترين تلاش و محورى ترين برنامه نهاده هاى شهرى است. آنها با تمامى وجود و بهره گيرى از امكانات تحت اختيار تلاش مى كنند كه شهروندان يك زندگى آسوده و بى دغدغه داشته باشند. عملكرد نهادهاى شهرى براى نيل به اين هدف در سه محور سياسى و فرهنگى و اقتصادى خلاصه مى شود.
از بعد سياسى اين تلاش براى به دست آوردن آراى شهروندان است و از بعد فرهنگى براى آشنا كردن آنها با ملزومات شهرنشينى و از بعد اقتصادى ايجاد يك رفاه نسبى براى شهروندان از طرق ايجاد بيمه هاى درمانى، وام هاى كم بهره و... ارائه اين خدمات متقابلاً با پرداخت ماليات و عوارض شهرى از جانب شهروندان پاسخ داده مى شود. وجود NGO ها نيز وجه بارز و آشكار وظايف و دغدغه هاى شهروندى است. اصلى ترين وظيفه NGOها نظارت برحاكميت است كه اگر جز اين باشد اصولاً ديگر NGO به حساب نمى آيد. مراد از مقوله فشار به حاكميت تحت نظر قرار دادن نهادهاى شهرى و حكومتى براى منحرف نشدن آنها از ارائه خدمات به شهروندان و مقابله با آنها از طرق قانونى براى رسيدن به اهداف هستند.
گاهى نهادهاى دولتى و شهرى در جامعه مدرن خلاف مصالح جامعه و شهروندان تصميماتى را اتخاذ مى كنند كه ممكن است تبعاتى را براى شهروندان در برداشته باشد. در چنين حالتى NGOها در مقابل آنها صف آرايى كرده و تلاش مى كنند كه دولت را از تصميم خود منصرف سازند. مثلاً در آلمان NGOها براى مقابله با تصميم دولت مبنى بر دفن زباله هاى هسته اى در مناطق خاص، بعد از آن كه تمام تلاش هاى قانونى آنها بى ثمر واقع شد با ايجاد سپرى انسانى در منطقه موردنظر دولت از انجام اين كار جلوگيرى مى كردند.
به طور كلى در شهر NGOها تبلور افكار عمومى و اراده جمعى هستند و به مثابه سدى در برابر يك جانبه گرايى دولت و عملكرد توتاليتاريستى آن عمل مى كنند. NGOها در يك جامعه مدرن نقشى كليدى در فعل و انفعالات جامعه ايفا مى كنند و در بعضى اوقات اصولاً تصميمات مهم بدون مشورت با آنها اتخاذ نمى شوند. رمز موفقيت NGOها در غيردولتى و غيرحكومتى بودن آنها است. به هر اندازه كه از حاكميت دور باشند احتمال موفقيت آنها افزايش مى يابد و هر اندازه كه دولتى شوند بى بو و بى خاصيت مى شوند.
يك شهروند متعهد با عضويت در NGOها كه انواع گوناگونى مانند زيست محيطى، فرهنگى و هنرى دارند، وظيفه خود را در قبال محل سكونت و جامعه خود ادا مى كند و براى تعالى آن تلاش مى كند چرا كه به قول پل ويريليو: شهروند برخوردار از حقوق مدنى چون در فضاى شهر قرار دارد عضو شهر است.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837