جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  08/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

پرومته در زنجير
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: آشيلوس
منبع: مهرگان مهرداد

اين كتاب در حدود سال 478 قبل از ميلاد مسيح توسط آشيلوس نوشته شده است. تراژدي پرومته در زنجير يكي از سه داستاني است كه دو تاي ديگر آن «پرومته بند گسسته» و «پرومته آتش آور» از ميان رفته اند. پرومته يكي از پهلواناني بود كه به زئوس در راه رسيدن به قدرت كمك كرده بود.

خداي خدايان با قدرت تازه اي كه به دست آورده بود، ظالمانه تصميم گرفت كه بشر را نابود كند و نسل جديدي خلق نمايد، او پرومته با تصميم او مخالفت ورزيد و بشر را نجات داد و آنگاه هنرهاي مفيد را به انسان آموخت. زئوس اين كار پرومته را نتوانست ببخشد. هنگامي كه نمايش شروع مي شود، پرومته به يك نقطه بلند و صخره كوه آورده شده و به يك تخته سنگ عظيم بسته شده است ولي هنوز به تنبيهي كه برايش در نظر گرفته اند، تن در نداده است. دسته اي از حوريان دريايي از طريق هوا پرواز مي كنند و مي آيند تا پرومته را تسلي دهند.

پرومته براي آنان مي گويد كه چگونه به زئوس كمك كرده بود و دليل تنبيهش چيست. او همچنين به حوريان دريايي مي گويد كه بالاخره يك روز زئوس مجبور خواهد شد از او كمك بگيرد. اما او راز رستگاري زئوس را فاش نخواهد كرد مگرآنكه آزاد شود. سپس اقيانوس پدر دختران دريايي سوار بر عرابه آي كه اسب هاي بالدار آن را به حركت در مي آورند، از راه مي رسد. پرومته مغرورانه به دلسوزي هاي او و نه به راهنمايي ها و تدابير وي وقعي نمي گذارد.

نفر بعدي كه نزد پهلوان پشيمان نشده مي آيد يو، يكي ديگر از قربانيان ظلم و خشونت زئوس است كه دختري باكره بود و روزگاري در نزد زئوس قرب و منزلتي خاص داشت ولي حالا به صورت ماده گاوي تغيير شكل داده و بر اثر نيش خرمگسي آوازه دنيا شده بود.

پرومته پيش بيني مي كند كه هنوز محنت و غم در انتظار آن دختر است ولي سرانجام به شكل اول خود برمي گردد و فرزندي از زئوس خواهد زائيد كه يكي از اولادانش به صورت پهلواني براي نجات پرومته از تخته سنگ خواهد آمد. حالا حرف هاي تمردآميز و رازهاي پر از لاف زني پرومته به گوش زئوس رسيده است و او هرمس را به نزد پرومته مي فرستد تا درباره حرف هاي او تحقيق كند. اين پيغام آور زئوس نيز با حرف هاي تحقيرآميزي باز مي گردد. عليرغم تهديد زئوس، كه عقابي را مي فرستد تا اعضاي حياتي او را بخورد، پرومته همچنان غيرقابل نفوذ باقي مي ماند.

او تا به آخر بدون ترس و بيم در مقابل تهديدهاي زئوس ايستادي مي كند، تا سرانجام صاعقه عظيمي از طرف زئوس تمام صخره و سنگ هاي اطراف او را نابود مي كند.

آسمان و زمين نوه اي داشتند به نام «پرومته». خدايان سلطنت مي كردند اما از بيكاري ملول و دلتنگ مي شدند. خوشبختي كه در اين جهان نبود. در بارگاه خدايان نيز ديده نمي شد. خدايان از آسمان و زمين خواستند تا جنب وجوشي در طبيعت پديد آورند.

