جواني اصيل زاده و اشرافي، عاشق نديمه زيبا و جوان عمه هايش مي شود و دامن وي را لكه دار مي كند. نديمه جوان به عالم فساد و فحشا سقوط مي كند و سال هاي متمادي براي تأمين معاش خود، به خودفروشي مي پردازد تا اينكه قتلي صورت مي گيرد و نديمه معصوم به عنوان متهم درجه اول در دادگاه حاضر مي شود. جوان اصيل زاده كه ده سال قبل دامن دختر جوان را لكه دار كرده است، جزو هيأت منصفه است.
جوان اصيل زاده وقتي در دادگاه زن جوان را ملاقات كرده و از سرنوشت شوم و دردناك زن جوان آگاه مي شود، مي فهمد كه به دليل يك لحظه كامجويي او چگونه دختر بي گناهي به مغاك انحطاط و تيرگي سقوط كرده است و در همين لحظه روح او دچار تحول و تغيير ماهيت گشته و براي جبران گناه خود به پا مي خيزد ولي آيا مي تواند آب رفته را دوباره به جوي باز گرداند و سعادت از دست رفته دختر جوان و نگون بخت را به او بازگرداند.
|