پس از چند سال ، نبرد بي امان و خانمانسوز ، كشور ويتنام كه در كنترل ارتش فرانسه قرار داشت به دو نيمه شمالي و جنوبي تقسيم شد. در نيمه شمالي انقلابيون ويت كنگ كه زير فرمان رهبر روحاني و معنوي خود هوشي مين مبارزه مي كردند، كنترل كشور را در دست گرفتند و به پياده كردن بر نامه هاي سوسياليستي در بخش كشاورزي پرداختند .
هم زمان با اين سوسياليزه كردن بخش كشاورزي، سازماندهي دهقانان و روستاييان انقلابي براي حمله نهايي به ويتنام جنوبي و متحد كردن و يكپارچه كردن دوباره كشور در دستور كار كميسرهاي ارتش آزاد بخش ويتنام قرار داشت.
استعمارگران فرانسه نيز در نيمه جنوبي كشور حضوري همه جانبه داشتند و به مدد ارتش منسجم و مدرن فرانسه و با كمك مزدوران آموزش ديده ويتنامي (كه آن را ارتش ملي ويتنام مي ناميدند!!) با چنگ و دندان از حقوق اقتصادي و منافع استعماري خود ، دفاع مي كردند. در اين ميان در افق آينده سياسي ويتنام،خورشيد يك قدرت خارجي ديگر در حال طلوع بود كه بيش از انقلابيون جان بر كف ويت كنگ شمالي اسباب نگراني اشغالگران فرانسه را فراهم كرده بود .اين ابر قدرت خارجي كه اسبش را براي غارت ملل مختلف و به بردگي گرفتن آنان زين كرده نه استعمار پيرو مكار انگلستان كه ايالت متحده آمريكاست.
سياست مداران آمريكايي با يك پيكان سه گانه به قصد در اختيار گرفتن ويتنام به رقباي مختلف خود در عرصه اجتماعي و سياسي اين كشور كوچك و سر سبز ( كه به دليل موقعيت ژئوپليتيكي و نزديكي به دو غول بزرگ كمونيستي يعني چين و شوروي مورد توجه آمريكايي ها قرار داشت.) حمله كردند.
جاسوسان آمريكايي و عوامل سازمان سيااز يك طرف با حمايت از افسران ياغي و قدرت طلب ويتنام جنوبي جاي پايي مطمئن را براي خود مي جستند و از سوي ديگر با ايجاد نا امني-بمب گزاري- عدم حمايت اقتصادي و پشتيباني نظامي از همتايان فرانسوي خود و ... ارتش فرانسه را بيش از پيش تحت فشار قرار مي دادند، گو اينكه در تمام اين مدت انقلابيون ويتنام شمالي را از نظر دور نمي داشتند و با مسلح كردن و مدرنيزه كردن يگانه هاي ارتش ويتنام جنوبي( كه اندك اندك افسارش را از چنگ رقيب فرانسوي خارج كرده بودند.) خود را براي مقابله با انقلابيون آماده مي كردند.
تمام اين تحولات مهم كه صحنه سياسي ويتنام را بيش از پيش آشفته مي كردبا چنان ظرافت و پنهان كاريي در حال اجرا بود كه چشمان تيزبين ترين ناظران بين المللي را از ديدن عاجز مي ساخت و در جهل و نا آگاهي زندانيشان مي كرد. مردم ويتنام نيز در زير اين نبوغ چند گانه زجر مي كشيدند و شاهد انقياد فرهنگي - فرو پاشي اقتصاد و در پي آن گسترش فساد و اضمحلال خانواده هاي فقير ويتنامي بودند. عدم حضور مستقيم ارتش آمريكا و مهارت و پنهان كاري استادانه عوامل سيا( كه تحت پوشش هاي متنوع و مختلفي مانند بازرگان يا پزشك و روزنامه نگار فعاليت مي كردند) در اين ناآگاهي ناظران وصاحب نظران سياسي نقش عمده اي داشتند و برگ برنده از استعمارگران جديد محسوب مي شد.
داستان در چنين فضاي اجتماعي شكل مي گيرد. يك خبر نگار پيرو كار كشته انگليسي كه از طرف روزنامه معتبر ديلي ميرور، مامور كسب خبر و جمع آوري اطلاعات نبرد ويتنام است و چندين سال را در ويتنام زندگي كرده و مدت ماموريتش رو به اتمام مي باشد، شخصيت محوري داستان را به نمايش مي گذارد.
|