جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  07/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

اديپ شهريار
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: سوفوكل
منبع: مهرگان مهرداد

اين نمايشنامه در سال 406 پيش از ميلاد توسط سوفوكل نگاشته شده و موضوع آن از اين قرار است:

اديپوس، شهريار تبس به سبب اينكه ناخودآگاه پدرش را كشته و با مادرش ازدواج كرده بود، مورد لعن و نفرين مردم قرار گرفته از زادگاهش تبعيد شده است. پسر جوان تر او، اتوكلس، مردم تبس را تحريك به تبعيد برادر بزرگترش پولي نيسس مي كند و پولي نيسس به آرگوس مي گريزد. در آنجا با دختر آدراستوس ازدواج كرده لشكري از افرادي كه حاضر به كمك او بودند تشكيل مي دهد تا بدين وسيله تاج و تختش را در تبس به دست آورد. اديپوس پيش از آنكه تبس را ترك كند، هر دو پسرش را كه از حمايت و نگهداري او امتناع ورزيده بودند، نفرين كرده بود.

با اين زمينه قبلي، هنگامي كه نمايش شروع مي شود، اديپوس پير، كور و عملاً فقير و آزمند است و درحالي كه دختر وفادارش آنتيگون او را رهنمون مي باشد، با سرگرداني به اين سوي و آن سوي مي رود. او حس مي كند در مقابل اعمال زشت غيراراديش به حد كافي كيفر ديده است و از اين پس ديگر خدايان از سر تقصير او گذشته و نسبت به وي رحيم خواهند بود. پدر و دختر به دهكده كولونوس كه در نزديكي آتن است مي آيند و براي استراحت در آنجا توقف مي كنند.

بزرگان دهكده وارد مي شوند و سرانجام به درخواست اديپوس به دنبال تسيوس شهريار مي روند. تسيوس شهريار از طرف مردم آتن خوش آمد گفته و اصول مهمان نوازي را به جاي مي آورد و درعوض اديپوس قول مي دهد كه اين مهمان نوازي را به نحوي جبران كند.

ايسمن دختر ديگر اديپوس به طور ناگهاني با پيغامي از معبد دلفي وارد مي شود و به پدرش مي گويد كه اگر در سرزميني اجنبي بميرد، دشمنان تبس بر تبس چيره خواهند شد. وي همچنين پدرش را آگاه مي سازد كه كرئون به آنجا نزديك مي شود.

كرئون حتي الامكان سعي خويش را مي كند تا اديپوس را به تبس بازگرداند و بعد هم مي كوشد تا آنتيگون و ايسمن را به زور با خود ببرد ولي آنها را سربازان تسيوس نجات داده، باز مي گردانند. پولي نيسس كه شنيده است پدرش در نزديكي آتن مي باشد به آن صوب مي آيد و از پدر مي خواهد كه او را در جنگي كه مي خواهد بر عليه تبس و برادرش بكند دعا نمايد. ولي پولي نيسس همان كسي بود كه وسايل تبعيد پدرش را فراهم كرده بود، لذا اديپوس پير با خشم فراوان فرزند را از خود مي راند و به جنگ او نفرين مي فرستد.

به دنبال رعد و برق در آسمان، اديپوس احساس مي كند كه مرگش نزديك است پس به تسيوس مي گويد كه با دفن شدن جسدش در آتن قول خود را مبني بر جبران خوبي ها و مهمان نوازي هاي او جامه عمل خواهد پوشيد. شهريار فرتوت، دو دخترش و تسيوس از صحنه خارج مي شوند.

به زودي قاصدي به صحنه مي آيد و به آوازه خوانان مي گويد كه پس از اجراي مراسمي چند، دو دختر گريان و نالان، پدرشان و تسيوس را ترك نمودند. آنتيگون و ايسمن وارد مي شوند. هر دوي آنان براي پدر عزا دارند. همين كه تسيوس بازمي گردد، آنتيگون خود را بر روي پاهاي او مي افكند و از وي مي خواهد كه جاي گور پدرش را به آنها بنماياند. تسيوس در پاسخ مي گويد كه اين يك راز است و هيچ كس ممكن نيست محل دفن او را بيابد، چه من به او اين قول دادم و او در عوض صلح هميشگي براي آتن به جاي گذارد. با وجود جسد او در خاك آتن ديگر هيچ دشمني بر ما پيروز نخواهد شد.

سپس به آنها دستور مي دهد كه بيش از اين زاري نكنند: «سرنوشت او فرجام كاملي يافته است». اين آخرين نمايشنامه دوران پيري سوفوكل است كه پس از مرگش به اجرا درآمد.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837