ماجرا از زماني آغاز مي شود كه يك مرد در ماشينش پشت چراغ قرمز، به طور ناگهاني كور مي شود. اما نه كوري عادي و مطابق معمول كه همه چيز و همه جا سياه و ظلماني ديده مي شود بلكه كوري عجيبي كه همه جا را سفيدي فرا مي گيرد گويي كه در دريايي از شب يا مه غليظ غرق شده اند.
مرد اولي كه كور شده توسط كسي نجات پيدا مي كند كه ماشينش را مي دزد او نيز كور مي شود و پزشك معالج مرد اول و تمام كساني كه به مطب او مراجعه كرده اند نيز گرفتار اين مرض مي شوند. كوري بيماري مسري است كه در سطح جامعه شيوع پيدا مي كند و مقامات امنيتي و دولتي كشور را به هراس مي اندازد درنتيجه آنها سعي مي كنند يك تيمارستان قديمي و متروكه را به اين افراد اختصاص دهند و آنها را در آنجا قرنطينه كنند و تعدادي افراد نظامي را به نگهباني از آنها بگمارند ولي سرنوشت كورها اصلاً براي ديگران مهم نيست و آنها را مثل جذامي ها مي دانند و حتي در تيمارستاني كه ساكن مي شوند نيز با آنها مانند حيوان هاي كثيفي برخورد مي شود تنها كسي كه ماجراها را با چشم خود دنبال مي كند زن دكتر چشم پزشك است كه بينايي خود را به طور حيرت انگيزي از دست نداده و تظاهر به كوري كرده تا بتواند همراه همسرش به آنجا آورده شود.
روز به روز بر تعداد بيماران افزوده مي شود و تعداد آنها به 240 نفر مي رسد و اين درحالي است كه گند و كثافت همه جا را گرفته و كورها بدون هيچ راهنمايي كمكي به زندگي ادامه مي دهند و مانند كرم هايي در گند و كثافت خود مي لولند و مقامات خارج هم هيچ اقدامي براي بهبود وضع زندگي آنها نمي كنند چرا كه معتقدند اگر آنها به جان هم بيفتند و بر اثر هرگونه بي توجهي بميرند به نفع جامعه و دولت است و درضمن از برخورد ورويايي با آنها نيز مي ترسيدند چرا كه هركس در مجاورت شخص كوري قرار مي گرفت پس از مدتي خود نيز مبتلا مي گشت.
|