نام پسر آسمان و زمين «ژاپه» بود. پدر و مادر «ژاپه» اين افتخار را به پسرشان واگذار كردند و او نيز كه كارهاي مهمتري در پيش داشت، اين فرمان را به فرزند خود باز گذاشت. كاري كه بايد انجام گيرد، عبارت از اين بود كه از آميزش خاك و آتش و ديگر عناصر موجوداتي جاندار لكن ميرنده پديد آيند و هر يك به فراخور وجودشان نيروهايي داشته باشند. «اپيمته» كه برادر «پرومته» بود از در همكاري درآمد. اما از آنجا كه همه چيز را ساده مي گرفت، اين كار را هم بسيار ساده و آسان پنداشت و به تدريج كه موجودات تازه پيش او آمدند به بعضي زور داد و چالاكي نداد، به بعضي ديگر چالاكي بخشيد و زور نبخشيد.

به گروهي ابزارهاي دفاع و به ديگران امتحان حفظ و نگهداري خود را داد. ناتوانان مي توانستند به كمك بال و پري كه داشتند به هوا بروند و بگريزند و يا در سايه اندامي نرم و باريك و خزنده به زيرزمين فرو بروند. قد و هيكل بزرگترها مطمئن ترين وسيله دفاع آنان بود.

منظور اين بود كه اين موجودات در برابر يكديگر مصونيت داشته باشند. پس بايد آنان را نخست از گزند و آزار يكديگر مصون داشت و سپس در برابر گرسنگي و تشنگي و سردي و گرمي هوا! اپيمته نخست به اين امر توجهي نكرد، ليكن سپس تغيير رأي داد و به هر نوعي از جانوران به تناسب ساختمان بدنشان بال و پر يا پشم يا پوستي محكم و نفوذناپذير داد تا بتوانند خود را از گزند دشمنان برهانند.

او كه از كار خود بسيار خشنود بود، برادر خويش را فراخواند تا نتيجه كار خود را به او نشان دهد، اما وقتي پرومته به آنجا آمد، ديد همه چيز به جانوران اعطا شده اما به مردمان هيچ داده نشده است. اين غفلت چگونه جبران مي شد؟


انسان برهنه به حال خود رها شده بود، نه سلاحي داشت و نه وسيله دفاعي و نه زور و نيرويي. پرومته برآن شد كه در جبران غفلت برادر بكوشد. پس پنهاني به جزيره «لمفوس» رفت و به كنار كوره هاي آهنگري «ولكن» خزيد و در موقعي كه او سرگرم كار خويش بود، جرقه اي از آتش را ربود و آن را به مردمان بخشيد. مردمان كه تني ناتوان داشتند و ليكن از نعمت خرد و هوش برخوردار بودند، در سايه آتش توانستند در برابر سرما ايستادگي كنند، غذاهاي خود را بپزند و براي دفاع از خود جنگ افزارها و براي انجام كارهاي هنري ابزارها بسازند و به زندگيشان شور و حرارتي ديگر راه يابد.

در آغاز كار ميان خدايان و مردمان سازش و دوستي بسيار وجود داشت. ليكن مردمان چون از موهبت تازه برخوردار شدند خود را با خدايان برابر دانستند و اين خودپسندي بر ژوپيتر سخت گران آمد و او را خشمگين ساخت. او بر آن شد كه پرومته را كه با ربودن آتش و دادن آن به مردمان غرور و خودپسندي در دل آنان برانگيخته بود، كيفري بسزا بدهد. پرومته تحت مراقبت و با ميانجيگري ولكن بر فراز كوه هاي قفقاز با زنجير به تخته سنگي بسته شد. در آنجا او جز آسمان بيكران چيزي نمي ديد و هر روز عقابي غول پيكر و تيزچنگ بر سرش فرود مي آمد و پهلويش را مي دريد و جگرش را مي خورد و چون شب مي شد، جگر پرومته به جاي خود باز مي گشت تا بامداد فردا دوباره طعمه عقاب شود.

اين شكنجه هراس انگيز بايد هزار سال طول بكشد، اما چون سي سال بدين منوال گذشت، «مركور» روزي كه سرور او لمپ شادمان و سرحال بود، فرمان عفو پرومته را از او گرفت و بدين سان او را كه سوگند خورده بود ديگر گرد كارهاي پيشين خود نگردد، به زندگي عادي بازگردانيد

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837